۱۳۸۷ دی ۳, سه‌شنبه


وبلاگ "حرف آخر":


لیلی سلیمی خیاط و علیرضا خدایی

قاتلان نظامیان جانباخته ی مرتبط با کودتای نوژه
را به دادگاه بـکشانیم!


لیلی سلیمی خیاط (لیلی)

حزب خائن توده،همدست رژیم آخوندی
چنانکه می دانیم حزب خائن توده،بمثابه ی همدست و گرداننده ی اصلی رژیم خونریز و اشغالگر جمهوری اسلامی، در خنثی سازی کودتای ملی نوژه در تیرماه ۱۳۵۹ خورشیدی ، و شناسایی ،دستگیری، شکنجه و تیرباران نظامیان میهندوست و دلیر مرتبط با این کودتا نقشی اساسی و کلیدی بازی کرد.
سران جنایتکار رژیم دست نشانده ی جمهوری اسلامی با همکاری سران حزب توده و عوامل نفوذی این حزب معلوم الحال در صفوف نظامیان دلیر مرتبط با کودتای نوژه، که بر آن بودند تا در هژدهم تیرماه ۱۳۵۹ خورشیدی طومار ننگین این رژیم ضدایرانی را یکسره در هم بپیچند و مردم ایران را از بند این رژِیم اهریمنی آزاد سازند،آنان را پیش از عملی نمودن نقشه ی کودتا دستگیر نموده و پس از شکنجه های وحشیانه و محاکمات فرمایشی در بیدادگاه های آخوندی،بیش از یکصد و سی تن از این قهرمانان و سرداران ملی را به جوخه های اعدام سپردند.
یکی از مهره های اصلی حزب خائن توده که با هدایت مستقیم کیانوری معدوم، در شناسایی،دستگیری و لودادن نظامیان دلیر و آزاده ی مرتبط با کودتای نوژه نقشی اساسی و کلیدی بازی کرد،عفریته و پتیاره ی جاسوسی بنام "لیلی سلیمی خیاط"،معروف به "لیلی" است که هم اکنون در برونمرز بسر برده و در وحشت دائم از امکان شناسایی شدن از سوی ایرانیان میهندوست،بویژه خانواده ها و بازماندگان جانباختگان مرتبط با کودتای نوژه،واپسین روزهای عمر ننگین و نکبت بار خویش را می گذراند.

لیلی سلیمی خیاط(لیلی) کیست؟


لیلی سلیمی خیاط(لیلی)که در دوران پیش از بروی کارآمدن رژیم دست نشانده ی خمینی رقاصه ی کاباره ها و هنرپیشه ی سینما بود،پس از جدا شدن از همسران نخستین اش،با یکی از عوامل شبکه ی جاسوسی شوروی و حزب خائن توده بنام ناخدا سیروس حکیمی ازدواج نموده و به استخدام ک.گ.ب و شبکه ی جاسوسی و مخفی حزب توده درآمد.
معرف لیلی سلیمی خیاط به شخص کیانوری معدوم،سیاوش کسرایی، یکی از سران حزب توده بود.
لیلی سلیمی خیاط (لیلی) با ناخدا حمید احمدی(معروف به ناخدا انور) از دیگر گردانندگان شبـکه ی مخفی حزب توده که بعدها به عضویت کمیته ی مرکزی حزب خائن توده در آمد و امروزه در برلین انجمنی موسوم به "انجمن مطالعات و تحقیقات تاریخ شفاهی ایران" را براه انداخته است، نیزارتباط مستقیم داشت.حمید احمدی که از گردانندگان شبکه ی جاسوسی و مخفی حزب توده در سال های پیش و پس از فاجعه ی بهمن ۱۳۵۷ بوده و در شناسایی،لودادن و دستگیری نظامیان دلیر و میهن دوست مرتبط با کودتای نوژه نقشی مستقیم داشت و بواسطه ی یدک کشیدن مقام مشاور نظامی ابوالحسن بنی صدر،نخستین رییس جمهور خمینی خون آشام،در پیشبرد جنایتکارانه ی جنگ ضدمیهنی ایران و عراق نیز مسئولیت مستقیم داشته و می بایستی در این ارتباط به مردم ایران پاسخگو باشد،در سال ۱۳۶۴،در دوران اقامت در افغانستان تحت اشغال شوروی،و در دورانی که عضو کمیته ی مرکزی حزب خائن توده بود،همراه با علیرضا خدایی و محمد حقیقت(با نام مستعار کریم) مسئولیت تشکیلات حزب توده در افغانستان را برعهده داشت و در این راستا با مقامات امنیتی حکومت دست نشانده ی شوروی در افغانستان و نیز با مستشاران نظامی و امنیتی شوروی در افغانستان همکاری تنگاتنگ داشت.
در گزارشی که در مجله ی ستاره سینما درباره ی لیلی سلیمی خیاط(لیلی)، این عفریته ی توطئه گر و جاسوس آمده است،چنین می خوانیم:
" لی لی از شوهر دومش طلاق گرفت ودر یک کاباره ایرانی در لندن بطور نیمه برهنه می رقصد !
بدنبال خبری که قبلا از «لی لی »داشتیم در این هفته توسط یکی از همکاران مجله که از لندن برگشته است مطلع شدیم که «لی لی »در لندن با یک کاباره ایرانی بنام «کاباره دانسینگ پارس »قرارداد بسته و شبها را در آنجا بطور نیمه برهنه رقص های شرقی اجرا می نماید .
همانطور که قبلا نوشتیم لی لی اخیرا تصمیم داشت بطور جدی کار سینما را ادامه دهد وحتی شوهر دومش را که یک تاجر فرش بود ترغیب می نمود تا برای تهیه فیلمهای هنری و موج نوئی سرمایه گذاری نماید .اما شوهرش به کلی نسبت به کار سینما بیگانه بود،بااین تصمیم لی لی مخالفت می ورزید .
می گویند اختلاف لی لی با شوهرش از اینجا ناشی می شود که او حاضر نمی شد در کار سینما سرمایه گذاری نماید .
سرانجام این اختلاف نظر بالا گرفت ولی لی از او جدا و برای اینکه از خودش و او انتقام گرفته باشد باکاباره مذکور قرداد بست .
ابتدا قرار بود که او در این کاباره برنامه استریپ تیز که نوعی رقص همراه با لخت شدن تدریجی است ،اجرا نماید .اما چون برای این برنامه آمادگی نداشت کارخود را با اجرای نوعی رقص های شرقی مخصوصا عربی شروع نموده است تا پس از فرا گرفتن فنون لازم برای استریپ تیز ،برنامه رقص خود را با آن همراه نماید . "
(برگرفته از :مجله ستاره سینما ،سال ۱۳۵۳ ،شماره ۵۳ )

و دقیقا همین عفریته از سوی سازمان جاسوسی شوروی و سران وطنفروش حزب توده ماموریت می یابد که بواسطه ی مناسبات همسرش(ناخدا سیروس حکیمی) با نظامیان دلیر مرتبط با کودتای نوژه، که از وابستگی نامبرده و لیلی سلیمی خیاط(لیلی) به شبکه ی جاسوسی شوروی و حزب توده بی اطلاع بودند، در صفوف آنان نفوذ کرده و سپس آنها را به وزارت اطلاعات رژیم آخوندی لو داده و به کشتارگاه بفرستد!
سران خائن و وطنفروش حزب توده،از کیانوری معدوم گرفته تا علیرضا خدایی،جاسوس سرشناس رژیم آخوندی و گرداننده ی ورق پاره های اینترنتی ساواماساخته ی "پیک نت" و "راه توده" آشکارا و بکرات از نقش اساسی و کلیدی حزب توده،و نیز نقش ویژه و
منحصربفرد لیلی سلیمی خیاط(لیلی) در لودادن نظامیان میهندوست مرتبط با کودتای نوژه و خنثی نمودن این کودتا سخن گفته اند
.

لیلی سلیمی خیاط در سال ۱۳۶۶ خورشیدی همراه با فرزند خردسالش "سیامک"از ایران به افغانستان رفت،و پس از ملاقات با سران وقت حزب توده در افغانستان :علیرضا خدایی،علی خاوری،حسین علوی(معروف به امین،و برنامه ساز کنونی رادیو آخوندی "زمانه" در هلند)،سیاوش کسرایی ،محمد حقیقت(معروف به کریم،معاون ناخدا بهرام افضلی) و نیز مسئولان ک.گ.ب در سفارت
شوروی در پایتخت افغانستان، برای انجام ماموریت در اروپا به هندوستان پرواز نمود.

گفتنی است حسین علوی(امین) که در دوران تصدی مسئولیت تشکیلات حزب توده در افغانستان،مسئولیت شعبه ی جعل اسناد این حزب معلوم الحال در این کشور را بعهده داشت،پس از ورود "لیلی سلیمی خیاط"به افغانستان،و محول نمودن ماموریت های ویژه و خیانتبار جاسوسی به وی،مقدمات فنی و لجستیکی اعزام این عفریته ی جاسوس و خمینی صفت به غرب را فراهم ساخت.

لیلی سلیمی خیاط در دوران اقامت کوتاه مدت خویش در کابل بواسطه ی برخورداری از تجربه ی نفوذ در میان محافل ناسازگار با رژیم جنایتکار آخوندی،از سوی علیرضا خدایی(از گردانندگان اصلی شبکه ی مخفی حزب توده) ماموریت یافت که با هدف نفوذ به اقامتگاه دکتر عبدالرحمن قاسملو،دبیرکل پیشین حزب دمکرات کردستان ایران،ابتدا به هندوستان رفته و از آنجا به اتریش برود.

چنانکه می دانیم،دکتر عبدالرحمن قاسملو پس از چندی بدست تروریست های اعزامی از سوی رژیم پلید و خونریز آخوندی ترور شد.
لیلی سلیمی خیاط،این قاتل رذالت پیشه ی نظامیان مرتبط با کودتای ملی نوژه،هنگام ورود به فرودگاه نظامی کابل در سال ۱۳۶۶ خورشیدی، از سوی شخص حسین علوی(امین) که در آن هنگام عضو هیئت سیاسی کمیته ی مرکزی حزب خائن توده بوده و
مسئولیت تشکیلات این حزب در افغانستان را برعهده داشت،مورد استقبال قرار گرفت.
لیلی سلیمی خیاط سپس بواسطه ی آشنایی پیشین با محمد حقیقت(کریم)،از دیگر اعضای هیئت سیاسی کمیته ی مرکزی حزب توده،و معاون وقت بهرام افضلی،از عوامل مخفی حزب توده و فرمانده ی پیشین نیروی دریایی رژیم جمهوری اسلامی ،در خانه ی وی واقع در منطقه ی "وزیراکبرخان" کابل مستقر گشت،و در آنجا با علی خاوری،دبیر اول وقت کمیته ی مرکزی حزب توده،عیلرضا خدایی،سیاوش کسرایی و مقامات کا.گ.ب بکرات دیدار نموده و دستورات لازم برای ادامه ی ماموریت های جاسوسی و نفوذی خود دریافت نموده،و سپس خاک افغانستان را ترک کرد.


اعترافات علیرضا خدایی به همدستی با سران جنایتکار رژیم آخوندی
سران خائن و وطنفروش حزب توده،از کیانوری معدوم گرفته تا علیرضا خدایی،جاسوس سرشناس رژیم آخوندی و گرداننده ی ورق پاره های اینترنتی ساواماساخته ی "پیک نت" و "راه توده" آشکارا و بکرات به نقش اساسی و کلیدی حزب توده،و نیز نقش ویژه و منحصربفرد لیلی سلیمی خیاط(لیلی) در همدستی با سران جنایتکار رژیم اخوندی در زمینه ی لودادن نظامیان میهندوست مرتبط با کودتای نوژه و خنثی نمودن این کودتا سخن گفته اند.


اعترافات آشکار و بیشرمانه ی سران حزب توده،بویژه اعترافات علیرضا خدایی،گرداننده ی ورق پاره های اینترنتی ساواماساخته ی "پیک نت" و "راه توده" در این زمینه ـ که بدون هیچگونه فشار و شکنجه و تهدیدی علیه آنان صورت گرفته و من نمونه هایی از آن را در زیر خواهم آورد ـ ضمن آنکه نمونه هایی روشن و بیچون و چرا از همدستی سران و عوامل حزب خائن توده با رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی در زمینه ی سرکوب و کشتار ایرانیان را به نمایش می گذارد،اهرم ها و پایه هایی حقوقی و قابل استناد برای کشانیدن این سیه دلان،و بویژه شخص علیرضا خدایی و لیلی سلیمی خیاط(لیلی) بپای میز محاکمه در دادگاه های صالحه ی اروپا و آمریکا، به اتهام همدستی آنان در زمینه ی لودادن،دستگیری،شکنجه و تیرباران بیش از یکصد و سی تن از نظامیان مرتبط با کودتای نافرجام نوژه که در جریان آن حتی یک تیر به ایرانیان شلیک نشد،بدست می دهد.
بر ایرانیان میهن دوست و آزاده در درون و برون از مرزهای میهن مان،و بویژه بر خانواده ها و بازماندگان جانباختگان مرتبط با کودتای نوژه است که در راستای پیکار برای سرنگونی رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی بیش از پیش به نقش خیانتبار حزب توده و
سران و عوامل این حزب معلوم الحال که همچنان،و بروال سال های نخست پس از بروی کار آمدن رژیم جنایتکار آخوندی،نقش شاخک های اطلاعاتی این رژیم در شناسایی و شکار مخالفان آن را ایفا می کنند، توجه داشته باشند و این مزدوران را در هر لباس و در هر کجا که لانه کرده اند،شناسایی و افشا کنند،و بعنوان نخستین گام عملی در این راه،با اعلام جرم علیه علیرضا خدایی و لیلی سلیمی خیاط(لیلی)،آنان را در کنار سران تبهکار رژیم خونریز جمهوری اسلامی،به اتهام جنایت علیه بشریت، در دادگاه های صالحه ی اروپا و آمریکا بپای میز محاکمه بکشانند.
اینک نمونه هایی از اعترافات علیرضا خدایی در زمینه ی نقش ضدایرانی حزب توده و بویژه نقش لیلی سلیمی خیاط(لیلی)،این عفریته ی توطئه گر و جنایت پیشه توده ای در زمینه ی لودادن و دستگیری نظامیان میهندوست و دلیر مرتبط با کودتای نوژه که در آستانه ی جنگ ضدمیهنی و خمینی خواسته ی عراق و ایران،پس از تحمل شکنجه های وحشیانه از سوی بازجوبان و شکنجه گران توده ای و آخوندی به جوخه های اعدام سپرده شدند.

این اعترافات از مصاحبه های علیرضا خدایی با ورق پاره ی اینترنتی ساواماساخته ی "راه توده" که خود، گرداننده ی آن است،گرفته شده است:

"پس از باز شدن دفتر حزب نیز، جلسات ما سه نفر، یعنی من و هاتفی و پرتوی روزهای یکشنبه بعد از ظهر در زیر زمین دفتر طراحی برادر سیاوش کسرائی در یوسف آباد تهران با حضور کیانوری تشکیل می شد. ما سه نفر به دفتر حزب نمی رفتیم و تنها در این جلسات برای کارها شرکت می کردیم. همین دفتر و همین جلسات بعدا شد ستاد کشف کودتای نوژه که اتفاقا در حاشیه کتاب شورشیان آرمانخواه که پرتوی آن را ویراستاری کرده، خواندم که به همین جلسات اشاره ای گذرا کرده است." (علیرضا خدایی،راه توده 173 21.04.2008)

"در تمام این دوران، جلسات چهار نفره ای که گفتم یکشنبه ها بعد از ظهر تشکیل می شد و در همین جلسات اقداماتی در رابطه با ماجرای کودتای نوژه، ماجرای دستگیری "محمدی" مامور ساواک شاهنشاهی و مسئول کارگزاری شنود در سفارت اتحاد شوروی توسط تیم پرتوی که منجر به دستگیری و زندان 3 ماهه او شد و همچنین کودتای طبس بررسی و سازماندهی شد. در همه این موارد مفصل تر برایتان خواهم گفت تا معلوم شود ما، یعنی حزب توده ایران چگونه به وظیفه انقلابی خود برای دفاع از انقلاب 57 عمل کرد و صدها هزار نفر به شمول آیت الله خمینی و بسیاری همراهان و همکاران او را از قتل عام در جریان 3 کودتا نجات داد." ( علیرضا خدایی،راه توده 191 25.08.2008)

"من هم در عین ارتباط با حلقه‌های حزبی دوران نوید، سرگرم همین ارتباط‌هائی بودم که برایتان گفتم و می‌ گویم. گسترش سازمان غیر علنی هم توسط پرتوی پیش می‌رفت. اما هر کدام از ما مستقل حرکت می‌ کردیم، درعین حال که در جلسات یکشنبه گزارش‌های کلی طرح می‌ شد و همه درجریان تصمیم گیری‌ها بودیم. مثل در باره کودتای نوژه پرتوی مسئول سازمان دادن کشف و نفوذ در درون آن شبکه بود، اما گزارش پیشرفت کار و اشکالات در جلسه مطرح می‌ شد و یا اگر زنده یاد کیانوری اطلاعاتی داشت درباره نوژه و یا دیداری با مقامات داشت و یا بحث‌های مهمی در رهبری حزب شده بود، آنها را مطرح می‌ کرد و ما هم درجریان قرار می‌ گرفتیم." (علیرضا خدایی،راه توده 192 01.09.2008)

"به این ترتیب و با عبور از کودتای طبس، ما می‌رسیم به کودتای نوژه و یکی از دلایل پیدا شدن اولین سرنخ‌ها هم اتفاقا همین حساسیت بسیار بالائی بود که کیانوری نسبت به کودتا داشت و آن را به همه ما هم منتقل کرده بود.اولین خبر مربوط به کودتا را، که نامی از کودتا در میان نبود بلکه فعالیت‌های مشکوک یک گروه از افسران شاه مطرح شد که در داخل کشور بودند. خبر کوتاهی را پرتوی در جلسه و در جمع گزارش‌هایش داد مبنی بر این که همسر یکی از رفقای افسر به محفلی از سلطنت طلب‌ها وصل شده که ظاهرا در تدارک یار گیری و سازماندهی هستند. آن رفیقی که این اطلاع را از قول همسرش به رابط خود در تشکیلات پرتوی رسانده بود، از افسران بازنشسته نیروی دریائی بود. البته امیدوارم درباره بازنشستگی او اشتباه نکرده باشم. یا بازنشسته شده بود و یا استعفا داده بود و یا مشمول تصفیه شده بود، اما بیشتر بازنشستگی یادم است. بهرحال همسر او چنین خبری را به وی داده بود و او هم به حزب اطلاع داده بود. کیانوری که بسیار بیشتر از ما عادت داشت این نوع خبرها را پیگیری کند، فورا از پرتوی خواست که رابط تشکیلاتی را حذف کرده و خودش مستقیما ارتباط بگیرد و سریعا گزارش بدهد که آن محفل چند نفره است و چه بحثی می‌کنند و هدفشان از جمع شدن و ارتباط داشتن با هم چیست و از همه مهم تر این که با خارج ارتباطی دارند یا نه؟

- این خانم هم در یورش به حزب دستگیر شد؟
شما عجله می‌کنید و جلو جلو می‌دوید. بهرحال، خیر! این خانم دستگیر نشد و اتفاقا من در افغانستان بودم که توانست خود را به آنجا برساند و از طریق این کشور هم به غرب منتقل شود. اجازه بدهید جزئیات بیشتری را نگویم زیرا شاید تمایل ایشان بازگوئی این جزئیات نباشد...فقط بگویم که شوهر او را مدتی پس از یورش دوم به حزب دستگیر کردند و درجریان قتل عام سال 67 و یا در آستانه آن اعدام کردند..." (علیرضا خدایی،راه توده 204 01.12.2008)

"...آنچه من در جلسات خودمان شنیدم و شاهد بودم همان بود که به شما گفتم. یعنی یکی از نظامی های توده‌ای که اتفاقا ارتباط فردی در سازمان غیر علنی حزب داشت، اولین خبر را رساند. خبر را هم از کانال همسرش بدست آورده بود که به شما گفتم صلاح نمی دانم بیش از این درباره همسر ایشان بگویم اما درباره خود او میتوانم بگویم که در جریان قتل عام سیاسی 67 با کمال بی شرمی این سرهنگ بازنشسته نیروی دریائی بنام ناخدا حکیمی را اعدام کردند.....

...در مورد جمع شدن خلبان ها و نظامی ها در پارک لاله برای حرکت به سمت نوژه هم در یکی از گفتگوهای گذشته برایتان گفتم که حتی تا این مقطع حاکمیت جمهوری اسلامی نمی خواست قبول کند چه حادثه ای در شرف وقوع است. آخرین هشدار توام با اعتراض را کیانوری با مراجعه به منزل آقای خامنه ای که هنوز در خیابان "ایران" واقع درعین الدوله در خانه پدری اش زندگی می کرد داد. این مرحله را ما دقیقا در جریان بودیم. یعنی در پایان جلسه ای که پرتوی گزارش داد کودتاچی ها پول هم بین عوامل خودشان تقسیم کرده اند و به دو عامل نفوذی حزب هم مقدار زیادی پول داده اند، کیانوری تصمیم گرفت با همین پول ها به خانه آقای خامنه ای مراجعه کند. مراجعه می کند و توی پاشنه درخانه وی، پول ها را نشان او میدهد و با اعتراض میگوید: حرکت کردند و این هم پول هائی است که پخش کرده اند. باز هم نمی خواهید بجنبید؟
آقای خامنه ای بعدها یک مصاحبه کرد درباره کودتای نوژه و حرف هائی در باره مراجعه یک خلبان کودتاچی به خود وی زد که راست و دروغش به خود وی مربوط است، اما تا آنجا که ما شاهد بودیم و من با جرات درباره این مراجعه و این گفتگو می توانم به شما بگویم اینست که تا آستانه جمع شدن آنها در پارک لاله برای حرکت به سمت نوژه هم آقایان باور نکرده بودند چه حادثه ای در شرف وقوع است.

اتفاقا آیت الله خسروشاهی هم که آن موقع نماینده اقای خمینی در وزارت ارشاد بود و کیانوری شخصا برخی اطلاعات مهم را به او می رساند تا در اختیار آیت الله خمینی بگذارد، اخیرا مصاحبه ای در باره مجاهدین خلق کرده که در یک فصل کوتاه آن اشاره به همین مسئله می کند. این مصاحبه ابتدا در مجله بعثت حوزه علمیه قم منتشر شده و خلاصه ای از آن در نشریه چشم انداز بازانتشار یافته که ما این خلاصه به دستمان رسیده است. در این مصاحبه آقای خسروشاهی می گوید کیانوری شخصا در دو مرحله اطلاعات مهمی را آورد و از من خواست تا دراختیار امام بگذارم. یکی در باره کودتای نوژه بود و یکی هم در باره حمله ارتش صدام به ایران. البته یک مورد هم اشاره به نظر قطعی کیانوری در باره نفوذی بودن کشمیری عامل انفجار نخست وزیری و بی اعتمادی شخص کیانوری نسبت به وی. اتفاقا در باره كودتاي نوژه ایشان می گوید که شخصا رفتم به بیت امام و نامه کیانوری را به احمد آقا دادم.....

- راست است که اعلامیه کودتاچی ها را هم کیانوری بدست آورده بود؟

بله. این واقعیت است. این اطلاعیه که در چند خط تنظیم شده بود را قرار بود توسط همسر همان افسر بازنشسته نیروی دریائی که در قتل عام 67 به دارش زدند خوانده شود. ناخدا حکیمی. او هم یک نسخه از اعلامیه را از طریق شوهرش که رابطه ویژه و فردی در سازمان غیرعلنی داشت به حزب رسانده و دراختیار کیانوری بود.
من تا همین حد را آن موقع می دانستم. یعنی کیانوری در جلسه 4 نفره ضمن گزارش خنثی شدن کودتای نوژه درباره آن گفت. اما بعد این اطلاعیه را در همین کتاب "کودتای نوژه" دیدم که برایتان می خوانم:

«همقطاران عزیز! ساعت موعود فرا رسید. ارتش وطن پرست ایران حکومت پوسیده آخوندها را برچید. کلیه واحدهای ارتش، ژاندارمری و شهربانی اعلام همبستگی نمودند. هرگونه مقاومت بشدت سرکوب خواهد شد. آماده اخذ دستورات باشید.شورای نظامی کشور ،۲۱-۴-۱۳۵۹" (علیرضا خدایی،راه توده 205 08.12.2008)

"در هر توطئه و طرح کودتائی که معروف ترین آنها کودتای نوژه بود، دستگیری و اعدام فوری رهبرای حزب توده ایران در صدر اقدامات همان ساعات اولیه کودتاگران بود، بنابراین یورش به حزب و آن جنایتی که انجام دادند نمی تواند خواست و حتی خواست توام با همآهنگی با کسانی و قدرت هائی که طراحان و مشوقان کودتاها بودند نباشد. من در جریان بازگوئی اطلاعاتی که درباره کودتای نوژه دارم برایتان دراین باره خواهم گفت. آن که علیه انقلاب و علیه حزب توده ایران کودتا کرد، کودتاچی بود، والا حزب توده ایران اسلحه برای کودتا جاسازی نکرده بود...

....حزب چرا باید کودتا می کرد؟ کودتا علیه کی؟ برای چی؟ علیه انقلابی که با تمام نیرو از آن دفاع کرد؟علیه آیت الله خمینی که در کشف سه کودتائی که قرار بود خانه او را در همان دقایق اول بمباران کنند نقش کلیدی را بازی کرد؟
علیه موتلفه اسلامی و حجتیه که زیر ضربه سنگین خط امام و شخص خمینی بودند و تا قبل از رسیدن رهبری به آقای خامنه ای نفس نمی توانستند بکشند؟ما خنثی کننده کودتاها بودیم نه کودتاگر...
....وقتی ما خبر کودتای نوژه را دادیم، وقتی قریب الوقوع بودن حمله عراق به ایران را اطلاع دادیم، آقایان در خواب خرگوشی بودند. همین آقای خامنه ای که حالا مدعی است فلان خلبان شب کودتا آمد و کودتا را فاش کرد، وقتی ما خبر کودتا را از طریق هادی خسرو شاهی به آیت الله خمینی اطلاع دادیم، روحش هم از ماجرا بی اطلاع بود. حتی شبی که کیانوری رفت در خانه خامنه ای و پول کودتاچی ها را که بین شبکه کودتا تقسیم شده بود به او نشان داد و گفت: "هنوز هم نمی خواهید تکان بخورید؟ آنها حرکت کردند!" ایشان در لباس خانه مشغول استراحت بود. این که بعدها این آقایان چقدر بی حیائی کردند، بر می گردد به همان روش رضاشاهی که جلوتر برایتان گفتم. نمک را خوردند و نمکدان را شکستند. " (علیرضا خدایی،راه توده 195 29.09.2008)

" ما یک پرتوی داریم که من در باره شخصیت و مبارزات و عملکرد او در سالهای پیش از انقلاب و حتی دورانی که زندانی شاه بود برایتان گفته ام. یک پرتوی داریم که توانست نقش بسیار حساس و مهمی را در خنثی سازی فاجعه نوژه ایفا کند. نام آن فاجعه را گذاشته اند کودتا. اما بنظر من کودتا نبود، کشتار وحشیانه و نا امیدانه‌ای بود که می‌ خواست بصورت انتقام آمیز دهها هزار نفر را به خاک و خون بکشند، بدون آنکه کوچکترین امکان سلطه بر انقلاب را داشته باشد. بنظر من آنها خودشان هم میدانستند موفق به سلطه بر انقلاب نخواهند شد، بنابراین فقط هدفشان کشتار و انتقام بود. البته پشت این انتقام هم امریکا ایستاده بود. حتی خودشان در میان خودشان گفته بودند که اگر 5 میلیون نفر را هم بتوانیم در بمباران‌های پیاپی بکشیم، می‌ کشیم. رهبران جمهوری اسلامی ادعاهای زیادی در باره کشف این فاجعه می‌ کنند، اما خودشان و حداقل رهبر کنونی جمهوری اسلامی خوب می‌دانند و می‌داند که تا شب آغاز عملیات هم هنوز در خواب و خیال بودند و باور نمی‌کردند چه فاجعه‌ای در شرف وقوع است. ما یک پرتوی داریم که در سازماندهی کشف این فاجعه نقش بزرگ و سرنوشت سازی را ایفا کرد. حتی با هدایت او دو پاسدار جمهوری اسلامی توانستند به داخل شبکه نوژه نفوذ کنند.

من بموقع درباره نوژه برایتان خواهم گفت. دراینجا فقط خواستم اشاره‌ای کرده باشم تا این نتیجه را بگیرم که کشف و خنثی سازی فاجعه نوژه از افتخارات حزب توده ایران است و پرتوی در خدمت حزب توده ایران توانست در این افتخار سهم بزرگی داشته باشد." (علیرضا خدایی،راه توده،شماره ۱۸۸،دوم اوت ۲۰۰۸)

اینک بر هم میهنان آگاه و آزاده است که لیلی سلیمی خیاط(لیلی) و علیرضا خدایی ، این مزدوران رژیم ضدایرانی و خونریز آخوندی و همپالگی ها ی شان در حزب خائن توده، همچون ناخدا حمید احمدی (معروف به ناخدا انور) را، که در زمینه ی خنثی سازی کودتای ملی نوژه و لودادن، شناسایی ، دستگیری و شکنجه و اعدام نظامیان مرتبط با کودتای نوژه نقشی مستقیم داشته اند،از سوراخ های موشی که در برونمرز در آن ها پنهان گشته اند، بیرون بکشند و ضمن افشای همدستی این سیه دلان توطئه گر با سران جنایت پیشه ی رژیم اشغالگر آخوندی،آنان را به اتهام جنایت علیه بشریت و مشارکت در قتل جنایتکارانه ی دست کم یکصد و سی تن از نظامیان مرتبط با کودتای ملی نوژه ، در دادگاه های صالحه ی اروپا و آمریکا به پای میز محاکمه بکشانند!

علی اکبر رشیدی

سوم دی ماه 1387

http://www.harfeakher.blogspot.com

http://www.harfeakher.blogfa.com

=======================================

۱۳۸۷ آذر ۳۰, شنبه

جشن "یلدا" بر همه ی ایرانیان راستین فرخنده باد!


درخت کاج "شب یلدای من"

برنامه ی ویژه ی "شب یلدا" در "رادیو صدای ایران"(هوستون، تکزاس)

آغاز برنامه: ساعت ۲ بامداد روز یکشنبه اول دی ماه ۷۰۳۰ ایرانی (۱۳۸۷ خورشیدی) به هنگامه ی اروپای مرکزی و غربی.

نشانی رادیو: http://www.kriht.com

مهمانان برنامه: سام امینی، کیانوش رشیدی و ..

مدیر رادیو صدای ایران و گرداننده ی برنامه:ناصرتوکلی


--------------------------------------------------

شب آبستن خورشید

( بــرای یــلــدا )

سروده ای ا ز آقای جمشید پیمان




شبِ تاریک

ازآن شب ها که می پاشد

به رویِ سینه هامان

تبِ دلشوره هایِ گنگ و ناپیدا

ومی ریزد به کا م خویش

جهان را ، خفته و بیدار .

از آن شب ها

که می لغزد به رویِ سایه هامان

و درهم می فشارد زیر آوارش

امید مانده در ژرفایِ دل هامان

و می بندد زهرسوئی رهِ پندار .

شبِ تاریک

شبِ ناخن کشیدن

بر ضمیر لحظه هایِ سرد

و دل را وارهاندن

از حدیثِ کهنه یِ افسرد ه یِ غمبار .

شبِ آواز نو خواند ن

صدا را

برفراز قـله هایِ آرزو راندن

شبِ بیداریِ تا صبح ، تا فردا

شبِ یلدا

شبِ از شوق دیدار سحر سرشار .

شبِ بگشودنِ درها

به رویِ چهره یِ امیدِ نا پیدا

شبِ کوبیدنِ پا ، بی محابا ،

بر سر تردید .

شبِ بدرود با ماندن ،

شبِ رفتن

شبِ آبستن خورشید .


---------------------------------

۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه



شعله های خشم تو


جمشید پیمان


ای شـــده دل و جـانـت ، بـی قــرار آزادی

جــنـبـشـی تـو را بـایـد ، بـا شــعـار آزادی

خستگی بشوی از تن ، پا بـه ره گذار اینک

گــر بــه دل تــو را بـاشـد ، انـتـظـار آزادی

قلـب مـادر ایــران ، خـون شـد از پریشانی

نــاشـکـفـتـه ، پـژمـرده ، کـودکِ خـیـابانی

بشکن این خموشی را،برکش ازدلت فریاد

بــی اثـر بــود دیـگـر ، گـریـه هـای پنـهانی

تــا رهــا شـود مـیـهن ، بر ستمگران تازیم

تـا سـر وطـن مـانـد ، سر بـه پایش اندازیم

دست ما به دست هم،استوار و مستحکم

خاک زخمی خود را ، بـهترین وطـن سازیم

هموطن تو گرخواهی ،شب دگر نمی ماند

ایـن سیاهِ بـد فـرجـام ، تـا سحر نمی ماند

گر زنی ز جـانِ خود ،آتشی بـه شهـر شب

زین پلیدِ جان سنگین،خشک و ترنمی ماند

خیزشی کنون باید ، هموطن در این میدان

جنبشی ز سوز دل ، خیزش از صمیم جان

شعله های خشم تو،ریشه ی ستم سوزد

بـا قـیـام ایـرانـی ، مـی شـود سـتـم ویران


---------------------------------------------------

۱۳۸۷ آذر ۲۵, دوشنبه

بیست و پنجم آذرماه
"روز مادر" بر همه ی مادران نیکوکار سرزمین های آریایی فرخنده باد!
"مادر"
از: کیانوش رشیدی

"مادر میهن"
از:کیانوش رشیدی


گویـــند مرا چـــــــــو زاد مــادر
پستــان به دهن گرفتن آموخـت
شـــب ها بر گـــــاهواره ی مـن
بیدار نشست و خفتن آمـــوخت
دستـــم بگرفت و پابپـــــــا برد
تاشیــوه ی راه رفتــــن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبـانم
الفاط نهـــــاد و گفتن آمـــوخت
لبخنـــــد نهــــاد بـــر دهـــــانم
بر غنچه ی گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستـی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست

"ایرج میرزا"
----------------------------------


شنبه، ۲۳ آذر ۱۳۸۷، دی به دین روز



كابينه ی شكنجه‌گران



از: کاظم مصطفوی


(معرفي سه شكنجه‌گر كابينة احمدي‌نژاد)
(1)

انتضاب احمدي‌نژاد به عنوان رياست جمهوري بعد از خاتمي، درسال 84 ، حاوي پيام روشني بود. كشتي اصلاحات درهم شكسته شده بود و حناي فريبكار بزرگ آن، خاتمي، ديگر نه براي خارجيها و نه براي داخليها رنگي نداشت. به ناچار خامنه‌اي بايد پرده را كنار مي‌زد و برسركوب بيشتر تأكيد مي‌‌ورزيد. احمدي‌نژاد مهرة دستچين شده او براي اين دور از بازي بود. مردي كه از همان روز اول رياستش به درستي نام «مرد هزار تير» گردن آويزش شد و همگان دانستند كه مهره جديد خامنه‌اي اين بار شكنجه‌گري است كه هزار تير خلاص برشقيقه زندانيان سياسي شليك كرده است. پيام روشن بود.
معمولاً احمدي‌نژاد و كابينه او را به نام «كابينه پاسداران» مي‌نامند. البته اين درست است. واقعيت دارد كه از 21تن وزراي
كابينه او 13تن سوابق طولاني در سپاه و وزارت دفاع وارگانهاي وابسته به آنها را داشتند.
داوود دانش جعفري، حسين صفارهرندي، مصطفي محمدنجار، سيد مهدي هاشمي، محمد جهرمي، مسعود ميركاظمي، سيدپرويز فتاح، محمد سعيدي كيا، محمدرضا اسكندري، محمد رحمتي، عليرضا طهماسبي، محمد سليماني و عليرضا علي احمدي وزراي پيشنهادي اقتصاد، فرهنگ و ارشاد اسلامي، دفاع، رفاه، كار، بازرگاني، نيرو، مسكن، جهاد، راه و ترابري، صنايع و معادن، ارتباطات و تعاون هركدام داراي سوابق اعلام شده و بسيار لو رفته‌اي در نهادهاي سركوب هستند. اما اگر كابينه احمدي‌نژاد را فقط كابينه پاسدارن بدانيم
اشتباه كرده‌ايم. واقعيت اين است كه علاوه برپاسداري، كابينه داراي ويژگي ديگري نيز هست. شكنجه‌گري و شركت مستقيم در قتل و كشتار زندانيان سياسي. در كابينه، و همكاران نزديك احمدي نژاد، كساني ديده مي‌شوند كه تنها پاسدار نبوده‌اند. بلكه در بازجوييها
و شكجه ها و قتلها نقش مستقيم داشته‌اند. مصطفي پورمحمدي، وزير كشور احمدي نژاد، آخوند جنايتكاري است كه تنها يكي از جرائمش عضويت در هيأت مرگ در جريان قتل عام 30هزار زنداني سياسي در سال1367 است. او چهره شناخته شده‌اي است كه از همان سالهاي ابتداي حاكميت آخوندها كاري جز قتل و جنايت نداشته است. همچنين سرتيپ پاسدار حسين صفار هرندي و ديگران... ما در اينجا قصد بررسي سوابق تك به تك اعضاي كابينه يا همكاران احمدي‌نژاد را نداريم اما به عنوان نمونه سه تن از آنان را برگزيده‌ايم كه
به معرفي مختصر آنان مي‌پردازيم.

معاون هزار تير
اسفنديار رحيم مشايي(متولد 1339 در رامسر) يكي از معاونين اصلي احمدي‌نژاد است. مشايي به قدري به احمدي‌نژاد نزديك است كه مطبوعات حكومتي نوشته‌اند او به كليه وزار و معاونان خود دستور داده حق ملاقات «با مقامات عالي نظام» را بدون اطلاع مشايي و يا الهام(سخنگوي دولت) ندارند. بعد از هرملاقات هم موظفند گزارش کامل آن را به اين دو نفر گزارش كنند.او علاوه بر معاونت احمدي نژاد، ریاست سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری و همچنين رياست مرکز مطالعات جهانی شدن را نيز به عهده دارد.
در سايت مشايي مشاغل ديگرش چنين آمده است:
جانشین رییس جمهور در شورای عالی ایرانیان خارج از کشورعضو شورای نظارت بر صدا و سیماعضو شورای فرهنگی دولت نماینده رئیس‌جمهور در شورای نظارت بر سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایرانعضو کمیسیو‌نهای اقتصاد و فرهنگی دولت.
مدیر کل اجتماعی وزارت کشور
مدیر شبکه رادیو پیام
مدیر شبکه رادیو تهران
معاون اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران
رئیس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران
مشايي از چهره‌هاي جنجالي كابينه احمدي‌نژاد است. او در يك تقسيم كار با رئيس خود نقش متفاوت و به ظاهر متضادي به عهده دارد. براساس اين وظيفه كارهايي كرده و حرفهايي زده كه جنجالهاي بسياري برانگيخته است.
مثلاً در سال 87 وقتي مشايي به تركيه رفت در «‎‏مراسم دعوت از ‏سرمایه گذاری برای طرحهای گردشگری» شركت كرد. در اين مراسم بود كه 12زن با لباس محلي براي تحويل قرآن به قاري رقصيدند. حضور مشايي در اين مراسم موجي از خشم بقيه مرتجعان را برانگيخت. به طوري كه خواستار استعفاي او شدند. از جمله به گزارش خبرگزاري ايسنا «آیت‌الله صافی گلپایگانی در درس خارج فقه
روز چهارشنبه، اهانت و جسارت در ‏یک همایش مربوط به سازمان میراث فرهنگی و گردشگری به ساحت مقدس قرآن کریم را شدیدا محکوم کرد»‎. او همچنين گفت: «اهانت به قرآن قابل تحمل نیست و کسی که مسوول این سازمان است صلاحیت ندارد در این جایگاه باشد»
(خبرگزاری ایسنا 23آبان87)
بعد از اين حادثه مشايي با اظهار اين كه «ايران امروز با مردم آمريکا و اسرائيل دوست است. هيچ ملتی در دنيا دشمن ما نيست اين افتخار است...» جنجال ديگري آفريد و خيليها عليه‌اش حرفها گفتند. از جمله دفتر سياسي سپاه هم خواستار استعفايش شد و در هفته نامه صبح صادق(29 مرداد87) نوشت: «اگر ایشان به دلیل سخنان زشت‎ ‎خود به این ‏انتظارات به حق پاسخ ندهد، شایسته است رئیس جمهور در مورد استمرار‎ ‎حضور مشایی در مسئولیت سازمان ‏میراث فرهنگی تجدیدنظر کند. چنین درخواستی بدان جهت‎ ‎است که تا به حال مواضع و سخنان مشایی در چندین ‏نوبت برای دولت اصولگرای نهم‎ ‎دردسرساز شده و سخنان اخیر وی اولین اشتباه او نبوده که به
راحتی قابل ‏اغماض باشد».
كار آن چنان بالا گرفت كه جنجال حتي به جلسه علني مجلس رژيم كشيده شد. مشايي هم كه خط و ربط كاملي در دست داشت در مقابل گفت: «به هيچ وجه واژه ملت اسرائيل را به كار نبرده‌ام . عبارت من مردم اسرائيل بود». و اضافه كرد كه : «هزار بار مي‌گويد مرگ براسرائيل».
در اين خيمه شب بازي خامنه‌اي و احمدي‌نژاد مي‌خواستند از طريق مشايي به از ما بهتران پيام بدهند كه اگر قرار بر ساخت و پاخت
باشد خود آنها بهترينش هستند. اما از قضا سركنجبين صفرا فزود. يعني به تضادهاي دروني چنان دامن زد كه بالاخره پاي خود «رهبر» را به ميان كشيد و با اشاره مستقيم او بود كه برخي سكوت كردند. اما قصد ما بررسي مواضع سياسي مشايي، و هدف نهايي
جنجالهايي كه راه مي‌اندازد نيست. بسيار روشن است كه نه مشايي و نه هيچ مهره ديگري به هيچ وجه نه ظرفيت و نه توان چنين «غلط كردنهايي» را دارد. آن چه كه به بحث ما مربوط مي‌شود اين است كه بيابيم چنين مهره هفت خطي از كجا آمده و در كدام شكنجه گاه
تربيت شده است؟
خود مشايي اصلاً دوست ندارد به سوابق خود در وزارت اطلاعات و سپاه اشاره‌اي بكند. گوييا اصلاً آنها را فراموش كرده است. در حالي كه چهره واقعي او را وقتي مي‌شناسيم كه او را در منصب ««مسئول مناطق بحرانی» وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در زمان ریاست‌جمهوری سیدعلی ‏خامنه‌ای و وزارت محمد محمدی ری‌شهری ببينيم.
آقاي معاون هزار تير را نبايد فقط در آن ژستهاي ابلهانه سياسي باز شناخت. حتي نبايد دلخوش بود كه او را به خاطر اقداماتي كه در جهت نابودي آثار باستاني، از جمله سيد سيوند و آرامگاه كوروش، كرده است يك جنايتكار دانست. خبرگزاري رويتر در اول ارديبهشت86 گزارش داد « تظاهر كنندگاني كه به آبگيري سد سيوند اعتراض مي‌كردند، شعار مي‌دادند «مشائي، تو چنگيز خونريزي». حتي او را نمي‌توان با دزديهايش از مجموعه گرانبهاترين اشياء باستاني به انگلستان كه يك قلمش 70قطعه از اشياء مربوط به دوران هخامنشييان بوده است باز شناخت، او را به خاطر به آتش كشيدن و از بين بردن درِ ورودي كاروانسراي تاريخي رِباطِ شاه عباسي در مِيبُد اردِستانِ يزد كه به تلافي جشن دانشجويان در رستوران سنتي كاروانسرا انجام شد مورد محاكمه قرار داد. همه اينها هست اما «چنگيز»ي و «خونريز»ي مشايي در جاي ديگري است. او بازجويي است كه شخصاً به بازجويي از دستگيرشدگان سياسي پرداخته و آنها را شكنجه داده است.
جرم اصلي او اين است و از اين نقطه است كه بايد شروع كرد و به ساير جرمهاي او پرداخت.
بهتر است در اين زمينه به نشريات باندهاي ديگر رژيم استناد كنيم كه سوابق او را بهتر از ما مي‌شناسند و بيشتر از ما مي‌دانند كه او چه شكنجه‌گر سفاكي بوده است.در تابستان 87 نشريه‌اي به نام «همت» منتشر شد كه عكس مشايي را روي جلد خود و در محاصره تفنگها و هفت تيرها نشان مي‌داد. اين نشريه كه متعلق به انصار حزب الله است (همت مخفف "هسته‌های مقاومت تاکتیکی"). سرمقالة شماره مورد نظر ما را حسين الله كرم، فالانژ معروف انصار حزب الله، نوشته است. همت در يك گزارش خود با
عنوان «تاريكيهاي روشن مرد مجهول دولت نهم: اسفنديار روئين تن» دربارة سوابق مشايي نوشته است. در قسمتي از مقاله مي‌خوانيم: «انقلاب كه پیروز می شود او ‪ ۱۸ساله است، جوان رامسری كه در فضای داغ گفتگوی آن روزها از پانزده سالگی برای مردم شهر و روستا سخنرانی كرده و حالا یك سخنران قهار شده و به محور فعالیتهای انقلابی شهر تبدیل شده است. راه‌اندازی راهپیماییها، نوشتن بیانیه‌ها و پخش اعلامیه‌های حضرت امام، برگزاری هیأت مذهبی و خواندن دعای كمیل و ندبه نوجوان مداح و قاری قرآن را كم كم به
جوان معتمد اول شهر تبدیل می‌كند». نويسنده سپس به سوابق مشایی در اطلاعات سپاه رامسر، اعزام او به كردستان مي‌پردازد و پس از تصريح به سوابق امنيتي و اطلاعاتي او نام مستعارش را به نام «مرتضي محب الاوليا» لو مي‌دهد و بعد هم مي‌نويسد بعد از تشكيل وزارت اطلاعات مشايي «مسئول تدوین استراتژی نظام جمهوری اسلامی درخصوص اکراد ایرانی» بوده. همچنين در زمان وزارت ري شهري در وزارت اطلاعات مسئوليت «مناطق بحراني» كشور را عهده دار بوده است.
نویسنده همچنین مشایی را مؤسس «مؤسسه مطالعات ملی» (وابسته به وزارت اطلاعات) معرفی می‌کند و در ‏توضیح نحوه آشنایی
احمدی‌نژاد با وی می نویسد: «احمدی‌نژاد فرماندار خوی بود و مشایی عضو شورای ویژة ‏تأمین استان. این آشنایی سبب گشت تا بعدها احمدی‌نژاد شهردار به سبب شناختی که از سبک کار فرهنگی موفق ‏او در کردستان داشت او را به سازمان فرهنگی- هنری شهرداری
تهران فراخواند».‏
با اين حساب كاملاً روشن است كه در پس اين چهرة فرهنگي كابينه مرد هزار تير، يك شكنجه‌گر سفاك و بيرحم قرار دارد كه درآزمايشهاي متعدد شكنجه‌گري و كشتار بسيار هم موفق بوده است.

مختصري دربارة يك وزير، يك شكنجه‌گر

احمدي‌نژاد از نظر به كار گرفتن شكنجه‌گران در كارهاي اجرايي گوي سبقت را از همگنان خود ربوده است. يكي از اين وزيران شكنجه‌گر عبدالرضا مصري نام دارد. او در كابينه احمدي‌نژاد به عنوان وزير رفاه و تآمين اجتماعي معرفي شده است. او در حالي به اين سمت گمارده شد كه عضو «كميسيون اجتماعي مجلس شوراي اسلامي و نماينده مردم كرمانشاه» بود.در سوابق ومشاغل او آمده است: عبدالرضا مصري متولد 1335 در كرمانشاه فوق ليسانس مديريت در رشته مديريت دارد. علاوه براين اقلام ديگري را هم براي سوابق تحصيلي او برشمرده‌اند. با توجه به نمونه «صادق كردان» وزير كشور احمدي‌نژاد كه رسوايي مدرك دكتراي تقلبي اش از آكسفور انگلستان لو رفت بايد به مدارك مصري هم با ديده احتياط نگاه كنيم. به هرحال در شرح تحصيلات او مي‌خوانيم:
ـ کارشناسي زمين شناسي دانشگاه تربيت معلم تهران 1369
ـ کارشناسي
ارشد زمين شناسي تهران 1374
ـ دکترا زمين شناسي دانشگاه تربيت معلم تهران
1380
در مورد سوابق اشتغال مصري مي‌خوانيم كه قبل از رياست كميسيون اجتماعي مجلس
بر كرسي مشاغل زير تكيه زده است:
ـ ناظر شوراي عالي توسعه صادرات غيرنفتي
ـ
عضو شوراي عالي اشتغال
ـ معاون كميته امداد امام خميني كشور
ـ مدير كل كميته
امداد امام خميني استان كرمانشاه
ـ مدير عامل گروه صنعتي غرب
ـ جانشين
دادستان انقلاب اسلامي كردستان
ـ داديار دادسراي انقلاب اسلامي كرمانشاه
ـ
مسئول تعاون سپاه پاسداران انقلاب اسلامي غرب كشور
ـ عضويت در شوراهاي اشتغال،
برنامه‌ريزي ـ اجتماعي ـ ورزش
ـ مشاور كميته امداد در ستاد بيمه درماني
ـ عضو
شوراي هماهنگي بيمه‌هاي درماني استان
ـ مجري و طراح آئين‌نامه و دستورالعمل
اجرايي پزشك خانواده براي اولين بار در كشور
ـ مدير نمونه كشور و دريافت لوح
تقدير در جشنواره شهيد رجايي
ـ دريافت 38 لوح تقدير و افتخار از مسئولين
كشور
انبوه اين مشاغل پر طنطنه چشممان را نگيرد. دليل اول تا به آخر دريافت 38لوح تقدير ايشان «جانشين دادستان انقلاب اسلامي كردستان»، « داديار دادسراي انقلاب اسلامي كرمانشاه»، «مسئول تعاون سپاه پاسداران انقلاب اسلامي غرب كشور» بوده است. در واقع اين مشاغل بوده كه مبناي پستهاي بعدي شده‌اند. او بايد در سمت جانشين دادستان انقلاب اسلامي كردستان» چند نفر را اعدام كرده باشد تا به كابينه «مهرپرور» مرد هزار تير راه يابد؟ معناي «داديار دادسراي انقلاب اسلامي» براي همه كساني كه دستي برآتش شكنجه و كشتار دارند بسيار روشن است. براي اين كه تنها بر اساس تحليل حرف نزده باشيم گزارش مربوط به او را كه يك زنداني از بند رسته نوشته عيناً نقل مي‌كنيم: «در كابينه پاسدار هزار تير احمدي‌نژاد فردي وجود دارد به نام عبدالرضا مصري كه سمت وزارت رفاه و تأمين اجتماعي را دارا مي‌باشد. اين فرد از بازجويان و شكنجه‌گران سنگدل در زندان ديزل‌آباد بود. مصري همراه با نوريان رئيس زندان ديزل‌آباد و حاج بهرام و آخوندهاي مرتجعي چون محمدعلي پرتوي به شكنجه زندانيان اشتغال داشت. او در سالهاي 60ـ65 يعني زماني كه فلاحيان حاكم شرع در كرمانشاه بود بازجوي دادگاه انقلاب بود. مصري به قدري بيرحم بود كه نه تنها اسيران را شكنجه مي‌كرد كه خانواده‌هاي آنان نيز از دست او در امان نبودند. به مادر پير خود من كه با صدها مصيبت و درد براي ملاقاتم آمده بود به تمسخر گفته بود «فرزندت كوپنش تمام شده» منظورش اين بود كه مي‌‌خواهد اعدامم كند. مادر من مدتها به تصور اين كه من كوپن غذا در زندان ندارم و گرسنه مي‌باشم ناراحتي و زجر كشيده بود. او يك بازجوي رسمي بود و هنگام بازجويي و شكنجه معمولاً يك اوركت آمريكايي مي‌پوشيد و همراه فردي به نام دهنوي كه مأمور دادگاه انقلاب بود».
با اين تفاصيل روشن مي‌شود كه داديار دادسراي انقلاب و جانشين دادستان انقلاب بودن دوره موفقيت‌آميزي براي او بوده و مصري به خوبي آموخته است كه در مشاغل رسمي سياسي نيز وظايفش را چگونه مانند رئيس خود، احمدي‌نژاد، انجام دهد.

ادامه دارد...

برگرفته از وبلاگ"شب آوازها"
-----------------------------------------

۱۳۸۷ آذر ۱۹, سه‌شنبه

وبلاگ "حرف آخر":




باز هم در باره ی حسین علوی(امین)،

سردبیر رادیو آخوندی موسوم به "رادیو زمانه"!



حسین علوی(امین)،سردبیر رادیو آخوندی "زمانه"!


پیش تر در باره ی حسین علوی(امین)،از سران پیشین حزب خائن توده،و سردبیر کنونی رادیو آخوندی "زمانه" که با بودجه ی دولت هلند از این کشور پخش می شود،و یکی از لابی های رژیم جنایتکار آخوندی است،توضیحاتی داده ام.
حسین علوی که در آغاز به عنوان یکی از کادرهای حزب مردم فروش توده،و سپس به عنوان یکی از سران این حزب معلوم الحال، در دوران اشغال افغانستان از سوی شوروی با نام مستعار "امین" در این کشور فعالیت می کرد، در جریان سگ دعواهای رهبری حزب توده در افغانستان، مسئولیت تشکیلات این حزب در افغانستان،پاکستان،هندوستان و بخش هایی از ایران را از علیرضا خدایی(از سران پیشین حزب توده وگرداننده ی کنونی سایت های اینترنتی ساواماساخته ی "پیک نت" و "راه توده")تحویل گرفت.
حسین علوی که بعنوان سرگرد اداره ی آگاهی به رژیم آخوندی خدمت می کرد، ابتدا عضو تشکیلات مخفی سازمان رسوای اکثریت بود و سپس به عضویت تشکیلات مخفی حزب خائن توده در آمد.وی در دوران استقرار در افغانستان،به جاسوسی برعلیه مخالفان دولت دست نشانده ی شوروی در این کشور اشتغال داشته و در این زمینه با مستشاران شوروی و نیز ارگان های جاسوسی و امنیتی این کشور همکاری می کرد.
حسین علوی که زاده ی قزوین بوده و در شهربانی رژیم جمهوری اسلامی در بخش مربوط به "زنان روسپی" کار می کرد،در دوران اقامت در افغانستان،با "شیرین فامیلی"،از کادرهای حزب خائن توده و گرداننده ی کنونی سایت توده ای ـ آخوندی "تهیه"،وهمسر پیشین "ناصر منصور" آشنا شده و با وی ازدواج کرد.شیرین فامیلی،گرداننده ی کنونی سایت توده ای ـ آخوندی "تهیه" که امروزه مذبوحانه می کوشد خود را به عنوان یک ژورنالیست باصطلاح مستقل و فارغ از تعلقات حزبی و سازمانی جا بزند،اما در واقع یکی از رسانه های موذی وابسته به حزب توده می باشد،در دوران استقرار در افغانستان،به عنوان گوینده در "رادیو کابل" کار می کرد.وی در این دوران با نام مستعار"پروین" در کابل مستقر بوده و همچون حسین علوی(امین) در منطقه ی موسوم به "میکرورایون نو" در این شهر زندگی میکرد.
شیرین فامیلی(پروین) از ازدواج نخست خود با ناصر منصور پسری به نام "بهرنگ" دارد که بواسطه ی ازدواج مادرش با حسین علوی(امین) نام فامیلی "علوی" را برای خود برگزیده است.
حسین علوی(امین) که در دوران اقامت در افغانستان یکچند بعنوان گوینده در "رادیو زحمتکشان"،رادیوی وابسته به حزب توده و سازمان اکثریت که با بودجه ی شوروی درافغانستان راه اندازی شده بود، کار می کرد،پس از سقوط دولت دست نشانده ی شوروی در افغانستان،و استقرار در غرب،همراه با همسرش یعنی "شیرین فامیلی" ناگهان در رادیو "آزادی" و "رادیوفردا" لنگر انداخت،و اینک بعنوان سردبیر رادیو آخوندی موسوم به "رادیو زمانه" به شغل دوست داشتنی خود،یعنی پااندازی،و اینبار پااندازی برای آخوندهای معمم و مکلای خمینی صفت فرمانروا بر ایران روی آورده است.
گفتنی است حسین علوی(امین) که در دوران تصدی مسئولیت تشکیلات حزب توده در افغانستان،مسئولیت شعبه ی جعل اسناد این حزب معلوم الحال در این کشور را بعهده داشت،پس از ورود "لیلی سلیمی خیاط"،از جاسوسان بنام کا.گ.ب و از عوامل اصلی شناسایی، لودادن و دستگیری و تیرباران نظامیان دلیر و میهندوست مرتبط با کودتای ملی ،اما نافرجام نوژه،به افغانستان،و محول نمودن ماموریت های ویژه و خیانتبار جاسوسی به وی،مقدمات فنی و لجستیکی اعزام این عفریته ی جاسوس و خمینی صفت به غرب را فراهم ساخت.
گفتنی است لیلی سلیمی خیاط که همسر ناخدا سیروس حکیمی،از عوامل شبکه ی مخفی حزب توده می باشد،در دوران اقامت کوتاه مدت خویش در کابل،با علیرضا خدایی نیز دیدارهای متعدد داشته و بواسطه ی برخورداری از تجربه ی نفوذ در میان محافل ناسازگار با رژیم جنایتکار آخوندی،از سوی علیرضا خدایی(از گردانندگان اصلی شبکه ی مخفی حزب توده) ماموریت یافت که با هدف نفوذ به اقامتگاه دکتر عبدالرحمن قاسملو،دبیرکل پیشین حزب دمکرات کردستان ایران،ابتدا به هندوستان رفته و از آنجا به اتریش برود.
چنانکه می دانیم،دکتر عبدالرحمن قاسملو پس از چندی بدست تروریست های اعزامی از سوی رژیم پلید و خونریز آخوندی ترور شد.
لیلی سلیمی خیاط،این قاتل رذالت پیشه ی نظامیان مرتبط با کودتای ملی نوژه،هنگام ورود به فرودگاه نظامی کابل در سال ۱۳۶۶ خورشیدی، از سوی شخص حسین علوی(امین) که در آن هنگام عضو هیئت سیاسی کمیته ی مرکزی حزب خائن توده بوده و مسئولیت تشکیلات این حزب در افغانستان را برعهده داشت،مورد استقبال قرار گرفت.لیلی سلیمی خیاط سپس بواسطه ی آشنایی پیشین با محمد حقیقت(کریم)،از دیگر اعضای هیئت سیاسی کمیته ی مرکزی حزب توده،و معاون وقت بهرام افضلی،از عوامل مخفی حزب توده وفرمانده ی پیشین نیروی دریایی رژیم جمهوری اسلامی ،در خانه ی وی واقع در منطقه ی "وزیراکبرخان" کابل مستقر گشت،و از آنجا با علی خاوری،دبیر اول وقت کمیته ی مرکزی حزب توده،عیلرضا خدایی،سیاوش کسرایی و مقامات کا.گ.ب بکرات دیدار نموده و دستورات لازم برای ادامه ی ماموریت های جاسوسی و نفوذی خود دریافت نموده،و سپس خاک افغانستان را ترک کرد.
اینک جهت افشای بیشتر حسین علوی(امین)،این مزدور و لابی توده ای رژیم جنایتکار آخوندی که امروزه سردبیری رادیو آخوندی "زمانه" را برعهده دارد،یکی از عکس های وی را منتشرمی کنم تا هم ایرانیان آزاده و میهندوست چهره ی این جاسوس را بهتر بشناسند،و هم مزدوران توده ای از قماش حسین علوی(امین)،شیرین فامیلی(پروین)،گرداننده سایت توده ای ـآخوندی "تهیه"،علیرضا خدایی،گرداننده ی سایت های ساواماساخته ی "پیک نت"و "راه توده"، از قاتلان اصلی نظامیان دلیر و میهندوست مرتبط با کودتای ملی نوژه،حمید احمدی(انور)،از سران پیشین حزب خائن توده،واز قاتلان اصلی نظامیان دلیر مرتبط با کودتای نوژه،و سرکرده ی دم ودستگاه توده ای ـ آخوندی ومن درآوردی موسوم به "مرکز مطالعات تاریخ شفاهی ایران" تردیدی دراین باره نداشته باشند که من و امثال من،به عنوان شاهدان زنده ی جاسوسی و خیانت کاری های آنان،بیش از آنکه حتی تصورش را بکنند،اطلاعات و اسناد لازم در باره ی آنان را دراختیار داریم، که آنها را بموقع خود و برحسب ضرورت منتشر خواهیم نمود!
در ضمن این شعر را چندی پیش به بهانه ی انتصاب حسین علوی(امین) به عنوان سردبیر رادیو آخوندی موسوم به "رادیو زمانه" سروده ام:

هر جا خری هست ،ما خرسواریم!
(وصف حال حسین علوی از زبان خودش)

نامم حسین است
راهم یزیدی
گیتی یکی مار
چون من ندیدی
خرمرد رندم
دریوزه و پست
دنیا به کامم
تا حزب ما هست
دیروز به کابل
امروز به برلین
فردا به تهران
یا اینکه قزوین
هر جا که باشم
یار امام ام
در مکتب پول
همچون غلامم
خوش کرده ام جا
در این "زمانه"
کارم فریب است
با صد بهانه
برگویم اکنون
یک راز دیرین
خواه تلخ باشد
خواه نیک و شیرین:
هر جا خری هست
ما خرسواریم
وز جهل مردم
ما برقراریم!
----------------------------------------------------------------

رژیم آخوندی

و

سیاست چماق و هویج!


روز دوشنبه، هژدهم آذرماه، حسن قشقاوی، سخنگوی وزارت خارجه رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی،در واکنش نسبت به سخنان باراک اوباما در مورد لزوم استفاده از آمیزه ای از مشوق ها و فشار برای وادار کردن این رژیم به کنار گذاشتن برنامه غنی سازی اورانیوم، گفت:

"در طول چند سال گذشته اثبات شده است که سیاست هویج و چماق فایده ای ندارد و این سیاست غیرقابل قبول و شکست خورده است."


با اندکی تعمق در اظهارات سخنگوی وقیح و بی چشم و روی رژیم خونریز و دست نشانده ی آخوندی،بسادگی می توان دریافت که او پربیهوده نیز نمی گوید!
براستی نیز با رژیم سرکوب و چماق آخوندی که یگانه زبانی که می شناسد و می فهمد،زبان زور و چماق است،نه با زبان هویج و کیک وشیرینی،بلکه تنها و تنها با زبان زور و چماق می توان و باید سخن گفت!
ضمنا ما ایرانیان با شناختی که از دیرباز از آخوندها و اشتغالات ننگین شان درحجره ها و حوزه های بویناک آخوندی داریم،و بخوبی می دانیم که این حرامیان پستان مادر گاز گرفته چگونه در این حجره ها و حوزه های سیاه و دوداندود درهم می لولند و زیرورو می شوند تا مدارج ترقی را در سلسله مراتب آخوندی طی کنند،نارضایتی سران رژیم آخوندی از نحوه ی بکارگیری هویج از سوی آمریکا و دیگر دولت های باختری در مناسبات با آخوندها را که از زبان سخنگوی تبهکار وزارت خارجه ی رژیم بیان شده است،کاملا درک می کنیم.
از اینرو پیشنهاد ما ایرانیان مخالف رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی به دولتمردان غرب،و بویژه به دولتمردان آمریکایی، این است که آنان برای پایان بخشیدن به این وضعیت،از این پس هویج را بعنوان نوعی خوردنی و جهت تناول به سران رژیم آخوندی پیشنهاد نکنند،بلکه آنرا ابتدا در میان پاهای آخوندها ی حرامزاده و خمینی صفت قراردهند و سپس با چماق،محکم بر سر این سیه دلان پلید و خون آشام بکوبند،و مطمئن باشند که از این راه،هم رضایت آخوندها جلب خواهد شد،هم مردم ایران از شر این حرامزادگان و مفسدین فی الارض رهایی خواهند یافت،وهم،سیاست چماق و حلوای دولت های باختری در مناسبات با رژیم آخوندی، که تاکنون جز یاری رسانیدن به بقای رژیم ضدایرانی و دست نشانده ی آخوندی،نتیجه ای دیگر نداشته است،سرانجام ببار خواهد نشست!

برگرفته از وبلاگ: http://www.harfeakher.blogspot.com

----------------------------------------------

۱۳۸۷ آذر ۱۸, دوشنبه


خطاب به مزدور علیرضا خدایی،


گرداننده ی نشریات ساواما ساخته ی اینترنتی


"پیک نت" و "راه توده":


"خدایی بیچاره! حالا بگو نواره! نوار که پا نداره!"


">



">

[faryad_daneshgah5.jpg]


علیرضا خدایی، گرداننده ی مزدور سایت های ساواماساخته ی "پیک نت" و "راه توده" در شماره ی روز یکشنبه 17 آذرماه 1387 "پیک نت"، در باره ی انبوه بیشمار شعار"مرگ بر آخوند!" بر روی در و دیوارها در ایران، نارضایتی خود از نفرت مردم ایران از حکومت آخوندی را اینگونه بیان می دارد:

"چند روزی است که شعار "مرگ بر آخوند" به شکل زیادی در دیوارهای تهران نمایان شده و همینطور شعار "رابطه با امریکا خیانت است بر خون شهدا- رهبر".از محلات مختلف این مسئله گزارش شده است و از دیروز بصورت پیامک هم بصورت وسیع پخش می شود. شاید این اقدام بی ارتباط با جلسه روز سه شنبه مجلس نباشد که خیلی از روحانیون غیر نماینده در آن شرکت کردند و گفته می شود برای چیدن مقدمه مذاکره با امریکا و انتقال ابتکار عمل از دولت بدست مجلس باشد. خواستم اطلاع داشته باشید. "


علیرضا خدایی با نوشتن این ترهات از قول یکی از باصطلاح خوانندگان نشریه ی ساواما ساخته اش، می خواهد بگوید که گویا شعار "مرگ بر آخوند!" از سوی دارودسته ی احمدی نژاد بر روی در و دیوارها نوشته می شود!!!

به علیرضا خدایی، این مزدور وزارت اطلاعات در برونمرز باید گفت:

علیرضا خدایی!

مردم ایران سی سال است که می گویند: "مرگ بر آخوند!"

مردم ایران سی سال است که می گویند:"مرگ بر دیکتاتور!"

مردم ایران و بویژه دانشجویان اکنون سال هاست که می گویند:"سید علی پینوشه! ایران شیلی نمی شه!"


علیرضا خدایی!

همه ی ما ایرانیان می دانیم که اینگونه شعارها به مذاق تو و دارو دسته ی"پیک نتی – ساوامایی - اطلاعاتی ات"،و نیز به مذاق رژیم ضد ایرانی و خمینی ساخته ی آخوندی سازگار نیست!


علیرضا خدایی!

امروز هفدهم آذرماه 1387، هزاران دانشجو در سرتاسر ایران بر علیه رژیم خون و جنایت و آخوند ساخته ی جمهوری اسلامی از جمله شعار دادند:

"مرگ بر دیکتاتور!"

"سید علی پینوشه! ایران شیلی نمی شه!"

"زندانی سیاسی آزاد باید گردد!"


خوشبختانه با بهره گیری از دستاوردهای امروزی در سیستم رسانه های گروهی و بویژه اینترنت، فیلم و تصاویر این تظاهرات در سرتاسر جهان پخش شده است.

علیرضا خدایی!

گیریم ادعای تو دائر بر این که شعار "مرگ بر آخوند! " را دارودسته ی "احمدی نژاد" بر دیوارها نوشته اند، راست باشد- که این ادعای تو از پایه دروغ است.- حال با تظاهرات امروز دانشجویان که فیلمهای آن در سرتاسر جهان پخش شده، چه می کنی؟!

علیرضا خدایی!

شاید برای شیرفهم شدن مزدورانی مانند تو ،جا داشت و جا دارد که دانشجویانی که امروز نیز بر علیه رژیم آخوندی در دانشگاه های ایران تظاهرات کردند، خطاب به تو،و به وزارت اطلاعات و امنیت رژیم اهریمنی و آخوندی حاکم بر سرزمین ما بگویند:


"خدایی بیچاره! حالا بگو نواره! نوار که پا نداره!"

این شعارهم رو دیواره:

"مرگ بر آخوندا!"

"مرگ بر آخوندا!"

کیانوش رشیدی

هفدهم آذرماه 1387

*************************************************

۱۳۸۷ آذر ۱۷, یکشنبه




سیاست یک بام و دوهوای غرب در ارتباط با ایران،
به نام مبارزه علیه تروریسم ، به کام رژیم تروریستی آخوندی!

روز پنجشنبه چهاردهم آذر، دادگاه عدالت اروپا در لوكزامبورگ با صدور سومين حكم خود، برچسب تروريستي اتحاديه اروپا عليه سازمان مجاهدين خلق ايران را براي سومين بار لغو كرد. دادگاه عدالت اروپا با لغو تصميم شوراي وزيران اتحاديه اروپا در پانزدهم ژوئيه 2008 (بیست و پنجم تير۱۳۸۷)، حكم كردكه كليه هزينه هاي مجاهدين براي دادگاه را بايد شوراي وزيران اتحاديه اروپا بپردازد.

امروز دیگر کمتر کسی است که نداند تصمیم اتحادیه ی اروپا در زمینه ی قرار دادن نام سازمان مجاهدین خلق ایران،بمثابه ی نیرومندترین و متشکل ترین سازمان اپوزیسیون برانداز رژیم جنایتکار آخوندی،در لیست سازمان های تروریستی،به درخواست و اصرار سران تبهکار رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی انجام گرفته و ریشه در پیوندهای دیرینه و آشکار و پنهان گردانندگان این اتحادیه با سران خون آشام رژیم آخوندی دارد،رژیم جنگ افروز و خونریزی که با برخورداری از پشتیبانی همه سویه ی صاحبان قدرت در جهان،بویژه در غرب،در زمستان سیاه و خونبار ۱۳۵۷ خورشیدی در میهن ما بروی کار آمد و در سایه برخورداری از همین پشتیبانی اینک نزدیک به سه دهه است که سرزمین مادری مان را به اشغال درآورده و آنرا به لبه ی پرتگاه ویرانی و نابودی کامل سوق داده است.


ادامه...





چند کار تازه از نقاشی های من:











**********************************************

۱۳۸۷ آذر ۱۵, جمعه


دادگاه عدالت اروپا، ناممکن ها و تمکین ها

طرح :کیانوش رشیدی


جمشید پیمان ، 5 ــ 12 ــ 2008

نمی دانم شما این نکته را درباره قالی فروش ها شنیده اید؟ میگویند قالی فروش باید عمر نوح ، صبر ایوب و گنج قارون داشته باشد تا بتواند به کارش ادامه دهد و از این کسب، سرانجام درآمدی فراچنگ آورد. عمر نوح می خواهد زیرا حکم خرید قالی مثل حکم خرید نان و گوشت و شیر و ماست نیست که مشتری روزانه و فراوان داشته باشد . یک قالی فروش ممکن است ماه ها چشم به در بدوزد تا یک مشتری به سراغش بیاید . تازه آیا جنس را بپسندد یا نپسند ، بخرد یا نخرد. پیداست که چنین گذران وقت و اینگونه انتظار کشیدن ، باید با صبر و حوصله بسیار توام باشد . خود قالی فروش ها می گویند فقط صبری در حد صبر ایوب است که می تواند کار ساز شود.و گرنه کار فرش فروشی با بی صبری و کم حوصلگی منافات دارد. البته قالی فروش که به امید کسب درآمد ، بسم اللهی گفته و پای به بازار کار نهاده است ،و در انتظار توفیق، نوح وار عمر می گذراند و ایوب وار صبر می ورزد، باید گنجی قارون وار هم داشته باشد تا بتواند جوابگوی مخارجش در این مدت انتظار، که اغلب هم طولانی است ، بشود.

بگفت از عاشقی بهتر چه کار است؟



می دانیم که کار تجارت فرش با کارمبارزه برای کسب آزادی ، آن هم مبارزه با نظامی تا به این درجه جنایت کار و خون ریز و ضد بشر ، یعنی دقیقا نظام جمهوری اسلامی حاکم بر ایران ،هیچ گونه قرابتی ندارد. مشابهت البته دارد. یعنی این مبارزه ی سخت و سهم ناک هم عمر نوح می خواهد و هم صبر ایوب و هم گنج قارون. بنا براین فرد یا گروهی که دل و پته ی کار دراز مدت را ندارد و می خواهد فوری به نتیجه برسد و به قول معروف دیر آمده است و میخواهد زود هم برود و ضمنا در این راه هزینه ی چندانی هم متحمل نشود ، در بازار این کارزار یا جائی ندارد و یا اگر هم اندک جائی را اشغال کند ، لاجرم و خیلی زود آن را ترک خواهد گفت. مبارزه با چنین رژیم پلیدی را هر کس می تواند آغاز کند. یعنی هر کس با هر قد و قامتی می تواند پای در این میدان نهد و پرچم کارزار برافرازد . اما تداوم بخشیدن به مبارزه و به خصوص تا آخر ماندن و کشیدن ، البته کار هرکس نیست. آن کس که برای آزادی پیکار می کند اگر می خواهد نبردش راه به جائی ببرد باید به راستی عاشق باشد و پیه هر بلا و مصیبتی را به جان بمالد و از بذل هر آنچه که دارد ، حتی جان شیرینش، دریغ نورزد زیرا بزرگان و مجربان این عرصه از قدیم گفته اند:
اهل کام و ناز را درکوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی غمی
در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

فاصله های پرنشدنی از حرف تا عمل
برای من از روز هم روشن تر بوده است که مجاهدین خلق ایران تا زمانی که آرمان های مردم ایران برای آزادی و دموکراسی را با خود حمل می کنند ، شکست ناپذیرند. کار البته بسیار دشوار و راه بیش از آن چه که به تصور درآید ناهموار بوده است. اما آیا دشواری کار و ناهمواری راه عوامل تعیین کننده در مبارزه سترگ مجاهدین است؟ پاسخ را من نه حدس می زنم و نه از متن آرزوهایم بر می آورم. عمل کرد مجاهدین خلق در سی سال گذشته و در رویاروئی با فاشیزم مذهبی حاکم بر کشورمان ، مبین این نکته است که دشواری کار و فراز و نشیب راه و بویژه طولانی شدن زمان مبارزه ، در کار آنها نقش تعیین کننده نداشته اند. از اظهاراتم برداشت نادرست نشود. اگر می گویم این عوامل نقش تعیین کننده نداشته اند به این معنی نیست که تاثیر گذار نبوده اند و مجاهدین متناسب با آنها و برای تفوق بر آنها اقدامی نکرده اند و شیوه های مناسب و مورد لزوم به کار نبسته اند. مساله مساله ی پرداخت بها و تقبل هزینه است. در این مبارزه بسیار بسیار دشوار با رژیم جمهوری اسلامی ، هر فرد و گروهی که به طور جدی پای در میدان می نهد باید بداند که کارش بسیار هزینه بر است. در این عرصه آن کس که بیم جان دارد یا نگران همسر و فرزند است و یا دلشوره ی خانه و کاشانه و مال ومنالش را دارد ، هر اندازه هم که با آرزویش صادق باشد باز هم راه به جائی نمی برد. چنین کسانی می توانند برای آزادی اشک بریزند و در فراقش زاری کنند و امید وار باشند که سرانجام دستی از غیب برون آید و کاری بکند. البته واضح و آشکار است که اگر در هرموردی شاید دستی از غیب برون آید و کاری بکند ، اما در عرصه ی پیکار برای آزادی هیچ دستی از هیچ عالم غیبی نه بیرون می آید و نه کار ساز می شود. . قدیمی های ما می گفتند و درست هم می گفتند که :
مهتری گر به کام شیر در است
شو خطر کن زکام شیر بجوی
یا بزرگی عز و همت و جاه
یا چو مردانت ، مرگ رویاروی
همان قدیمی ها می گفتند و البته درست هم می گفتند که :
که را بویه ی وصلت ملک خیزد
یکی جنبشی بایدش آسمانی
خرد باید آنجا و جود و شجاعت
فلک مملت کی دهد رایگانی
بنا براین ملاحظه می فرمائید که هیچ چیزی در این جهان مفت و مجانی به دست نمی آید و در این میان به خصوص آزادی گران بها و پر هزینه و کم یاب ، نه تنها مفت و مجانی به دست نمی آید بلکه در راه رسیدن به آن باید در گام نخست ، آری درگام نخست ، از همه چیز و در صدر آنها از جان خویش ، دست شست. و مجاهدین خلق ایران چنین بوده اند و چنین هستند.

برآیند ایستادگی و مبارزه



سال هاست که نام سازمان مجاهدین خلق ایران در لیست گروه های تروریستی ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا قرار دارد. اگر مجاهدین تروریست می بودند ، دلم نمی سوخت و با خودم می گفتم اینها حقشان است که دست و بالشان بسته شود و کشور های آزاد و دموکرات و حامی دموکراسی و حقوق بشر کاری بس نیکو کرده اند که آنها را درلیست سیاه تروریستی گذاشته اند و جلوی فعالیتشان را گرفته اند. اما حقیقت امر این است که مجاهدین بنا به درخواست سرکرده تروریست های عصر ما ، یعنی نظام جمهوری اسلامی، در لیست تروریستی کشورهای آزادی خواه و دموکرات قرار گرفته اند. اینها یقینا از باب آزادی خواهی و دموکرات مآبی و یا از سر دلسوزی برای حقوق بشر نبوده است که به این خواست رژیم آخوندی مبنی بر قراردادن مجاهدین در لیست سازمان های ممنوعه، با روی خندان و آغوش باز ، پاسخ مثبت داده اند. چون اگر به این ارزش ها اندکی توجه میکردند آن وقت هرگز به مخیله شان هم خطور نمی کرد که یک نیروی کوشنده برای آزادی را درپای ضد آزادی ترین عنصر عصر ما قربانی کنند. اما آنها چنین کردند و به این ترتیب کار را برمجاهدین بسیار بسیار دشوار ساختند. شاید کمتر کسی بتواند موقعیتی را که ناشی از این بند و بست کثیف و شرم آور ایجاد شده است ، به تصور در آورد. مجاهدین خلق در داخل ایران به این دلیل که گفته اند حاضر به تسلیم دربابر زور گوئی ها و جنایت های رژیم نیستند و از حق خود و مردم ایران یعنی آزادی و حاکمیت مردمی تا روز باز پس گرفتن آنها از پای نمی نشینند ، صدصد ، هزار هزار و ده هزار ده هزار، به زندان افتاده اند و بد ترین شکنجه ها را متحمل گشته اند و به دار کشیده شده اند و دربرابر چوخه های تیر قرار گرفته اند. در خارج از ایران هم قربانی سیاست مماشات و معامله و زد و بند های زشت کشورهای آزادیخواه و دموکرات با بنیانگذار تروریسم دولتی ، گردیده اند. مگر یک نیروی آزادی خواه و مظلوم در آن واحد در چند جبهه می تواند بجنگد؟ مگر این آزادی خواهان توش و توانی بی حد و مرز دارند که در مقابل این همه ستمگری جهانی ، نه داخلی و منطقه ای ، بتوانند تاب بیاورند و از پای نیفتند؟مجاهدین اما نه تنها از پای نیفتادند ،بلکه سرفرازانه و نیرومند تر ایستادند و به پیش تاختند.

سیاوش در عبور از جنگل آتش


دادگاه عدالت اروپا برای سومین بار به سود مجاهدین رای داد . این رای نشان داد که جهان به صورت یکدست و تمام عیار در چنبره ی حاکمیت زشتی و پلشتی ها نیفتاده است. هزاران پارلمانتر و حقوق دان و سیاستمدار از همین کشورهای آزادی خواه و دموکراتی که نام مجاهدین را در لیست تروریستی گذاشته اند ، به پشتیبانی از مجاهدین برخاسته اند و برای احقاق حق و برای دفاع از حیثت و حرمت انسانی میکوشند تا دولتمردانشان را وادار به تعظیم کنند. این امر اما تنها به خاطر خواست این آزادی خواهان و پشتیبانان حق و عدالت ، تا بدین مرحله نرسیده است. عوامل تعیین کننده که در این راه کارساز بوده اند و بی هیچ تردیدی تا پیروزی نهائی و باز پس گرفتن حقوق مجاهدین و مردم ایران نقش اصلی و تعیین کنند خواهند داشت، نزد خود مجاهدین قرار دارد. آرمان های مجاهدین برای آزادی ایران و استقرار دموکراسی از حقانیت ذاتی برخوردارند و مشروعیت خود را از صد سال مبارزه مردم ایران در این راه کسب کرده اند. مجاهدین خلق در راهی که گام نهاده اند آن شرط نخستین گام یعنی عاشق بودن را داشته اند. مجاهدین در این مبارزه شگفت انگیز هرگز تا به امروز بیمی به دل راه نداده اند و هرگز در برابر سهمگین ترین مشکلات و خطرات پای پس نکشیده اند. مجاهدین هرگز غبار نومیدی بردل و گرد دلسردی بر چهره نداشته اند. مجاهدین برای ذره ذره از پیروزی هایشان بهای لازم را پرداخته اند و از هزینه کردن هستی شان دریغ نورزیده اند. مجاهدین حقانیت آرمانی و مشروعیت مبارزه خود را خانه به خانه ، کوچه به کوچه ، شهر به شهر و کشور به کشور برده اند و در عرصه های مختلف و از جمله در دادگاه های نظیر دادگاه عدالت اروپا عرضه کرده اند و حقشان را از گلوی غاصبان حقوق ملت ایران باز پس گرفته اند. رای دادگاه عدالت اروپا هنوز هم در آغاز راه است.
مردم ایران اگر آزادی می خواهند ، که می خواهند ، اگر خواستار دموکراسی هستند، که هستند، هنوز هم باید بجنگند ، باید هزینه کنند و باید پایداری بورزند. اما حقیقت امر این است که کاروان پیروزی به راه افتاده است و به یمن تلاش و استقامت و صداقت فرزندان شایسته مردم ایران و در پیشاپیش آنان ، همین مجاهدین خلق، روز به روز شتاب بیشتری می گیرد و پیروزی های بزرگتر و تعیین کننده تری را نوید می بخشد .
---------------------------------------
طرح ضمیمه را من سال گذشته به "رزمندگان ارتش آزادیبخش و ساکنان اشرف" پیشکش کردم.- کیانوش رشیدی

-------------------------------------------

۱۳۸۷ آذر ۱۳, چهارشنبه





رژیم چاقوکشان !



رییس جمهور رژیم چاقوکش و جنایتکار جمهوری اسلامی:
آی نفس کش! کجایی تا خط خطیت کنم؟


پاسدار محمود احمدی نژاد، در سفری که به "زنجان" داشت، مخالفان رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در ایران و جهان را با "چاقوی زنجان" تهدید نمود.

ریشه های سخنان احمدی نژاد در کجاست؟

در آشوب های دارو دسته ی خمینی در خرداد سال 1342، چاقوکشان طرفدار وی به خیابانها ریختند و تن های مردمانی را که با این آشوب ها مخالف بودند، با چاقوهای خویش دریدند. سید طیب سید رضایی، سرکرده ی این چاقوکشان، یکی از اسلاف سبزعلی رضایی، معروف به محسن رضایی، فرمانده ی پیشین سپاه جنایتکار انقلاب اسلامی بود.

در چارچوب حاکم نمودن فرهنگ چاقوکشی بر سرزمین ما، مسعود کیمیایی در سال 1347 فیلم "قیصر" را باشرکت بهروز وثوقی بر پرده ی سینماهای کشور نمایش داد.

اکنون دیگر آشکار شده است که مسعود کیمیایی در همان سالها با دارودسته ی جنایتکار خمینی تماس داشت و با هماهنگی این دارودسته، فرهنگ چاقو و چاقو کشی را وارد جامعه ی هنری ایران نمود.

پس از تولید و پخش و اکران شدن فیلم "قیصر" به کارگردانی مسعود کیمیایی و بازیگری بهروز وثوقی، صدها فیلمی که به "فیلمارسی" معروف شدند، حتما صحنه هایی از چاقو کشی را نشان می دادند. تقریبا فیلمی نبود که صحنه ی چاقوکشی در آن نباشد. فیلمهای "رضا موتوری"،"کوچه مردها"،"خاطرخواه"،"طوقی"، "کاکو" و "گوزنها" تنها نمونه هایی از این دست فیلمها هستند.

پس از بروی کار آمدن رژیم جنایتکار خمینی در سال 1357، بیشتر هنرمندان سینمای پیش از بهمن سال 1357، رخت سفر به دیار غربت بستند و بدین خاطر صنعت فیلمسازی در ایران با رکود مواجه شد.

چندماه پس از بروی کار آمدن رژیم خمینی در ایران، پاسدار-شکنجه گرمعروف، محسن مخملباف مصداق "وقتی که آب سربالا میرود، قورباغه ابوعطا می خواند!" بعنوان کارگردان وارد سینما شد و فیلم ضد ایرانی"توبه ی نصوح" را ساخت. اما رکود در سینمای ایران همچنان ادامه یافت.

با آغاز جنگ خمینی خواسته و میهن بر باد ده میان ایران و عراق، جنگ،و بویژه جنگ ضدمیهنی عراق و ایران به موضوع و سوژه ی اصلی بیشتر فیلمهای "ایرانی" در سینمای تحت اشغال رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی تبدیل شد.

معروف ترین این فیلمها ، فیلم "برزخی ها" بود که با کارگردانی و بازیگری ایرج قادری و با شرکت هنرپیشگانی همچون محمد علی فردین، ناصر ملک مطیعی،محمدعلی کشاورز، سعید راد، حسین شهاب،و توران مهرزاد بر روی اکران سینما ها رفت.

این فیلم که یک کپی بسیار ضعیف و ناقص از فیلم آمریکایی"این گروه خشن" به کارگردانی"سام پکین پا" بود، داستان مجرمانی بود که در روز 22 بهمن سال 1357 از زندانها گریختند و برای خروج از ایران به روستاهای مرزی رفتند.

تصمیم این گروه برای خروج از ایران با شروع جنگ میان ایران و عراق مصادف می شود و در نتیجه، اعضای گروه بر آن می شوند که برای دفاع از "میهن"!! وارد جنگ شوند.و طرفه اینکه همگی آنها در آرتیست بازی هایی!! که در فیلم درمی آورند، کشته می شوند!!

هدف اصلی از تهیه ی این فیلم استمالت خواهی هنرپیشگان نام برده و بویژه ایرج قادری از سران رژیم خمینی و آرزوی بازگشت به سینمای بعد از سال 1357 از سوی آنان بود.

رژیم جنایتکار و هنرکش خمینی با درخواست همه ی آنها موافقت ننمود. محمدعلی کشاورز، از هنرپیشه های توده ای،از راه عریضه نویسی و با یاری و همدستی شماری دیگر از توده ای ها همچون سیاوش کسرایی، هوشنگ ابتهاج، بهزاد فراهانی(پدر گلشیفته فراهانی)، محمود اعتمادزاده و ... به وزارت ارشاد رژیم، توانست امان نامه ی!!خمینی جلاد و دیگر سران رژیم فرهنگ کش را به دست بیاورد و در سینما و تئاتر این رژیم باقی بماند.

سعید راد از کشور خارج شد و اندکی در محافل سینمایی خارج از کشور پرسه زد،اما از آنجا که در سینمای اروپا و آمریکا نیازی به چاقو کش نبود، پس از "توبه ی نصوح"!! در درگاه رژیم جنایتکار خمینی، به ایران بازگشت.

رژیم هنرستیز جمهوری اسلامی به محمد علی فردین و ناصر ملک مطیعی، دیگر اجازه ی بازیگری نداد.

در این میان، ایرج قادری در سال 1373 با ساختن فیلم" می خواهم زنده بمانم" با بازیگری فرامرز قریبیان دوباره به فیلمسازی در این رژیم پرداخت.

ایرج قادری با ساختن فیلم "می خواهم زنده بمانم" به زبان بی زبانی به فرهنگ ستیزان حاکم گفت که می خواهد زنده بماند و برای آنها فیلم بسازد.

ایرج قادری در این چارچوب فیلم"محاکمه" را نیز کارگردانی نمود. موضوع هر دو فیلم نامبرده، همانند گذشته های بسیار دور، قتل و دادگاه و انتقام کشی بود.

باری، پس از تاسیس شرکت "هدایت فیلم"، بیشتر فیلمهایی که توسط این شرکت ساخته شد،مسعود کیمیایی، شخصی که چاقوکشی در سینمای ایران را بدعت گذاشت و این بار دیگر نقاب از چهره برداشته و همانند یک حزب اللهی ناب به فیلمسازی مشغول شد، کارگردانی نمود.

تقریبا در همه ی این فیلمهای کیمیایی، همانند سال های پیش از بهمن 1357، چاقو نقش مهمی ایفا می کند و این بار در نبود بهروز وثوقی، فرامرز قریبیان چاقوکش اصلی این فیلمها می شود، تا جایی که در یکی از فیلمها فرامرز قریبیان در اروپا نیز چاقو کشی می کند!

فرامرز قریبیان عملا از سال 1358 چاقوکش اصلی کارگردانهای سینمای پس از بروی کارآمدن رژیم جنایتکار خمینی می شود. فیلم"رد پای گرگ" تنها یکی از فیلمهای چاقو و چاقو کشی با شرکت فرامرز قریبیان است.

همانگونه که می بینیم از سال 1342 تا به امروز دارودسته ی مذهبی-فرهنگی!! خمینی به شکل عملی نیز چاقو کشی می کنند.

بیاد بیاوریم اراذل و اوباش حزب اللهی را که با در دست داشتن چاقو و تیغه ی موکت بُری به دختران و زنان میهن ما حمله می بردند
و چهره های آنان را به بهانه ی سخیف بدحجابی می دریدند.

بیاد بیاوریم اراذل و اوباش حزب اللهی "دفتر تحکیم وحدت " را که"حزب فقط حزب الله! رهبر فقط روح الله"! گویان،با تیغه ی موکت بُری و چاقو به جان دانشجویان مخالف رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی می افتادند.

بیاد بیاوریم که اراذل و اوباش چاقو کش و خمینی صفت، حتی به " کاظم سامی"، نخستین وزیر بهداری رژیم خودشان نیز رحم نکردند و او را با چاقو کشتند.

بیاد بیاوریم که همین اراذل و اوباش در سالهای شصت چهره ها و شکم های هزاران دختر و پسر مجاهد و فدایی، پیکاری و ... را
دریدند.

بیاد بیاوریم که اراذل و اوباش و چاقو کش رژیم، در اروپا و در روز روشن زنده یاد دکتر شاپور بختیار و زنده یاد سروش کتیبه را مثله مثله کردند.

بیاد بیاوریم که اراذل و اوباش چاقو کش وزارت اطلاعات و امنیت رژیم، هنرمند میهن دوست و شجاع، زنده یاد فریدون فرخ زاد را در شهر"بن"(Bonn) آلمان با چاقو کشتند.

بیاد بیاوریم که همین اراذل و اوباش شبانه به خانه پیرزن و پیرمردی بنام پروانه و داریوش فروهر یورش بردند و آنها را با ضربات پیاپی چاقو عملا تکه تکه کردند.

رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی و هنرمندان جیره خوارش مبلغ چاقو کشی هستند.

نباید تعجب نمود که محمود احمدی نژاد، رییس جمهور این رژیم ضد ایرانی و غیر ایرانی،که خود یک چاقوکش قهار است، مردمان ایران و جهان را که برضد او و رژیم خونخوارش هستند، با چاقو،آنهم "چاقوی زنجان"، تهدید می کند.

برچیدن فرهنگ چاقوکشی در سرزمین ما در گروی برچیدن رژیم جنایتکار و خونریز جمهوری اسلامی است!


کیانوش رشیدی

سیزدهم آذرماه 1387


آمریكا برای اولین


بار،
شركتهای عمده نفتی رژیم

آخوندى را در لیست تحریمها قرار داد





تحريم شركتهاي نفتي رژيم توسط آمريكا
تحريم شركتهاي نفتي رژيم توسط آمريكا



آمریكا در ادامه سلسله تحریمهای خود علیه رژیم آخوندی، برای اولین بار شركتهای عمده نفتی رژیم را در لیست تحریمها قرار داد. دفتر نظارت بر داراییها در وزارت خزانهداری آمریكا در بیانیهیی اعلام كرد:
شرکت ملی نفت ایران، شرکت بازرگانی بینالمللى نفتیران با مسئولیت محدود و شرکت بازرگانی نفتیران سارل را به‌عنوان نهادهایی که تحت مالکیت یا تحت کنترل دولت ایران قراردارند، مورد شناسایی قرار داده و اسامی این شركتها را به فهرست شركتهایی كه مشمول مقررات تحریم هستند میافزاید. گنجانیدن شرکت ملی نفت ایران، شرکت بازرگانی بینالمللى نفتیران با مسئولیت محدودو شرکت بازرگانی نفتیران سارل به فهرست تحریمها، برای نخستین بار بیانگر افزوده شدن موسسات غیر مالی به این فهرست میباشد.
دفتر نظارت بر داراییها در وزارت خزانهداری آمریكا معاملات بازرگانی با نهادهای تحت مالکیت یا تحت کنترل دولت ایران را صرفنظر از محل فعالیت این نهادها، یا محل ثبت آنها، ممنوع میسازد. اکثر معاملات با شعبات این نهاد ها نیز صرفنظر از محل فعالیت آنها، یا محل ثبت آنها ممنوع است.
وزارت خزانهداری آمریكا در بیانیه خود میافزاید:
شرکت بازرگانی بینالمللى نفتیران با مسئولیت محدود یکی از شعبات شرکت ملی نفت ایران است که در انگلستان ثبت شده و دارای شاخههایی در جرسی و جزایر چنل در انگلستان است. شرکت بازرگانی بینالمللى نفتیران با مسئولیت محدود به نو به خود دارای شعبهای به‌نام شرکت بازرگانی بینالمللى نفتیران سارل، است که در سوییس به‌ثبت رسیده و در همان کشور نیز قرار دارد. ممنوعیتهای جدید معاملات با شرکت ملی نفت ایران، شرکت بازرگانی نفتیران و شرکت بازرگانی سارل، در هرنقطه ای از جهان را منع میکند.
رژیم آخوندی امروز در رسانههای خود، تحریمهای جدید آمریكا را «برنامهیی برای فلج كردن شركتهای ایرانی» توصیف كرد و نوشت: آمریكا دامنه تحریهما را به همه فعالیتهای تجاری و مالی ایران كشانده تا اقتصاد جمهوری اسلامی را با مشكل روبه‌رو كنند.
سایت سركرده سابق سپاه پاسداران با عنوان «برنامهیی برای فلج كردن ایران» نوشت:
وزارت خزانه‌داری آمریكا اعلام كرد كه شركتهای عمده نفتی ایران نیز در لیست سیاه تحریمهاى اقتصادی قرار گرفتند.
بنا بر این گزارش، وزارت خزانه‌داری آمریكا در بیانیه‌ای كه در سایت این وزارتخانه منتشر كرد، بنا بر نظر دفتر نظارت بر داراییهای این وزارتخانه اعلام كرد: ‌ شركت تجاری «نفتیران» و شركت «سارل» از شركتهایی هستند كه بهدلیل وابستگی و ارتباط با ایران، در لیست تحریهما قرار گرفته‌اند.
سایت سركرده سابق سپاه پاسداران مدعی شد: این در حالی است كه با این اقدام وزارت خزانه‌داری آمریكا، شركتهای تجاری گوناگونی كه در آمریكا مشغول به فعالیت بوده و مرتبط با شركتهای مالی و تجاری ایران هستند، نیز آسیب جدی دیده و دچار افول اقتصادی می‌شوند.
این منبع حكومتی افزود: رویه اخیر دولت آمریكا به گونه‌ای طراحی و برنامه‌ریزی شده است كه در لوای برخورد با شركتهای دولتی ایران و برخی فعالیتهای خاص تجاری جمهوری اسلامی، دامنه تحریهما را به همه فعالیتهای تجاری و مالی ایران كشانده و اقتصاد جمهوری اسلامی را با مشكل روبه‌رو كند.

-----------------------------------------------