۱۳۸۸ فروردین ۶, پنجشنبه



پاسداشت از فرهنگ ایران زمین:


همایش شاهنامه خوانی بختیاری



برگرفته از: وبلاگ میلاد دهقان


شاهنامه خوانی از دیر باز در بین ایل بختیاری وجود داشته واین فرهنگ دیرپا و جاودانه سینه به سینه به نسل امروز منتقل گشته است و در چند سال گذشته به صورت همایش های بزرگ و با حضور گسترده مردم برگزار می گردد.

سوم فروردین امسال نیز همچون سالیان پیش روستای سی میلی در نزدیکی مسجد سلیمان استان خوزستان پذیرای هزاران نفر از مشتاقان فرهنگ ایرانی و شاهنامه خوانی بود. (تصاویر در پائین آمده است) این برنامه با حضور پرشور بیش از ده هزار نفر از مردم ایران دوست خوزستان و مهمانان نوروزی برگزار گردید و شاهنامه خوانان دیار مسجد سلیمان به اجرای گوشه هایی از اثر جاودانه حکیم فرزانه استاد ابوالقاسم فردوسی پرداختند. اجرای دو قطعه از کارهای جاودانه و زیبای زنده یاد بهمن علاءالدین (مسعود بختیاری) خواننده نامدار دیار زاگرس خاطراتی خوش را برای دوستداران موسیقی بختیاری و ان مرحوم زنده کرد؛ پس از آن گروهی از استان کهگیلویه و بویر احمد به اجرای موسیقی سنتی و گروهی از شمال کشور به نواختن موسیقی محلی دیار سرسبز شمال پرداختند که با تشویق حاضرین و سپاسگزاری میهمانان مازندرانی از مردم خوزستان همراه شد. پوشش زیبا و رنگارنگ زنان و مردان و کودکان بختیاری نمودی از فرهنگ اصیل زاگرس نشینان ایران است که در این روزچشم مهمانان را خیره می ساخت؛ در میان بخش های گوناگون شاهنامه خوانی، نوای ساز و دهل بختیاری شور و حالی وصف ناپذیر و به فضا می بخشید که همراه با دستمال بازی و شادی مردم فضایی بسیار زیبا از فرهنگ شاد مردم ایران را به نمایش گذاشته بود. در کنار جایگاه همایش، فروشگاه محصولات فرهنگی کتاب سی دی، دی وی دی و همچنین پوشاک سنتی مردانه و زنانه بختیاری نیز دایر شده بود.علیرغم جمعیت بسیار زیاد شرکت کننده در همایش این برنامه با نظم و هماهنگی بسیار خوبی برگزار شد اما به دلیل استقبال بی مانند مسافرین نوروزی و ترافیک سنگین ماشین در راههای ورودی روستا بسیاری از مردم نیز نتواستند در همایش شرکت کنند.

همایش شاهنامه خوانی بختیاری که از ساعت ۱۴ پس از نیمروز با اجرای زنده و روح بخش سرود جاودانه ای ایران آغاز گشته بود در ساعت ۷ پَسین با نواختن ساز و دهل و دستمال بازی چند هزار نفری در میان هلهله و شادی به پایان رسید.

همراه با سپاس گزاری از برگزار کنندگان این همایش آروزمندیم در سالهای پیش رو، چنین جشن هایی که زنده کننده ی هویت و فرهنگ ملی ایران زمین می باشد در سراسر پهنه ی ایران زمین با شکوه فراوان و حضور میلیونی مردم برگزار گردد.

پاينده ايران













۱۳۸۸ فروردین ۴, سه‌شنبه

جمشید پیمان



شادباش نوروزی


آمــد بــهـــار زیــبــا ، مــی آور از نـــهــانــگــاه

پـیـمـانـه ده پـیـاپـی ، دیـرست و گشتـه بـیـگاه
آن مـی بـه جـام مـن ریـز کز سـاقی الـستـش
نه شیـخ بـرده بوئـی ، نه می شناسدش شاه
نه زآن می ئی که صوفی پنهان زخلق نوشیـد
ازچــالـه پـــا بــرون کـرد ، بــاسـر فـتـاد درچــاه
زآن تـلخ وش که صـوفی ام الخبائثش خواند *
فـهم سخـن نـکرد او ،بــیـگانـه بـود و بــدخــواه
درایــن بــریــده دل هـا ، نـقـش از وفـا نـبـیـنی
هـرچـنـد قصـه گـویـنـد ، ازعشق ، گاه و بــیگاه
بنـشسته گـاه و بـیـگـاه ، ناخوانده برسرخوان
بــردنـدخـوان و خــانـه ، ایــن مـردمـانِ کــج راه
زیــن خــوارمـایـه مـردم ، دیـگرسخـن نــگـویـم
شـایـد رهـنـد روزی ، زیـن وضـع تـلــخ جـانـکـاه
بــگـذار تـابـمـیـرنـد درعـیـن خـود پــرسـتـی**
ازدسـتِ مـی پـرستـان ،ازکـیــنـه بـرکشنـد آه
بـاری ، بـیـار سـاقی ، زان بـاده هـای نـوشیـن
تــاسـاعـتـی بـنـوشـم بــاهـمـدمــانِ دلــخــواه
آن می که شمـس تبریز ، درجام مولوی ریخت
کردش دوبــاره بـیــدار ، بــازش کـشـیــد در راه
آن بـاده را کـه هـاتـف ، درگـردش شبـانـه***
بــگــرفـت عــاشـقــانــه ، ازســاقــی دل آگــاه
نــوشم بـه نـام یـــاران ، درشـهـر بـی قــراران
جـــان بــر کــفــانِ عــاشـق ، آزادگــــانِ آگـــاه
نوشم به نامشان مـن ،آن می که خورد حـافظ
از مـحــتــسب نــهـانـی ، درخـلـوتِ شـبــانـگـاه
مـن رنــدِ بــاده نـوشم ، دلـق از ریــا نـپـوشــم
خواهی به دل مکن بد ،خواهی به سر بکن کاه


جمشید پیمان ، فروردین 1388


*حافظ فرماید:
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشـهـی لـنـا و احـلـی من قـبـلـه الـعـذارا


**باز هم حافظ فرماید:
بامـدعـی مـگوئـیـد اسرارعشق و مستی
تــا بـی خـبـر بـمـیـرد درعین خود پرستی


*** هاتف اصفهانی، شاعر قرن دوازدهم هجری

۱۳۸۷ اسفند ۲۸, چهارشنبه




----------------------------------------------

شادباش نوروزیِ من:


در هنگامه ای که هنوز نامه برای برقراری پیوند پدید نیامده بود، انسانها برای رساندن پیام خود به یکدیگر، با هم دیدار می کردند.از اینجا و آنجا با هم گفتگو می کردند،و درد دل خویش را با هم در میان می گذاشتند.

نامه که آمد، اینگونه پیوندها، کمتر و کمتر شد.

در هنگامه ای که هنوز تلفن وجود نداشت، انسانها، اگر شده، هفته و یا دستکم ماهی یکبار به هم نامه می نوشتند. در نامه هایشان از اینجا و آنجا با هم گفتگو می کردند، درد دل خویش را با هم در میان می گذاشتند. اما با آمدن تلفن، نامه نویسی به یکدیگر هم ، کمتر و کمتر شد.

در هنگامه ای که هنوز اینترنتی در جهان نبود، انسانها با برداشتن گوشی تلفن و زنگ زدن به مادر، پدر، خواهر، برادر،دوستان،آشنایان و خویشاوندان،صدای یکدیگر را می شنیدند،از شنیدن صدای یکدیگر، شادمان می شدند، با هم گفتگو می کردند.درد دل خویش را با هم در میان می گذاشتند.

با آمدن اینترنت، گفتگوی تلفنی میان انسانها کمتر شد و آنها برای ارتباط میان یکدیگر، دوباره به نامه نویسی روی آوردند،اینبار اما نامه ی الکترونیکی، که با سرعت برق به هر سوی جهان پرمی کشد.

همراه با تاسف از اینکه پابپای پیشرفت دانش و تکنولوژی، دیدار با مادر، پدر، خواهر، برادر، دوستان، آشنایان و خویشاوندان کمتر و کمتر شده است، من نیز همانند میلیونها انسان دیگر، اینترنت،این شگفت ترین دست آورد دانش امروز انسان را بکار می گیرم و پیشاپیش سالی سرشار از تندرستی و شادی و پیروزی را برای آندسته از هم میهنان که با رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، سر سازش و آشتی ندارند و در راه سرنگونی این رژیم ضد ایرانی و غیر ایرانی مبارزه می کنند، آرزومندم.

در آستانۀ سال نوی ما ایرانیان؛

یاد همۀ ایرانیانی را که در این سی سال فرمانروایی رژیم خون و جنایت، یعنی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، به دست قداره بندان و جلادان آن به جوخه های تیرباران سپرده شدند، به دار آویخته شدند، سنگسار گشتند، دست و پایشان قطع شد،و یا چشمانشان بدست کوردلان خمینی صفت از حدقه بیرون کشیده شد، زنده می کنم و به همۀ آنها،- تاکید می کنم-، به همۀ آنها درود می فرستم و؛

-خواستار سرنگونی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، در تمامیت آن هستم،

-خواستار اتحاد همۀ نیروها، سازمانها و احزابی هستم که در راه سرنگونی رژیم قداره بند و اشغالگر جمهوری اسلامی مبارزه می کنند،

-خواستار بازگشت همه ی ایرانیانی به میهن هستم که از دیرباز راه مقدس مبارزه در راه سرنگونی رژیم جنایتکار و اشغالگر را برگزیده اند و امروزه،هرچند در سرزمینهای دیگر زندگی می کنند،اما هر روز و هر شب چشم براه آزادی میهن نشسته اند تا درفردای روز آزادی به سوی سرزمین بزرگمان پرواز کنند.

هم میهنانِ آزاده، مبارز و گرامی!

فرا رسیدن سال نوی 7031 ایرانی را به یکایک شما شاد باش می گویم.

شاد، تندرست و پیروز باشید!

بادا که خرد پاک، نگهبان مردم و سرزمین ما باشد!


کیانوش رشیدی

بیست و هشتم اسپندماه 7030 ایرانی

----------------------------------------------


۱۳۸۷ اسفند ۲۲, پنجشنبه




آیین ما


و


دین شما!



در سی سال گذشته،همواره پیش از جشن های چهارشنبه سوری و نوروز باستانیِ ما ایرانیان، سران رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی،ترهاتی در بارۀ این جشن ها ردیف می کنند که آشکارا نشان از غیر ایرانی و ضد ایرانی بودن آنها دارد .
امسال نیز ، در آستانۀ جشن های چهارشنبه سوری، اشغالگران میهن ما همان ترهات همیشگی را ردیف کرده و از آنجا که بخوبی می دانند ما ایرانیان هرسال این جشن ها را بهتر و باشکوه تر از سالهای گذشته برگزار می کنیم، قداره به دست گرفته و به تهدید ما پرداخته اند!
در همین راستا كاظم مجتبايي، فرمانده نيروي انتظامي استان كهگيلويه و بويراحمد گفته است:
"چهارشنبه سوري هيچ جايگاهي در دين و آيين ما ندارد، بنابراين نيروي انتظامي با هرگونه بي‌نظمي، اخلال در نظم عمومي و مزاحمت براي شهروندان در استان برخورد جدي مي‌كند... چهارشنبه سوري يك پديده نامطلوب در كشور است و همه دستگاه‌ها با توجه به نوع مسئوليتي كه دارند موظفند با اطلاع رساني نسبت به اين رسم غلط اقدام لازم را انجام دهند تا به مرور زمان اين آيين برچيده شود."
سالها پیش از اشغال میهن ما توسط خمینی و دارودسته اش، آخوند متحجر، مرتضی مطهری که خمینی جلاد او را "پارۀ تن خویش" خواند و بدین خاطر باید به مطهری لقب"خمپاره"داد، طی یک سخنرانی، ما ایرانیان، آیین ما، جشن ها ی ما و بویژه جشن چهارشنبه سوری را به باد سُخره گرفت و گفت:
"نیاکان ما در گذشته چنین می کردند ما هم چنین می کنیم . "چهارشنبه آخر سال می شود، آخر سال شمسی ، چهارشنبه آ خر اسفند ماه می شود .بسیاری از خانواده ها ،که باید بگویم ، خانواده های احمق ها ، بسیاری از خانواده های احمق ها ده یا الله آتشی روشن میکنند ، هیزمی روشن میکنند، بعد آد م ها ی ُسرو مُرو گنده ، با آن هیکل های نمی دانم چنین و چنان ، از روی آتش می پرند. ای آتش زردی من از تو سرخی تو از من!
آه این چقدر حماقت است .خوب چرا چنین می کنید؟[می گویند] آقا یک سنت است مال ما مردم.از قدیم پدران ماچنین می کردند. قران می گوید: اولوکان اباهم لایعقلون شیأ.اگر پدران گذشته تان چنین کاری می کردند،شما می بینید یک کار احمقانه است، دلیل خریت پدران شما است روشونو بپوشید.چرا دو مرتبه این سند حماقت را سال به سال تجدید می کنید.این فقط یک سند حماقت است،که هی کوشش می کنید که این سند حماقت را همیشه زنده اش نگاه دارید.مائیم که چنین پدران احمق داشتیم."


ما ایرانیان در پاسخ به متحجرانی همچون کاظم مجتبایی و آخوند مطهری می گوییم:


نخست اینکه، خر خودتان هستید! حماقت از سر و روی شما می بارد ،و پدران احمق را تنها شما آخوندها و آخوند صفتان و خمینی صفتان، داشته و دارید!


دو دیگر اینکه، اگر در زندگی خودتان یکبار راست گفته باشید، همان است که در بارۀ جشن های ما ایرانیان و بویژه چهارشنبه سوری گفته اید. شما راست می گویید! جشن های ما ایرانیان در دین و آیین شما جایی ندارد.چرا که:
-در آیین ما؛ زن، آفریننده است، پرورش دهنده است،سازنده است، مدیر است، فرمانده است، وزیر است، وکیل است،همسر خویش را بر می گزیند.
-در دین شما، زن، ضعیفه است، صیغه است،نصف مرد است،همسر برایش برمی گزینند.
-در آیین ما؛میهن مادرِ ماست ،و ما برای پاسداری از میهن خویش تا پای بذل جان می رویم.
-در دینِ شما، آنچه که جایی ندارد، همانا میهن است. گواه این ادعای من سخن خمینیِ گجستک است و پرسش از او در باره احساسش، هنگام بازگشتِ به ایران. از آنجا که خمینی هیچگاه ایران را میهن خود نمی دانست،در پاسخ به این پرسش گفت:"هیچ"
-در آیینِ ما؛ جشن، شادی،سرور، پایکوبی،رقصیدن، دست زدن، ترانه خوانی،سرود خوانی و نواختن، بخش بزرگی از زندگی ماست.
-در دین شما؛غم، ماتم،عزاداری،گریه و زاری،سینه زنی،خودزنی،قمه زنی،نوحه خوانی،شکستن ابزار و آلات موسیقی ،همۀ زندگیِ شماست!
-در آیینِ ما؛ آزادی و آزاد بودن،مضمون و محتوای اصلی فرهنگِ ماست. انسان آزاد زاده می شود، آزاد زندگی می کند، و آزاد از این جهان می رود.
-در دینِ شما؛ آنچه که کمترین جایی ندارد،همانا واژۀ آزادی است.در دین و آیین شما انسان آزاد نیست،آزاد زندگی نمی کند،و بنده ای بیش نیست.
-آنچه که ما ایرانیان داریم، فرهنگ است، آیین است.
-در دینِ شما؛اساسا فرهنگ واژه ای بیگانه است.


سیِم اینکه ،آیین ما و دینِ شما را بیش از آنچه که در بالا گفته شد می توان مقایسه نمود.اما"مثنوی هفتاد مَن"خواهد شد.


در پایان نیز باید گفت، ما ایرانیان، امسال نیز، علیرغم تهدیدات و قداره کِشیِ های شما، جشن های چهارشنبه سوری را با شکوه هرچه بیشتر برگزار خواهیم کرد،سراسرشب چهارشنبه سوری را به سرود خوانی خواهیم پرداخت، ترانه ها خواهیم خواند و تا بامدادان پایکوبی خواهیم کرد؛به آتش، این گرما بخشِ زیبا و شورانگیز،روی خواهیم آورد، زردی و بیماری را از تن بدر کرده،تندرستی و شادمانی را از آتش درخواست خواهیم کرد و مانند همیشه هنگام پریدن از روی آن، خواهیم خواند:
"زردی من از تو! سرخیِ تو ازمن!"


آیین چهارشنبه سوری هیچگاه در میهن ما برچیده نخواهد شد!
تا کور شود، هر آنکه نتواند دید!

کیانوش رشیدی
بیست و دوم اسفند ماه ۷۰۳۰ ایرانی



-------------------------------------


وبلاگ "حرف آخر":

دین تو،

و

دین ما!


دژخیم مجتبایی،از سرکردگان نیروی انتظامی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی اخیرا اعتراف کرده است:
"چهارشنبه سوری هیچ جایگاهی در دین و آیین ما ندارد!"
مردک مزدور و حرامزاده ی خمینی صفت یا از روی بلاهت و یا از روی رذالت،و یا هردو، حقیقتی شگرف و انکارناشدنی را برزبان آورده است و آن اینکه:آیین های باستانی ما ایرانیان در دین و آیین اهریمنی گردانندگان و مزدوران رژیم اشغالگر و دست نشانده ی آخوندی هیچ جایگاهی ندارند. همچنانکه آیین های دین اهریمنی گردانندگان و مزدوران رژیم اشغالگر و خونریز جمهوری اسلامی هیچ جایگاهی در دین و آیین خردگرایانه و عمیقا انسانی ما ندارند!
شعر زیر را در همین پیوند،و در پاسخ به دژخیم مجتبایی و دیگر مزدوران و گردانندگان رژیم اشغالگر آخوندی سروده ام.



دین تو و دین ما!


شنیدم که بوزینه ای بیشرف
گرفته دل و دین ما را هدف
زده زر که چهارشنبه سوری ما
ندارد در آیین او هیچ جا
چه جای شگفتی از این جانور
از این دشمن ما و این بوم و بر
که آیین ما را نکوهش کند
به محوش همی کار و کوشش کند
چه،دینش ستاینده ی قاتل است
نماد شر و نکبت کامل است
چنین است پیامم به این بی پدر
که از مهر ونیکی ندارد خبر:
تو ای مظهر فتنه و رهزنی!
تو که زاده ی شوم اهریمنی!
براستی که دین تو و دین ما
همانند رنگ سپید و سیاه
ندارند هیچ نقطه ی اشتراک
وزین گفته در دل نداریم باک
هزار ننگ و نفرین بر آن دین تو!
تفو بر تو و کیش و آیین تو!

علی اکبر رشیدی
بیست وسوم اسفندماه ۱۳۸۷
-----------------------------------------------------
برگرفته از : وبلاگ"
حرف آخر"


۱۳۸۷ اسفند ۲۰, سه‌شنبه





در آستانۀ سال نو:

کشتار ایرانیان

توسط رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی





رژیم اشغالگر، ضد ایرانی و غیر ایرانی جمهوری اسلامی بمانند شیوۀ هرساله خویش در آستانۀ سال نوی ایرانیان و جشن های نوروزی ، این بار نیز، از روزهای پیش، سرعت ماشین اعدام و کشتار ایرانیان را بیشتر کرده است.
نگاهی کوتاه به اخبار اعدام ها در روزهای گذشته گواه این مدعاست:


-
اعدام ۶ نفر به اتهام محاربه در زاهدان

در اطلاعيه دادگستری زاهدان،اسم کامل اعدام شدگان درج نشده و تنها ۴ اعدامی بامداد دوشنبه ۱۹ اسفند به اختصار معرفی شدند.بنابراين اطلاعيه «ن-الف فرزند سهراب» به اتهام «مشارکت در مخفی نمودن و نگهداری مسلحانه‌ی دو تبعه‌ بلژيکی،مشارکت در ربايش امام جمعه فهرج، شرکت در شهادت هشت نفر از پرسنل نيروی انتظامی در منطقه کورين»، «م- ک فرزند ابراهيم و ب-ک فرزند علی» نيز به اتهام « آدم ربايی مسلحانه و نگهداری مسلحانه» و «م-ج فرزند سلطان» به اتهام «محاربه و فساد فی الارض، دو فقر قتل عمد مسلحانه، و ايراد جرح، وسرقت مسلحانه خودرو و نگهداری سلاح و مهمات غيرمجاز» به مجازات اعدام محکوم شده و احکام صادره در مورد آنها به مورد اجراء گذاشته شد.
هفته گذشته و در روز ۱۳ اسفند نيز دادگستری استان سيستان و بلوچستان از اعدام ۲ نفر در زاهدان خبر داد ، و مدير روابط عمومی دادگستری سيستان و بلوچستان اسامی آن‌ها را «صلاح‌الدين سيدی فرزند کريم، و خليل‌الله زارعی فرزند نورمحمد» اعلام کرد.اتهام ۲ اعدامی هفته گذشته در زاهدان نيز از سوی مقام‌های قضايی «محاربه و افساد فی‌الارض از طريق هواداری ، عضويت و تلاش موثر مالی و نظامی به‌منظور پيشبرد اهداف گروه تروريستی عبدالمالک ريگی به قصد مقابله با جمهوری اسلامی» عنوان شد.


-اجرای مخفیانه حکم سنگسار در رشت

سحرگاه پنجشنبه پانزده اسفند ۱۳۸۷ طی اقدامی بی سابقه در گیلان مردی ۳۰ ساله به جرم زنای محصنه سنگسار شد.ولی آزاد اهل پارس آباد مغان و کارمند اداره بازرگانی این شهر در محل زندان لاکان شهرستان رشت با حکم شعبه ۱۱ دادگاه کیفری استان گیلان به ریاست جلاد، قاضی کاشانی محکوم به سنگسار شده بود و این در حالی است که زنی که در این اتهام با او شریک بود مورد عفو قرار گرفته است.
این حکم به صورتی مخفیانه و با حضور افراد محدودی به اجرا گذاشته شده است و جنازه وی به دلیل ترس از افشا علیرغم تلاش خانواده وی تحویل آنان نشده و در نقطه ای نامعلوم دفن شده است.اجرای چنین احکامی در گیلان کاملا بی سابقه است.
-یک جوان مریوانی به نام هیوا کریمی توسط نیروهای انتظامی در یکی از روستاهای شهرستان مریوان به نام کانی سانان با شلیک گلوله به قتل رسید.
به این اعدام ها که تنها در چند روزگذشته انجام گرفته است باید مرگ امیرحشمت ساران در زندان "رجایی شهر" را نیز افزود.

رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی با اعدام ایرانیان به بهانه های واهیِ از قبیل "حمل و فروش مواد مخدر"، "اراذل و اوباش" ، "برهم زنندۀ نظم اجتماعی" و با اتهاماتی همچون "محارب با خدا" و "مفسد فی الارض" در آستانۀ سال نوی ایرانیان تلاش می کند جشن های ایرانیان در آستانه و در روزهای سال نو را به "عزا" و "ماتم" بدل سازد، چرا که برای این رژیم اشغالگر و سران جنایتکار آن "هر روز عاشوراست!" و"هر زمینی کربلاست"!
گردانندگان رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی آگاهانه تلاش می کنند سال نوی ایرانیانی را که عزیزان خود را در آستانۀ فرا رسیدن آن از دست می دهند،برای همیشه به ایام ماتم و سوگواری برای آنان بدل سازد.
از هم اکنون می توان پیش بینی نمود که علاوه بر این اعدام ها و کشتار ایرانیان توسط رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی در آستانۀ سال نوی ایرانیان، سران این رژیم اشغالگر که هیچ پیوندی با تاریخ و مردم ما ندارند، در تکمیل تلاش های ضدایرانی خود در راستای تبدیل جشن باستانی سال نو به مراسم عزاداری و سوگواری، مانند هر سال، در همین هنگامه ها، استخوان های سگ و گربه و گرگ و شغال و...را جمع آوری کرده و در تابوت هایی در سرتاسر ایران بگردانند و آنها را بعنوان "شهدای"!!! جنگ ضد میهنیِ هشت ساله و خمینی خواسته، در جای جای ایران چال کنند.
سران رژیم اشغالگر، ضد ایرانی و غیر ایرانیِ باید بدانند که ایرانیان برغم همه ی تلاش های مذبوحانه ی سران این رژیم خونریز و تبهکار برای تبدیل ایران زمین به گورستان و حاکم نمودن فضای سرد و سیاه گورستان در میان ایرانیان،امسال نیز همانند سال های گذشته با عزمی راسخ به پیشواز نوروز می روند و با برگزاری آیین های باشکوه نوروزی به این جنایتکاران می گویند:
"ایران کربلا نیست و روزهای ایرانیان عاشورا نیست!"
کیانوش رشیدی
بیستم اسفندماه 1387
دهم مارس 2009

----------------------------------------


وبلاگ "حرف آخر":



وقتی علیرضا خدایی خودش را برای خمینی چاک می دهد!

(و پرسشی در باره ی "ولادیمیر")

مزدور حرفه ای،علیرضا خدایی!

علیرضا خدایی،مزدور شناخته شده ی وزارت اطلاعات رژیم خمینی،و گرداننده ی ورق پاره های اینترنتی ساواماساخته ی "راه توده" و "پیک نت"،در ادامه ی دریوزگی های همیشگی خویش برای رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی،سرانجام برخی تعارفات پیشین را بکناری گذاشته و در آخرین شماره ی ورق پاره ی ساواماساخته ی "راه توده"(شماره ی ۲۱۶) آنچنان بدفاع از رهبر خون آشام و گوربگورشده اش،خمینی،پرداخته است که تو گویی از پدر و جدّ حرامزاده اش پشتیبانی می کند!
علیرضا خدایی که از دیرباز،در نتیجه ی هرزگی مزمن و هماغوشی و همبستری با همنوعان و همپالگی های آخوند و آخوندزاده ی خویش در حوزه ها و مکاتب انگلیسی خمینی جلاد و همدستان و شاگردان معمم و مکلایش،آبستن واپسگرایانه ترین تئوری ها و سیاست های ضدایرانی و آخوندی بود،سرانجام زاییده و فرزند حرامزاده ی خویش را که همانا وقیحانه ترین نوع پشتیبانی از خمینی جنایتکار و رژیم پلید و خونریز آخوندی می باشد، در تمامی طول و عرض ورق پاره ی ننگین و آلوده ی خویش که اساسا بدستور و با بودجه ی وزارت اطلاعات بدنام رژیم آخوندی راه اندازی شد،از تهیگاه اش پس انداخته است!
ناگفته پیداست که زایمان مزبور،آنهم زایمانی از این دست،نمی توانست درد زایمان را بهمراه نداشته باشد!
هم از اینروست که علیرضا خدایی،این جاسوس دیرینه ی وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی،و این قاتل رذیل بسیاری از ایرانیان آزاده و میهن دوست،از جمله نظامیان دلیر و آزاده ی مرتبط با قیام ملی ۱۸ تیر ۱۳۵۹(موسوم به "کودتای نوژه") و نیز بسیاری از هم میهنان مجاهد و کمونیست و...،پابپای پس انداختن فرزند حرامزاده ی خویش،از شدت درد و سوختگی،باتلاقی از کینه و نفرت جانورانه و فقاهتی ـ وقاحتی را بسوی همه ی ایرانیان مخالف رژیم جنایتکار آخوندی،و در وهله ی نخست،نیروهای هوادار پادشاهی و مجاهدین خلق بالا آورده، و پابپای آن، از اینکه حتی سران حزب توده،یعنی همکاران پیشین وی نیز برهمبستری و هماغوشی دیرینه ی این فلک زده و پتیاره و فاحشه ی سیاسی ـ عقیدتی با آخوندهای معمم ومکلای خمینی صفت انگشت گذاشته و به افشای وی پرداخته اند،کف بر دهان کثیف خویش آورده و زمین و زمان را بباد دشنام و ناسزا گرفته است!
تازه ترین، و بهمان اندازه بی شرمانه ترین و آشکارترین پشتیبانی علیرضا خدایی از رژیم اشغالگر و دست نشانده ی آخوندی و خمینی خون آشام،هرچند محیط و فضای پیرامون ما را بگونه ای وصف ناشدنی و غیرقابل تصور آلوده و بویناک ساخته است،اما این امتیاز و حُسن اساسی را دارد که ما را یکبار برای همیشه از توضیحات اضافی و حتی تاکیدهای پیوسته بر واقعیت مسلم و ثابت شده ی مزدوری این جاسوس دیرینه ی وزارت اطلاعات رژیم ضدایرانی آخوندی بی نیاز می سازد!
ضمنا،علیرضا خدایی، این مزدور پلید و مادرزاد که حتی پستان مادرش را نیز گاز گرفته است، اخیرا،و درتکمیل دروغگویی های پیشین،مدعی شده است که در دوران اقامتش در افغانستان، با یک دیپلمات نظامی شوروی،بنام "ولادیمیر" دیدار و مذاکره داشته است!
وی در این باره از جمله مدعی شده است که:
" بهرحال، آن 18 دیپلمات اتحاد شوروی خاک ایران را ترک کردند. من وقتی در مرداد ماه 1362 وارد افغانستان شدم، با این یقین که برخی از این دیپلمات‌ها باید زبان فارسی را می‌دانستند که به ایران اعزام شده بودند، جستجو برای یافتن دیپلمات‌هائی را آغاز کردم که بعد از خروج از ایران دولت اتحاد شوروی احتمالا آنها را برای خدمت به افغانستان اعزام کرده است. جستجوی من بعد از دو سال به نتیجه رسید و یکی از آنها را توانستم در کابل پیدا کنم. او که "ولادیمیر" نام داشت در افغانستان از افسران اطلاعاتی ارتش سرخ بود که ریاست بخش مرزهای افغانستان و ایران را برعهده داشت. وقتی از ایران اخراج شده بود سرگرد ارتش بود و زمانی که من در کابل او را پیدا کردم سرهنگ ارتش سرخ بود و در مکرورویان اول یا کهنه، که بسیاری از سرمشاوران اتحاد شوروی در آنجا زندگی می‌کردند زندگی می‌کرد. فارسی را نسبتا خوب حرف می‌زد و همراه با کوزیچکین کلاس زبان فارسی حبیب الله فروغیان را گذرانده بود. فروغیان از افسران توده‌ای دوران قیام افسران خراسان و حکومت ملی آذربایجان ایران بود که بعد از شکست آن حکومت به مهاجرت اتحاد شوروی رفته بود. "ولادیمیر" از هم دوره‌های کوزیچکین بود و آنچه را می‌خوانید اطلاعاتی است که او بتدریج و طی زمان در کابل دراختیار من گذاشت..."
(ورق پاره راه توده،شماره ۲۱۵،دوم مارس ۲۰۰۳)
من پیش از این نوشته ام،و اکنون نیز با اطلاع موثق می گویم که دیپلمات مورد اشاره،"آندره ی ولادیمیروویچ ویربانول"،معاون وقت آتاشه ی نظامی سفارت شوروی پیشین در افغانستان، و یکی از اربابان بلاواسطه ی اطلاعاتی علیرضا خدایی بوده است.
اگر چنین نیست،بگذار علیرضا خدایی،که در یادمانده های واماندگی خویش با نوعی خودستایی تهوع آور می خواهد به خوانندگان ورق پاره ی ساواماساخته اش چنین القا نماید که از هوش و حافظه ای استثنایی برخوردار بوده و در این رهگذر ظاهرا حتی بیاد دارد که سی سال پیش،در فلان روز و یا فلان ساعت چه غذایی را کوفت کرده است،با یاری گرفتن از همین حافظه ی کذایی و بظاهر استثنایی خویش بیاد بیاورد که نام پدر و نام خانوادگی دیپلماتی که او با خرمردرندی و شیادی همیشگی خویش از وی تنها با عنوان"ولادیمیر" یاد کرده است،چه بود؟
با شناختی که من از علیرضا خدایی،این دروغگوی حرفه ای ـ که حتی در محافل توده ای به "علی چاخان" معروف بود ـ دارم،چنانچه او فردا اعلام نماید که نام،نام پدر ونام خانوادگی دیپلمات مورد اشاره در افغانستان "ولادیمیر ایلیچ لنین "،رهبر انقلاب اکتبر روسیه بود،ابدا شگفت زده نمی شوم.
باور کنید شوخی نمی کنم!
علی اکبر رشیدی
بیستم اسفندماه 1387
----------------------------------------------------------
برگرفته از: وبلاگ "حرف آخر"

۱۳۸۷ اسفند ۱۸, یکشنبه





روز های "زن" خجسته باد!


پیشکش های من:





نقاشی ها از:کیانوش رشیدی

زنان و مردان سرزمین ما ایران، هرساله، سه بار روز "زن" را برگزار می کنند:

"اسپندارمذگان" جشن زنان ایرانی به درازای تاریخ "سرزمین ایران" و "ایران کنونی"،"هفدهم دی ماه"، آنگاه که "حجابِ" ساختۀ بیگانگان و تایید شدۀ مرتجعین دینی،توسط رضا شاه بزرگ از چهرۀ "زن"ایرانی برداشته شد.

و"هشتم ماه مارس" میلادی که جشن همۀ زنان کرۀ خاکی ما می باشد.

و عجبا که همۀ این جشن ها با زمستان پیوند دارند. و درست در سرمایِ زندگیِ طبیعت، "زنان" ایران ، این زایندگان و آفرینندگان ، "زایشی" دوباره را در آستانۀ بهار جشن می گیرند.

با بوسه ای بر پاها و دستان و گونه های همۀ مادران ، بانوان، دختران و دوشیزگان سرزمین ما که با رژیم جنایتکار خمینی در ستیزند، این جشن ها را به:

"چیستا" ، دخت زیبایِ اشوزرتشت این اندیشمند بزرگ سرزمین های آریایی،پیام آور نیکی و راستی؛

"وشتی"، شهبانوی نیکوکار ایرانیان؛

"پروشات"، مامِ اردشیر دوم هخامنشی؛

پروین اعتصامی؛

فروغ فرخ زاد؛

سیمین بهبهانی؛


و

زنده یاد، بانو فرخ رو پارسا ،نخستین وزیرِ زن در سِمَت وزیر آموزش و پرورش ایران و نخستین زنی که رژیم جنایتکار آخوندی پس از اشغال میهنِ ما در بهمن ماه ۱۳۵۷، به جوخه های اعدام سپرد؛

بی بی فرخ نیک بخت از جانباختگان قیام افسران پادگان "شاهرخی"(نوژه)؛

معصومه شادمانی؛

به "عاطفۀ" شانزده ساله از "نکا"،

"لیلا"،شاهزاده خانم از دست رفته؛

به مادر ازدست رفته ام؛

به خواهر از دست رفته ام؛

به مادربزرگ از دست رفته ام؛

و

به خواهرانم؛

بانو فرح پهلوی، شهبانوی ایران؛

به همه ی زنانِ ایرانی

که به "جرم" پیکار در راه رهایی خود، مردم و میهن ما،

در زندانهای قرون وسطایی رژیم جنایتکار خمینی

بسر می برند؛

و

به همه ی مردان سرزمین ما

که دوشادوش زنان میهن ما برای

سرنگونی رژیم زن ستیز و جنایتکار خمینی مبارزه می کنند

شادباش می گویم!

کیانوش رشیدی

هژدهم اسفندماه ۱۳۸۷

هشتم ماه مارس ۲۰۰۹ میلادی

-------------------------------

۱۳۸۷ اسفند ۱۶, جمعه


بانویِ من ، امروز روز توست


( زن ایرانی و هشت مارس )


جمشید پیمان ، 3 ـ 3 ـ 2009

"بانوانِ پاک"

نقاشی از: کیانوش رشیدی


بانویِ من ، بانویِ من !
برشانه هایِ تردِ تو اندوهِ سال هاست .
در دست هایِ تو
تصویردردِ کهنه یِ تاریخ ، مانده است
در گریه هایِ تو
خونِ هزاره هاست که سرریز کرده است
برگونه هایِ زردِ تو ،رنج وبال هاست .

بانویِ من !
می بینمت هنوز
پیچیده در کشاکش بس شعله ی هراس
خاموش و سر به زیر و دل افسرده و پریش
در کنج خلوتِ پر شور عارفان
در غرفه هایِ شوکتِ شاهانِ روزگار .
می بینمت هنوز
همراهِ لیلی و شیرین و کیمیا
بی پای رفتن و بی دست اختیار
بی فرصتِ گزینش و در متن اضطراب ،
گیسو سپید کرده و دل خسته زانتظار .

بانویِ من !
نوباوه یِ جهان ندیده یِ دامانِ یزدِگرد
می بینمت به یـثـربِ تاریخ ،
تـاراج می شوی .
می بینمت که بر سر بازار بلخ و شام
با مایه هایِ غارتِ استخر و تیسفون
چوب حراج می خوری و پیش گریه ام
آماج می شوی.

بانویِ من !
آئینه یِ مکدر پروین خسته جان
تصویر پر غبار تو را ، نازنین من ،
در پیش دیده یِ پر وحشتم نهاد
صدها شیار پرسش بی پاسخ زمان
پیشانی بلند تو را ، نازنین من
از هم گسسته بود .
دیدم تو را ،
در تو به تویِ لب به لب از آهِ آینه
دیدم تو را ،
مثل هزاره هایِ ز سر برگذشته ات ،
دستی برآمده از دخمـه هایِ خوف ،
دیواره هایِ صبر دلت را شکسته بود .

بانویِ من !
بانویِ هفت ساله یِ هفتاد ساله ام !
ای دختِ مرده در رَحِـم آرزویِ خویش ،
می بینمت دوباره در پی این سال هایِ رنج
همراهِ قافله یِ تهمتی عظیم ،
بر پشتِ اشتر تاریخ ، مانده ای .
من شاهدم که بشیرانِ واحـه ها
قلبِ تو را به شیر شتر ، تاخت می زنند
می بینمت به حرف و حدیث قبیله ها
جاری چو نهرهای پراز شیر و از عسل ،
اما ز بحثِ عشق
در صدر و ذیل کلام غریـبـشان
سطری ندیده ای ، حرفی نخوانده ای .

بانویِ من !
ای مریم همیشه مریم تاریخ تلخ من
می بینمت دوباره به گودالِ اتهام
بارانِ سنگ فرو می کشد تو را
آری درست دیده ای این بار نازنین
سنگِ نخست را
عیسا به سویِ تو پرتاب می کند .
بی هوده است شِکوه دگر نازنین من
بی هوده قلبِ کوچکِ در تب نشسته ات
زین چشمه های ِ خشک ،
از روی سادگی ، طلبِ آب می کند .

بانویِ من !
امروز روز توست
باور نمی کنی که روز تو هم می رسد ز راه ؟
یک روز سرد و ساکت و سرشار از دروغ .
یعنی که رویِ این همه تاریخ ، نازنین
خط می کشیم و نقطه و . . . آغاز می کنیم ؛
یعنی دوباره زاده می شوی از دنده یِ کسی
یعنی دوباره طرد شدن از بهشت پاک
یعنی دوباره غـار ، حَرَم ، خواب و رختخواب
یعنی دوباره مقنعه با حکم شیخ شهر
یعنی دوباره خانه نشینی به اذن شرع
یعنی دوباره پایِ نرفتن ، دوباره نـنـگ .
آری رسیده روز تو ای نازنین ز راه
یک روز تلخ و تیره و افتاده از فروغ .

-----------------------------

۱۳۸۷ اسفند ۱۲, دوشنبه



فیلمهای جدید هالیوود در تهران:

طنز: از کیانوش رشیدی

دوازدهم اسفندماه 1387

خواهر محجبه و مکرمه، هنرپیشۀ هالیوود، آنت بنینگ در تهران



خواهر محجبه،هنرپیشۀ معروف، آنت بنینگ که در جمع هیئتی از سفرای فرهنگی آمریکا، از سوی هالیوود و کمپانی فیلمسازی " یونیورسال" به ایران آمده است، طی یک مصاحبه مطبوعاتی که قرار است در آخر این هفته انجام شود، در پاسخ به پرسش"فاطمه ارّه" خبرنگارمحجبۀ "سلام سینما" در بارۀ اهداف سفر هیئت خواهران و بردران هالیوود به ایران خواهد گفت:

"-در چارچوب پشتیبانی فرهنگی از ام القرای اسلام و دیدار با فیلمسازان و هنرپیشگان مکتبی و متعهد همچون "برادر داریوش
مهرجویی
"، "برادر عباس کیارستمی "، "برادر مجید مجیدی"،"خواهرنیکی کریمی "، "خواهرهدیه تهرانی"،"برادر فرامرز قریبیان" و ...به ایران آمدیم.

طی این سفر با برادرِ سینمادوست، ارشادکننده و هنرمند، صفارهرندی و برادر رحیم مشایی نیز ملاقات(شاید مخفی-فاطمه ارّه) کردیم.

از آنجا که بخش بزرگی از آرشیو و بایگانی برادرانمان در کمپانی " یونیورسال"، بسیاری از فیلمهای هالیوود در آتش سوزی مهیب چند سال پیش از بین رفت، با برادر صفار هرندی و برادر رحیم مشایی برای حفظ میراث فرهنگی، به توافق رسیدیم در چارچوب همکاری های همه جانبۀ فرهنگی با ام القرای اسلام، این فیلمها را دوباره در ایران
بسازیم."

خواهر آنت بننیگ در پاسخ به پرسشِ این فیلمها کدام هستند؟ پاسخ داد:

"برای آغاز به همکاری تصمیم گرفتیم فیلمهای زیر را تولید کنیم:

1- -"فراری" با شرکت"سید علی گدا " در نقش "مرد یک دست"

2-"کینگ کنگ" با شرکت هالۀ نور، برادر محمود احمدی نژاد

3-"آرواره های کوسه" با شرکت برادر اکبر هاشمی رفسنجانی؛

4- "دوازده مرد خشمگین"، با شرکت برادر محمود هاشمی شاهرودی عراقی.(برادر هاشمی شاهرودی نقش لی.جی.کاب در نسخۀ قدیمی این فیلم را ایفا خواهد کرد)؛

5-"فریب"، با شرکت برادر سید محمد خاتمی،

6-"هالک" با شرکت برادرِ سردار- پاسدار رحیم صفوی؛"

آنت بنینگ در ادامه گفت:

"هیئت با حضور در حرامگاه امام زایل(ره) سه فیلم خواهد ساخت:

-فیلم"بازگشت دراکولا" با شرکت امام زایل(ره) در نقش اصلی؛

- فیلم "عروس دراکولا"، با شرکت حضرت امام در نقش اصلیِ خود و من(آنت بنینگ- فاطمه ارّه) در نقش "عروس""

آنت بنینگ در بارۀ سومین فیلم گفت:

"از آنجا که پس از مرگ حضرت امام، واژۀ"ره"نیز به نام ایشان اضافه شد،پس از بررسی های شبانه روزیِ برادرانِ مکتبی و کُدشناس، ما کُد واژۀ "ره" را باز کردیم و بر اساس فیلم "کُد داوینچی"،نخست تصمیم داشتیم فیلم"کُدِ امام" را بسازیم. اما پس از بررسی های بیشتر به این نتیجه رسیدیم، با الهام از دو حرف تشکیل دهندۀ "ره"، فیلم "راهزن هندی"(1) را
بسازیم."

خواهر بنینگ با توضیح اینکه خودش بارها و بارها "توضیح المسائل" از امام زایل و "حلیة المتقین" از علامه محمد باقر مجلسی را خوانده است،گفت:

" هیئـت هالیوود تصمیم گرفت بر اساس فیلم "بازگشت به گذشته"(با شرکت مایکل.جِی.فوکس)، در پاسخ به فیلم "300"، فیلم تازۀ "1400" را بسازد.

هنرمند با ایمان و مکتبی آنت بنینگ در پایان این مصاحبۀ مطبوعاتی با خواندن پیامی از سوی همسرش "وارن بیتی" کارگردان و هنرپیشۀ هالیوود، که او نیز اخیرا بسیار متدین شده و مشغول خواندن "رسائل" است، خطاب به سران ام القرای اسلام، از آنان درخواست نمود:

"همۀ سران نظام، دوشادوش یکدیگر و "همه باهم" در فیلم "این گروه خبیث" بازی کنند."

و ادامه داد:

"از آنجا که اوضاع ام القرای اسلام بسیار قاراشمیش است، همۀ سران نظام برای بازی در فیلم "فرار بزرگ" آماده باشند."


فاطمه ارّه-خبرنگار "سلام سینما"


--------------------------------------------------

(1)- "راهزن هندی" را نخستین بار علی اکبر رشیدی ، در یکی از طنزهایش بکار بُرد.

******************************************