۱۳۸۷ آذر ۱۰, یکشنبه

... و "زرتشت" هفت ساله شد!




"زرتشت"، پسر برادرم هفت ساله شد.

همراه با بهترین آرزوها برای "زرتشت مهربان" زادروزش را به وی شادباش می گویم.

زرتشت مهربان!

شاد، تندرست و پیروز باشی!

"اهورا مزدا" نگهبان مردم و سرزمین ما را سپاس می گویم و بر"اشوزرتشت"، اندیشمند بزرگ ایرانیان درود می فرستم!

زرتشت دوست داشتنی!

امید که هشت سالگی ات را در سرزمین ما جشن بگیریم.

عمو کیانوش

نهم آذرماه 7030 ایرانی

وبلاگ های "زرتشت":

http://www.zartosht2001.blogspot.com

http://www.zartoshteiran2001.blogfa.com

۱۳۸۷ آذر ۸, جمعه





آرزوهای دخت آریایی، هنرمند بزرگ مردمان


تاجیکستان، افغانستان و ایران

بانوی زیبا " شبنم ثریا":




۱۳۸۷ آذر ۷, پنجشنبه


تازه ترین کارهای نقاشی من:


Bild055 von Ihnen.


Bild057 von Ihnen.


Bild081 von Ihnen.


Bild080 von Ihnen.


Bild079 von Ihnen.

Bild078 von Ihnen.


Bild076 von Ihnen.


Bild075 von Ihnen.


Bild069 von Ihnen.


Bild068 von Ihnen.


Bild070 von Ihnen.


Bild074 von Ihnen.


Bild072 von Ihnen.


Bild067 von Ihnen.


Bild066 von Ihnen.


Bild065 von Ihnen.


Bild064 von Ihnen.


Bild061 von Ihnen.


Bild060 von Ihnen.


Bild059 von Ihnen.


Bild056 von Ihnen.


--------------------------------------------------------

۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه

نامه ی سرگشاده به آقای کامبیز محمودی

سرپرست بخش فارسی"صدای آمریکا"


عذر بدتر ازگناه!


آقای کامبیز محمودی سرپرست بخش فارسی "صدای آمریکا" !

با درود.
پیش از هرچیز از شما سپاسگزارم که در برنامه ی "سخنی با شما" به گردانندگی آقای وفا مستقیم به اعتراضات بینندگان مبنی بر دعوت از برخی از مهمانان پاسخ دادید و این نشان از روح آزادی خواهی و ژورنالیستی شما دارد.
اما، پاسخ شما قانع کننده نبود و عملا"عذر بدتر از گناه" بود.
آقای محمودی !
به نظر نمی آید ایرانیانی که برنامه های تلویزیونی صدای آمریکا را نگاه می کنند مخالف همه ی مهمانان برنامه های گوناگون تلویزیون صدای آمریکا باشند. نه تنها به نظر می آید، بل به تجربه ثابت شده است که بینندگان برنامه های شما بیشتر مهمانان را بر می تابند: آنجا که این مهمانان در باره ی مسائل مرتبط با میهن اشغال شده ی ما بیطرفانه سخن می گویند.
آقای محمودی!
اعتراض ایرانیان به آندسته از مهمانانی است که تلاش دارند برای رژیم جمهوری اسلامی لابی گری نمایند.
برای نمونه آقای علیرضا نوری زاده.
لابی گری ایشان برای رژیم جمهوری اسلامی و بویژه جناح باصطلاح اصلاح طلبش بر کسی پوشیده نیست و شما این را بخوبی می دانید. اما آقای نوری زاده تلویزیون صدای آمریکا را همانند "خانه ی پدری" خویش می پندارد و عملا در همه ی برنامه ها شرکت دارد: هم مهمان آقای وفا مستقیم است، هم مهمان آقای فرهودی، و هم مهمان آقای چالنگی!
آقای نوری زاده را تا کنون تنها در برنامه ی "لونا شاد"(شباهنگ) و "علی عمادی"(ورزشی) و برنامه ی زنان ندیدیم. خدا می داند: شاید روزی سرو کله اش آنجاها نیز پیدا شود!
آقای کامبیز محمودی!
شما چگونه اجازه می دهید که علیرضا نوری زاده در روز روشن از مرتضی مطهری، این آخوند متحجر که به "نوروز" و"سیزده بدر" ما ایرانیان توهین کرده و ایرانیان را احمق خطاب کرده است، دفاع کند.
علیرضا نوری زاده که خود با فرهنگ ایران و ایرانی بیگانه است، در برنامه ی آقای فرهودی می گوید: حال مطهری یک حرفی زده!(نقل به مضمون)!
آقای کامبیز محمودی!
آیا سخنان اهانت آمیز مرتضی مطهری در ارتباط با فرهنگ کهن و باستانی ما ایرانیان تنها یک حرف است؟!
به بینش من در آن برنامه که شنبه شب گذشته از "صدای آمریکا" پخش شد، آقای فرهودی می بایست به سخنان نوری زاده در دفاع از مطهری واکنش نشان می داد.
آقای محمودی!
آقای نوری زاده چه تماسی با سران و آقازادگان در رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی دارد که می گوید:"رییس جمهور بعدی رژیم، چون اوباما بر سرکار آمد، علی اکبر ولایتی می باشد!"؟
آقای محمودی!
سیاست گذاران و برنامه سازان صدای آمریکا در کجای این جهان پهناور ایستاده اند که اینچنین میکروفون بی گناه "صدای آمریکا" را در اختیار علیرضا نوری زاده می گذارند تا مردم ایران را گمراه نماید؟
آیا سیاست گذران و برنامه سازان صدای آمریکا نباید به حرف های این لابی معروف رژیم جمهوری اسلامی شک کنند؟
از نوری زاده که بگذریم، می رسیم به دائم المهمان برنامه های صدای آمریکا، آقای مهران براتی!
چه کسی به آقای مهران براتی نشان کارشناسی و پژوهشگری مسائل ایران را داده است؟ آیا صرف خواندن چند کتاب در باره ی ایران و استاد دانشگاه برلین بودن،این حق را به ایشان می دهد که در باره ی مسائل گوناگون ایران سخن بگوید؟!
آقای مهران براتی براستی "برات" شده است. صدای آزار دهنده اش را از "رادیو زمانه"هم می شنویم که طی یک کودتا کاملا "تیول" حزب توده و بویژه شخص حسین علوی، عضو پیشین رهبری حزب توده و مسئول این حزب در افغانستان، پاکستان، هندوستان شده است.
آقای محمودی!
آیا شما نمی دانید که آقای حسین علوی "مراد" آقای براتی است و همین آقای حسین علوی پای آقای براتی را به "رادیو فردا" باز کرده است؟ و این هنگامی بود که آقای حسین علوی(با نام مستعار امین در کابل) و همسرش شیرین فامیلی( با نام مستعار پروین در کابل) پس از یک دوره ی طولانی سر ساییدن بر آستان رژیم دست نشانده ی شوروی در افغانستان و سازمان های امنیتی افغانستان و شوروی، به اروپا آمدند و یکسره به "رادیو فردا" رفتند؟!
اکنون نه حسین علوی و نه شیرین فامیلی در رادیو فردا کار می کنند. اما آقای مهران براتی در "رادیو فردا" بیتوته کرده است. اگر "رادیو فردا" نشد، "رادیو زمانه" که هست، اگر "رادیو زمانه" نشد، "صدای آمریکا" که هست.
گاها احساس می شود، لبان آقای مهران براتی به میکروفونهای "رادیو فردا" وصل است، ایشان گوشی تلفن"رادیو زمانه" را در دست دارد و همزمان به دوربین های "صدای آمریکا" نگاه می کند!!
آقای مهران براتی ناقل نظریات حزب توده است! حزبی میهن فروش و خائن به مردم ایران!
این را نیز اضافه نمایم که اگر چه خانم شیرین فامیلی و حسین علوی در "رادیو فردا" کار نمی کنند، اما رد پایشان را در این رادیو می شود دید و می شود دید که رادیو فردا شده "رادیو فامیلی خانواده ی علوی- فامیلی"!
سخن بر سر مصاحبه های گوناکون" رادیو فردا" با "بهرنگ علوی" فرزند خانم شیرین فامیلی و فرزند خوانده ی حسین علوی است. فرزند خوانده از این جهت که پدر اصلی "بهرنگ علوی" آقای "ناصر منصور" است و در شهر "دورتموند" آلمان زندگی می کند.
خانم شیرین فامیلی در سالهای نخست دهه شصت خورشیدی، "بهرنگ" را با خود به کابل می برد و در آنجا با "حسین علوی" هم خانه می شود و به این ترتیب حسین علوی می شود "پدرخوانده ی" بهرنگ علوی! و بدتر اینکه در زندگی نامه ی "بهرنگ" آمده است:"از پدر و مادری ایرانی در برلین زاده شده است"!!!!
بهرنگ علوی در نخستین ملاقاتش با پدر واقعی اش، یعنی آقای ناصر منصور، او را "عمو ناصر"صدا می کرد!!
ناصر منصور در آن روز که اتفاقا در خانه ی ایشان مهمان بودم به من گفت:"ببین چه دنیایی شده است! پسرم به من می گوید :عمو ناصر"!
توضیحات را به این دلیل دادم که بگویم از نزدیک این دو خانواده را می شناسم، اما خوشبختانه بیش از پانزده سال است که با آنها تماسی ندارم.
آقای کامبیز محمودی!
تا به امروز حتی با توضیحاتی که شما دادید، مهمان شدن امیر فرشاد امیر ابراهیمی، این چماق کش، چاقو کش و مزدور دیروز و امروز رژیم جنایتکار و اشغالگر جمهوری اسلامی در برنامه های صدای آمریکا را نمی توانم برای خود توجیه کنم.
آقای محمودی !
این عمل صدای آمریکا مبنی بردعوت از امیرفرشاد امیرابراهیمی هیچگونه توجیهی ندارد!
و اما...
در برنامه ی روز یک شنبه ی آقای "چالنگی" چشم بینندگان به جمال!! آقای "هوشنگ اسدی" روشن شد!
خوشبختانه این جانب آخرین بار در سال 1360 ایشان را در ایران و از نزدیک دیدم. در برنامه دیروز(بیست و سوم نوامبر 2008) آقای چالنگی وقتی اعلام شد که هوشنگ اسدی مهمان ایشان است، به گوش های خود شک کردم. اما دیدم نه! درست شنیده بودم، خودش بود، هوشنگ اسدی بر پرده ی تلویزیون ظاهر شد.
آقای چالنگی در معرفی هوشنگ اسدی گفت:"ایشان مدت چهل سال است که در مطبوعات کار می کند و در دوران جمهوری اسلامی ده سال در زندان بسر برد."(نقل به مضمون) و به همین بسنده نمودند.
اما!
آقای چالنگی نگفت که هوشنگ اسدی در این ده سالی!! که در زندان بود، به چه کارهایی مشغول بود!
آقای چالنگی نگفت که آقای هوشنگ اسدی از همان زندان برای روزنامه ی "کیهان" سلیمی نمین و حسین شریعتمداری در تهران مقاله می نوشت و از ایرانیان مخالف با رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی می خواست دست از مبارزه بردارند و به زندانیان دیگر توصیه می نمود:"توبه نمایند"!
آقای چالنگی نگفت که آقای هوشنگ اسدی در زندان برای دیگر زندانیان کلاس ایدئولوژیک اسلامی می گذاشت!
آقای چالنگی نگفت که آقای هوشنگ اسدی در زندان!!همکار زندانبانان بود.
آقای چالنگی نگفت که چطور خانم "نوشابه امیری"، همسر هوشنگ اسدی، در چارچوب پروژه های امنیتی رژیم جمهوری اسلامی سر از پاریس در آورد و سپس هوشنگ اسدی به وی ملحق شد؟
آقای چالنگی نگفت که "نوشابه امیری" همان خانم چادر بسری است که در سال 1978 در زیر درخت سیب در "نوفل لوشاتو" بدستور حزب توده با خمینی، این جنایتکار بزرگ سرتاسرتاریخ ایران ،برای روزنامه ی" کیهان" تهران مصاحبه کرد و او را "امام بزرگ" و"رهبری آزادی خواه" خطاب نمود.(خمینی در آن مصاحبه قول داده بود که در حکومت بعدی کمونیست ها می توانند آزادانه فعالیت کنند.)
آقای چالنگی نگفت که آقای هوشنگ اسدی بدستور حزب توده در ساواک نفوذ کرده بود و همزمان به همراه "نوشابه امیری" و دیگر توده ای ها همچون "رحمان هاتفی" سردبیر کیهان و بنیانگذار سازمان زیر زمینی "نوید"، وابسته به حزب توده، علیرضا خدایی، معاون سردبیر کیهان و از بنیانگذاران سازمان زیر زمینی "نوید" و گرداننده ی کنونی سایت های ساواما ساخته ی "پیک نت" و "راه توده"، در روزنامه ی کیهان کار می کرد و با نام مستعار"بهار ایرانی" ستون هنری و نقد فیلم آن روزنامه را اداره می کرد.(در نیمه های دهه ی پنجاه خورشیدی آن که نمی دانست "بهار ایرانی" همان هوشنگ اسدی است، خواجه حافظ شیرازی بود! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!)!
و بالاخره آقای چالنگی نگفت که آقای هوشنگ اسدی و خانم نوشابه امیری، در "روز آنلاین" چگونه زیرکانه از رژیم خون و جنایت جمهوری اسلامی و بویژه جناح اصلاح طلب !! آن دفاع می کنند!!
آقای کامبیز محمودی!
در هنگامه ای که اطلاعات در باره ی همه چیز و همه کس در شبکه ی وسیع اینترنتی موجود است، کافی بود آقای چالنگی نام آقای "هوشنگ اسدی" را در یکی از ماشین های جستجوگر، رد یابی کنند، تا ببینند ایرانیان میهن دوست چگونه هوشنگ اسدی را افشا کردند.
آقای محمودی!
مهمان نمودن آقای هوشنگ اسدی در برنامه های صدای آمریکا همان عذر بدتر از گناه است!
بینندگان ایرانی و میهن دوست به دلایل گفته شده در بالا ، با" مهمانی" و "کنگرخوردن و لنگر انداختن" افرادی همانند کسانی که از آنها نام برده شد، در برنامه های تلویزیونی صدای آمریکا مخالفند.
آقای کامبیز محمودی!
میکروفون ها ی صدای آمریکا را به صدای پشتیبانی از مبارزه مردم ایران در راه بدست آوردن آزادی خود و میهنشان تبدیل کنید!
این خواست مردم ایران است.
آقای محمودی!
در انتظار پاسخ شما هستم.
با احترام
کیانوش رشیدی
ژورنالیست، نقاش و مجسمه ساز
۲۴ نوامبر ۲۰۰۸

رونوشت:
رسانه های گروهی فارسی زبان برون مرزی



چپِ خاویار!


حسن داعی


24 نوامبر 2008



هفته آینده دانشگاه نیویورک کنفرانس یکروزه ای در باره سیاست های دولت اوباما و ایران برگزار میکند.1 هدف واقعی از این نشست، ارائه و توصیه راههای جوش دادن آمریکا با حکومت ملایان میباشد. مجموعه سخنرانان این جلسه، طیفی از جبهه متحد دوستداران نظام آخوندی در آمریکا را شامل میشود. همان جبهه شناخته شده ای که با پوشش ها و حمایت های گوناگونش، لابی عریض و طویل رژیم ایران در آمریکا تثبیت و تقویت شده و میشود.
در این نشست "گری سیک" و چند کارشناس شناخته شده دیگر که طی سالیان گذشته بطور مستمر برای برداشتن فشار از روی حکومت ایران تلاش کرده اند سخنرانی خواهند نمود. اما گذشته از این چهره های همیشگی، چند شخصیت قابل توجه نیز در این برنامه حضور بهم رسانده اند که باید به آن اشاره کرد.
یکی "غلامعلی خوشرو" معاون سابق وزارت خارجه حکومت اسلامی است. ایشان که سه سال پیش ظاهرا از مسئولیت رسمی در وزارت خارجه کنار رفته است مانند دیگر دیپلمات های سابق رژیم که سر از آمریکا در میآورند، یکباره به کار آکادمیک مشغول شده و در حال نگارش یک دایره المعارف در مورد اسلام امروزی است. در عین حال، ایشان دستیار "محمد خاتمی" در مرکز گفتگوی تمدن ها نیز میباشد.2
یکی دیگر از شرکت کنندگان "استفان هاینز"، رییس صندوق (خیریه) برادران راکفلر میباشد که در مورد حمایت های ایشان و خانواده راکفلر از حکومت آخوندی و لابی آن در آمریکا در گزارشات پیشین بخصوص مقاله "میراث راکفلر"، به تفصیل گفتگو کرده ام.3 البته برخی از شرکت کنندگان مثل گری سیک، سالهای سال از سخاوتمندی این خانواده بخوبی بهره برده و برای رژیم حاکم بر کشورمان از رفسنجانی گرفته تا احمدی نژاد تبلیغ کرده اند. اما استفان هاینز که تاکنون بیشتر نقش پشت صحنه را برای خود درنظر گرفته بود، این بار به وسط صحنه آمده تا به دولت جدید آمریکا پیام سیاسی روشنی ارسال کند.
اما گذشته از لابیست های حرفه ای و دیپلمات های کارکشته حکومت ایران و نمایندگان کمپانی های عظیم نفتی، باید به یکی دیگر از سخنرانان اشاره شود که حضور ایشان شاید جلوه ای خاص و چه بسا ضد امپریالیستی نیز به جلسه مزبور بدهد. ایشان "اروند آبراهامیان" یکی از شخصیت های مورد احترام و از مراجع اعظم صلح طلبان قلابی وطنی است. هنگامیکه سال گذشته در برخی از مقالات خود به شرکت آبراهامیان در بعضی محافل لابی رژیم ایران اشاره کردم، یکی از توده ای های سابق و دگراندیشان کنونی بنام "رضا فانی یزدی"، در حمله شدیدی به من نوشت:4
« او (حسن داعی) و دوستان و هم پالکی‌هایش با عناد و دشمنی کور تا آنجا پیش رفته‌اند که حتی شخصیت‌هایی مثل ارواند ‏آبراهامیان را که اساسا خود را درگیر مسائل روزمره سیاست ایران نکرده و سالهاست که با حوصله اساسی‌ترین ‏مباحث حقوق بشری از جمله شکنجه و قتل عام در ایران پس از انقلاب را موضوع پژوهش خود قرار داده را ‏متهم به همکاری و لابی‌گری و دفاع از "رژیم خونخوار ملایان" می‌کند. ‏ابراهامیان با تالیف کتب و مقالات متعدد، از جمله اعتراف شکنجه‌شدگان، مجاهدین ایرانی، ایران بین دو انقلاب، ‏و دهها مقاله و اثر آکادمیک دیگر،‌ به عنوانی یکی از تحلیل‌گران برجسته مسائل ایران مورد احترام ایرانیان ‏دمکرات و طرفدار حقوق بشر در داخل و خارج از کشور بوده و از احترام بین‌المللی نیز برخوردار است.‏»
ازآنجا که فانی یزدی ممکن است در مقاله بعدی خود ادعا کند که کنفرانس دانشگاه نیویورک "درگیر مسائل روزمره سیاست ایران" نیست (و لابد از نماینده خانواده راکفلر و آبراهامیان و گری سیک و نماینده حکومت، برای گفتگو در مورد کشورداری در زمان ساسانیان دعوت کرده اند)، بهتر است در همینجا به دلائل برگزاری این جلسه نظری بیاندازیم.
در تابستان امسال، تعدادی از کارشناسان "ایران دوست" و لابیست های حرفه ای آمریکا بهمراه "تریتا پارسی" و شبکه وابسته به وی گردهم آمدند و با راه اندازی یک لابی عریض و طویل، پروژه مشخصی را در کنگره امریکا پیش بردند.5 در گزارش قبلی که تحت عنوان رابطه گروههای ضد جنگ با حکومت ایران منتشر کردم، به این داستان اشاره شده بود. موفقیت این لابی زمانی بود که لایحه 362 که خواهان تحریم بیشتر حکومت ایران بود از دستور کار کنگره خارج شد. پس از این موفقیت، همین افراد لابی جدید دیگری بنام "پروژه سیاست خارجی آمریکا" براه انداختند.7
هفته گدشته، همین کارشناسان، باز هم در کنار تریتا پارسی، در سنای آمریکا یک جلسه مهم برگزار کردند و درآن، یک گزارش در مورد راههای کنارآمدن با حکومت ایران را پیشنهاد نمودند. به ادعای تریتا پارسی و شرکت کنندگان در این جلسه، گزارش مزبور کار کارشناسی و مشترک 21 متخصص ایران شناس بوده است.8
از این بیست و یکنفر کارشناس، شش نفرشان عضو مدیریت یا عضو هیئت مشاوران انجمن "نیاک"، یعنی همان سازمان وابسته به تریتا پارسی هستند. برخی از آنان مثل توماس پیکرینک، گری سیک و باب میلر، از اعضای هیئت مدیره شورای آمریکائی-ایرانی وابسته به هوشنگ امیراحمدی هستند. اتفاقأ در مقاله انگلیسی که همان روز جلسه به چاپ رسید، من گزارش این 21 نفر کارشناس را با یک گزارش دیگر که سال گذشته بنام خود تریتا پارسی به چاپ رسیده بود مقایسه کرده و نشان دادم که بیش از 80 در صد از گزارش جدید (هم در شکل و هم در محتوی)، کپی برداری از همان نوشته تریتا پارسی است و حتی ترتیب بیشترجملات نیز یکسان است.9
اکنون، همین کارشناسان که در لابی مزبور فعال شده اند، برای ادامه کار یعنی ایجاد موج جدیدی از فریب افکار عمومی و فشار به دولت جدید آمریکا به دانشگاه نیویورک روانه شده اند. اما این بار از آنجا که میزبان جلسه یک دانشگاه است، احتیاج مبرمی به امثال ارواند آبراهامیان نیز هست تا اعتبار آکادمیک خود را برای برادران راکفلر و نماینده حکومت ایران خرج کند. داستان شرکت آبراهامیان و دیگر ایرانیانی که تحت نام مبارزه خیالی با امپریالیسم یا صلح طلبی دروغین، خواسته یا ناخواسته به رژیم فاشیست و چنگ افروز ایران امداد میرسانند، درس عبرتی برای نسل حال و آینده ایرانیان است. به خوانندگان توصیه میکنم که گزارشات قبلی در اینمورد را یکبار دیگر مطالعه فرمایند.
اما داستان این قبیل افراد مرا بیاد خاطره ای از سالها پیش میاندازد. زمانیکه من از جهنم آخوندی گریخته و به فرانسه رفتم، با یک اصطلاح جالب و گزنده آشنا شدم و آن "چپ خاویار" بود. منظور روشنفکران فرانسه از چپ خاویار، کسانی است با گذشت زمان، اکنون به مال و منالی رسیده و گهگاه پس از صرف خاویار و شامپاین، افکار مترقی شان غلیان میکند و با سخنانی احساس برانگیز به دفاع از ستمدیدگان جهان برخاسته و در خلسه ناشی از الکل، همچون دون کیشوت به جنگ امپریالیسم میروند... چه بسا این گونه افراد فرصت طلب بمنظور دستیابی به خاویار و شامپاین خود، از همکاری با خونخوارترین سرمایه داران نیز دریغ نکرده و در صورت لزوم کمر زحمتکشان را نیز خرد کنند.
از زمانیکه اصطلاح فرانسوی "چپ خاویار" را شنیدم، سالها میگذرد ولی واقعأ هنوزنمیدانم بعنوان یک ایرانی، افرادی نظیر فانی یزدی، اردشیر عمانی، آبراهامیان و... را چه باید خطاب کرد؟ کسانی که در کنار نمایندگان حکومت آخوندی و لابی مربوطه به صلح طلبی دروغین مشغولند و هم زمان با افرادی مثل خانواده راکفلر نیز نشست و برخاست دارند و مدعی ترقی خواهی هم هستند. آیا و قت ان نرسیده که چپ مستقل ایران مرز قاطعی با این مدعیان چپ گرائی داشته باشد؟
در اینجا بهتر است از آبراهامیان که هفته آینده در کنار نماینده خانواده راکفلر و همینطور فرستاده حکومت ملایان سخنرانی میکند یک نقل قول بیاورم تا ایشان در حین سخنرانی، وظیفه تاریخی خود را از یاد نبرد. ابراهامیان در این نقل قول، 150 سال مبارزات مردم ایران را یک جا در دامن احمدی نژاد و خامنه ای میریزد و جاه طلبی های هسته ای پاسداران جنایتکار حاکم بر کشورمان را با مبارزات ملی دکتر مصدق یکسان جلوه میدهد:10
«به تاریخ 150 ساله ایران نگاه کنید، مبارزه ایست بی وقفه با امپریالیسم. مبارزه با زورگوئی آنان که همیشه درحال دادن اولتیماتوم به ایران بوده اند. در طول تاریخ ایران، آن دسته از سیاستمدارانی که به اولتیماتوم آنان تن داده اند از طرف ملت بعنوان خائن شناخته گشته اند و آن رهبرانی که در برابر آنان کوتاه نیامده اند قهرمان تلقی میشوند، حتی اگر در آخر شکست بخورند.
هم اکنون نیز در ایران، بحران کنونی با آمریکا و غرب بر سر مسئله هسته ای بهمان صورتی نگاه میشود که ملی شدن نفت و مبارزات مصدق بود. درآن زمان ایران میخواست خودکفا شده و بر سرنوشت خویش مسلط باشد ولی آمریکا و انگلستان به ایران اولتیماتوم دادند. مصدق نیز تسلیم نشد و به قهرمانی برای ملت تبدیل گشت.
هم اکنون نیز ایرانیان همین احساس را دارند و تنها تفاوت این است که بجای نفت، مسئله بر سر تکنولوژی هسته ای است. اگر شما به قرن بیستم برگردید می بینید که ایران نمی توانست راه آهن ایجاد کند زیرا دو قدرت امپریالیستی روس و انگلستان اجازه نمی دادند. هرگاه که ایران میخواست به راه آهن که در آن زمان تکنولوژی پیشرفته دوران بود دست یابد، امپریالیست ها پا جلو گذاشته و می گفتند: "شما به اندازه کافی توسعه نیافته اید و لیاقت داشتن آنرا ندارید" اکنون نیز همین داستان در مورد تکنولوژی هسته ایست و استدلال نیز این است که ایران نه به این تکنولوژی احتیاج دارد و نه به اندازه کافی بالغ شده که بتوان به او اجازه داشتن آنرا داد.»

یادداشت ها:
1- این کنفرانس سوم دسامبر در دانشگاه نیویورک برگزار میشود. برای مشاهده برنامه و اسامی سخنرانان به این لینک مراجعه کنید: http://centerfordialogues.org/events_Islam_and_the_West/
2- http://www.gcgmelbourne2008.info/pages/speakers.html
3- برای مطالعه مجموعه مقالات در این زمینه، به این سایت مراجعه کنید: http://www.iranianlobby.com/
4- http://www.rezayazdi.com/index.php?/site/comments/hassanhosein/
5- سایت رسمی این سازمان جدید http://www.newiranpolicy.org/401.html
6- گزارش کامل در باره رابطه حکومت ایران با صلح طلبان آمریکا http://www.iranian-americans.com/regime-war.pdf
7- سایت رسمی این سازمان دوم که همان کارشناسان سازمان قبلی است. http://americanforeignpolicy.org/
8- میزبان این جلسه نیاک بود و خود تریتا پارسی نیز جلسه را اداره میکرد http://www.niacouncil.org/index.php?option=com_content&task=view&id=1279&Itemid=29
9- در این مقاله دو گزارش مزبور را مقایسه کرده ام http://www.americanchronicle.com/articles/81956
10- بخش هائی از کتاب Targeting Iran که درآن از آبراهامیان نقل قول شده است: http://www.iranian.com/main/2007/targeting-iran-0

۱۳۸۷ آبان ۳۰, پنجشنبه



اعتراض به صدای آمریکا !!


آقای وفا مستقیم!

با درود.

اخیرا در برنامه های تلویزیون صدای آمریکا، شما و دیگر برنامه سازان اشخاصی را بعنوان مهمان در برنامه های خودتان دعوت می کنید که گذشته و حال این اشخاص برای ما ایرانیان زیر سئوال است. آخرین شخص از این افراد، امیر فرشاد امیرابراهیمی می باشد که در برنامه ی روز سه شنبه برابر با 18 نوامبر "میزگردی باشما" به گردانندگی شما آقای مستقیم به عنوان مهمان شرکت نمود.

گذشته ی روشن!!امیر فرشاد امیر ابراهیمی در دفاع از رژیم اشغالگر و ضد ایرانی جمهوری اسلامی شهره ی خاص و عام است که فرشاد امیر ابراهیمی خود بر خدماتش به این رژیم و ارگانهای سرکوبگرش و از جمله "سپاه قدس" صحه می گذارد.

فرشاد امیر ابراهیمی دارای دکترا نمی باشد. لقب دکتر را برای نخستین بار خانم نسرین بصیری، همسر آینده ی (همسر فعلی) امیرفرشاد امیرابراهیمی که خود از لابی های رژیم جمهوری اسلامی از جمله در "رادیو صدای آلمان" و رادیو"مولتی – کولتی" در آلمان می باشد، برای نخستین بار به ایشان اعطاء فرمودند.

امیرفرشاد امیر ابراهیمی در آلمان بعنوان مزدور رژیم و خبره در دروغگو بودن شهره ی خاص و عام است و به همین خاطر احزاب و سازمانهای اپوزیسیون راستین و برانداز رژیم جمهوری اسلامی با فرشاد امیر ابراهیمی تماس نگرفته است. در باره ی کلاه برداری های مادی و معنوی ایشان سخنان زیادی در آلمان بر سر زبان ها ست.

آقای وفا مستقیم!

امیر فرشاد امیرابراهیمی به آسانی دروغ می گوید. او خبرها را خود می سازد.

آقای وفا مستقیم!

شما بخوبی می دانید و فراموش نخواهید کرد که چه کسانی برج های دو قلو را در نیویورک با خاک یکسان کردند.

امروزه همگان با خبر هستیم که همین "مجاهدان بوسنیایی" که گویا فرشاد امیر ابراهیمی آن ها را آموزش داده است، کاندیداهای فعلی و آینده ی بمب گذاری در سراسر جهان هستند و همه ی ما در برنامه ی امشب شما دیدیم و شنیدیم که امیرفرشاد امیر ابراهیمی چگونه مزدوران تروریست بالفعل و بالقوه ی "بوسنیایی" را "مجاهدان بوسنیایی" خطاب می کرد!!

آقای وفا مستقیم!

سخن در باره ی امیرفرشاد امیر ابراهیمی زیاد است که در این مقال کوتاه نمی گنجد.

اما !

ما گروهی از ایرانیان-امضاء کننده ی این نامه - که از جمله در "وبلاگ تفسیر خبر" شما می نویسیم، دعوت از امیر فرشاد امیرابراهیمی - که در ضرب و شتم ایرانیان و بویژه دانشجویان ایرانی، چماق کشی و عملیات تروریستی رهبری شده از سوی رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی معروف است- برای شرکت در برنامه ی شما را بشدت محکوم می کنیم.

از شما و دیگر برنامه سازان تلویزیون"صدای آمریکا" درخواست داریم افرادی همانند امیرفرشاد امیر ابراهیمی را جلوی دوربین های "تلویزیون صدای آمریکا" نیاورید و روح و جان زخم خورده ی ما –از جمله زخم خورده از سوی امیر فرشاد امیر ابراهیمی- را بیش از این آزار ندهید.

آقای وفا مستقیم!

هزینه ی "صدای آمریکا" از سوی کنگره ی آمریکا، که نمایندگان مردم آمریکا در آن در حفظ قانون و دفاع از حقوق بشر کوشا هستند، تامین می شود.

آقای وفا مستقیم!

صدای آمریکا باید – تاکید می کنیم- باید صدای مردم آمریکا باشد و از حقوق بشر و در وهله ی نخست حقوق زنان سرزمین کهن و باستانی ما دفاع نماید.

خواهشمندیم "سنگ را نبندید و سگ را ول نکنید!"

نگذارید "تلویزیون صدای آمریکا" تبدیل به "بی بی سی"ی دوم شود که:

"آزموده را آزمودن خطاست!"


هژدهم نوامبر سال 2008


با احترام:

آرش قیصر نژاد(فرزند ایران از آلمان)

کیانوش رشیدی(ژورنالیست، نقاش و مجسمه ساز از
آلمان)

رضا رهائی (از هلند)

کوروش گنجی فروتن(از آلمان)

علی اکبر رشیدی(ژورنالیست،آلمان)


رونوشت:

شورای سیاست گذاری "صدای آمریکا"

رسانه های فارسی زبان برون مرزی

--------------------------------------

یاداشت کوتاه در وبلاگ"تفسیر خبر"صدای آمریکا:

"آقای وفا مستقیم!

با درود.

"هر دم از این باغ بری می رسد."

شما با نادیده گرفتن حقوق مردم ایران، این مزدور رژیم یعنی فرشاد امیر ابراهیمی را در برنامه ی خود آورده اید.

فرشاد امیر ابراهیمی خود باید بخاطر رفتار وحشیانه اش با مردم و مخالفان رژیم جمهوری اسلامی در دادگاه های بین المللی محاکمه شود.

مگر نمی دانید این آدم، دروغگو و به معنای دقیق کلمه چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ معنوی "کلاش" است؟

تعجب می کنم از شما و دیگر دست اندرکاران "صدای آمریکا"!

اینگونه که شما پیش می روید، بزودی باید مزدوران و جنایتکارانی همچون مسعود ده نمکی، الله کرم و دیگر جنایتکارانی که به رژیم خون ریز و جنایتکار جمهوری اسلامی خدمت کرده اند را بعنوان مهمانان شما بر صفحه های تلویزیون ببینیم!

دو روز پیش علیرضا نوری زاده از مطهری این آخوند متحجر دفاع نمود و امروز این امیر فرشاد ابراهیمی!

آقای وفا مستقیم!

اندکی بیندیشید!

در شورای سیاست گزاری صدای آمریکا چه می گذرد؟

چه نقشه ای برای مردم ایران دارید؟

به عنوان یک ایرانی به دعوت از مزدور رژیم یعنی فرشاد امیر ابراهیمی در برنامه ی شما معترضم.

به این آقا بگویید خود را ایرانی نشمارد و نگوید ما ایرانی ها!!

ایشان خود، ضد ایرانی و غیر ایرانی هستند.

کیانوش رشیدی

ژورنالیست از آلمان
18/11/08 13:29"

برگرفته از وبلاگ"تفسیر خبر" صدای آمریکا http://www.tafsirkhabar.blogspot.com/

۱۳۸۷ آبان ۲۹, چهارشنبه

رذالت را بود معیار این شیخ

سروده ای از آقای جمشید پیمان


شنیدم شاعری اهل فضائل
بکوشیده برای حل مشکل

قلم بگشاده از باب نصیحت
گشوده بار دیگر سفره ی دل

ز راه پند و اندرز این هشیوار
به گوش شیخ خوانده از رسائل

به یاد آورده او را عهد ماضی
کشانده شیخ را زاسفل به سافل

زهر دوری مثالی گفته او را
ز اسکندر،زنوشروان ، زهرقل

*****************

کنون گویم که ای مرد خردمند
بود سعی تو در این کار باطل

توقع داری ای پاکیزه طینت
به راه آری مگر این شیخ غافل ؟

زنی میخ نصیحت بر تن سنگ
زنی نقشی برآب ای مرد عامل

نگیرد شیخ پندی از زمانه
نبندد بر نصیحت های تو دل

نباشد ساده این شیخ سیه رو
سوی نیکی نگردد هیچ مایل

نه ازخشم خدا ترسد نه از خلق
نه از دوزخ ، نه از آن هول هایل

رذالت را بود معیار این شیخ
وقاحت پیش او گردیده خاجل !

بود عمامه او را آلت کار
تو میگوئی که ؛عمامه فروهل

به هر حرفش بود صد مکر و حیله
ز هرکارش بود صد فتنه حاصل

به یک لحظه هزاران رنگ گیرد
ازاو یک دم نباید گشت غافل

بلنباند حرام عالمی را
کند در هر مکان غصب منزل

بود کارش فریب خلق و خالق
شود قرآن ورا ام الوسایل

سپوزد او چه نامحرم چه محرم
به یک آیه بسازد حل مشکل !

نباشد تازه کار این شیخ ناکس
تجارب دارد از عهد اوایل

نه توحید و نبوت می شناسد
نه باشد بر امامت هیچ مایل

قیام خلق باشد چاره ی کار
نه اشعار لطیف و نظم شاکل

چو برخیزد زجا این خلق عاصی
زند اندر جبینش مهر باطل

19.11.2008
-------------------------------------------

۱۳۸۷ آبان ۲۸, سه‌شنبه

اسناد سخن می گویند!(۲)


حمید احمدی(ناخدا انور) وعلیرضا خدایی،


بازجویان و شکنجه گران دیروز،


خاطره نویسان!!! امروز!
در وبلاگ:

۱۳۸۷ آبان ۲۳, پنجشنبه

اسناد سخن می گویند(1)
اسناد همکاری علیرضا خدایی گرداننده ی سایت های ساواما ساخته ی
"پیک نت" و "راه توده" را با وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی در نشانی زیر بخوانید:
--------------------------------------------------------------

۱۳۸۷ آبان ۲۱, سه‌شنبه


رفتار وحشیانه ی مزدوران رژیم جنایتکار،
ضد ایرانی و غیر ایرانی آخوندی
با یک هم میهن در خرم آباد لرستان



۱۳۸۷ آبان ۱۹, یکشنبه

برای خنده!!

پیام فوری سیدعلی گدا

به "بارک الله حسین یوباما"!

بسم الرب الشیطان و الشیاطین!

مستطاب حضرت بارک الله حسین جان یوباما دمبت سه چارکتو!
اکنون که مشغول تهیه ی اسامی اعضای کابینه و مشاورانت هستی، پیشنهاد من به تو این است که تعداد آن ها را به ۷۲ تن برسانی تا پس از به شهادت رسیدن تو و اعضای کابینه ی تو توسط امدادهای غیبی و ماموران گمنام امام زمان(یعنی خودم)، بتوانیم برای شما اینگونه مویه کنیم:

"وای حسین دوباره
گشته پاره پاره!
این بار در آمریکا!
حسین یوباما!
حسین یوباما!
***
حسین یوباما!
رفتی تو بی ما!
بردی به همراه !
هفتاد - دو تن را!
قربان آقا!
حسین یوباما!"

قربان تو ای یوباما
I ، سیدعلی گدا

********************

کیانوش رشیدی
نوزدهم آبانماه ۱۳۸۷

۱۳۸۷ آبان ۱۸, شنبه


کودتای عوامل حزب توده در رادیو زمانه!


همانگونه که پیش بینی می شد، کودتای حزب توده در" رادیو زمانه" پیروز شد و حسین علوی(با نام مستعار امین) سردبیری این رادیو که یکی از لابی های رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در اروپاست را در دست گرفت.
عوامل حزب توده با این کودتا مسئولیت رادیو زمانه را در دست گرفتند تا بتوانند در آینده ی نزدیک، این رادیو را کاملا در اختیار بگیرند تا بتوانند این رادیو را به سخنگوی حزب توده، در راستای تبلیغ استحاله ی رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی و در واقع حافظان این رژیم ضد ایرانی و غیر ایرانی تبدیل کنند.
انتظار می رود در آینده ی نزدیک علیرضا خدایی دیگر مامور حزب توده و گرداننده ی سایت های ساواما ساخته ی "پیک نت" و "راه توده" در جمع برنامه سازان رادیو زمانه مشغول بکار شود.
خبرهای رسیده حاکی است که محمد تقی برومند(معروف به ب.کیوان)،محمد حقیقت(معروف به کریم و معاون ناخدا افضلی) که از اعضای هیئت سیاسی حزب توده بودند، خود را برای کار در "رادیو زمانه" آماده می کنند. حسین علوی، محمد حقیقت و محمد تقی برومند در دهه هشتاد میلادی در "رادیو زحمتکشان"، رادیوی وابسته به حزب توده و سازمان رسوای اکثریت که از کابل پایتخت افغانستان پخش می شد، کار می کردند.
آقای مهرداد نیک زاد در وبلاگ "روزهای روشن" به افشای حسین علوی(امین) پرداخته است که عین این افشاگری را در زیر می آورم.

کیانوش رشیدی
هجدهم آبان ماه ۱۳۸۷

******************************************


حسین علوی

از عوامل حزب خائن توده و

برنامه ساز رادیو آخوندی "زمانه" را بشناسیم!


یکی از رادیوهایی که به لانه ی مزدوران رژیم جنایتکار آخوندی در برونمرز تبدیل شده است،"رادیو زمانه" است که ازهلند برنامه پخش می کند.
یکی از برنامه سازان این رادیوی معلوم الحال شخصی است بنام حسین علوی،که از سران پیشین حزب خائن توده،و از پیش برندگان خط مشی این حزب وطنفروش و همدست رژیم اشغالگر آخوندی در برونمرز می باشد.
حسین علوی کیست؟
حسین علوی که پیش از استقرار در آلمان،در سال هایی که افغانستان در اشغال ارتش شوروی بود،با نام مستعار "امین" در افغانستان مستقر بود،از سران پیشین حزب خائن توده است.
حسین علوی که با درجه ی سروانی در اداره ی آگاهی رژیم جمهوری اسلامی کار می کرد،از اعضای شبکه ی مخفی سازمان فداییان اکئریت، از شرکای حزب خائن توده بود.وی پس از نزدیکی سیاسی ـ تشکیلاتی دو جریان رسوا و بی آبروی توده ای ـ اکثریتی،در سال ۱۳۶۰ خورشیدی،از سوی سران سازمان اکئریت به شبکه ی مخفی حزب توده وصل شد.وی در سال های پیش از فاجعه ی بهمن و بروی کار آمدن رژیم دست نشانده ی آخوندی،در ارتباط با "فرزاد جهاد"،از اعضای شبکه ی مخفی حزب توده قرار گرفت.فرزاد جهاد تحت مسئولیت علیرضا خدایی،از گردانندگان شبکه ی مخفی حزب توده فعالیت می کرد.علیرضا خدایی امروزه از جاسوسان و مزدوران شناخته شده ی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی،و گرداننده ی سایت اینترنتی ساواماساخته ی "پیک نت" و ورق پاره ی آخوندی "راه توده" می باشد.
حسین علوی(با نام مستعار " امین") که در سال های اشغال افغانستان از سوی شوروی از کارکنان "رادیو زحمتکشان" وابسته به حزب توده و سازمان اکثریت در کابل،پایتخت افغانستان بود،در سال ۱۳۶۵ خورشیدی به عضویت هیئت سیاسی کمیته ی مرکزی حزب وطنفروش توده در آمد و بدنبال آن،مسئولیت تشکیلات این حزب در افغانستان،پاکستان،هندوستان و بخش هایی از ایران را بدست گرفت.
حسین علوی(امین) در این سال ها همچنین مسولیت شعبه ی جعل اسناد و تدارکات حزب توده در افغانستان را با همکاری اداره ی ضدجاسوسی افغانستان بر عهده داشت و در این راستا از جمله برای اردشیر جم نشان(با نام مستعار" بهرام")،از اعضای کمیته ی مرکزی حزب توده،و "طلیعه حسنی"(با نام مستعار "طاهره")،همسر پیشین اردشیر جم نشان،و همسر کنونی "افشین رازانی"،از اعضای ظاهرا اخراجی کمیته ی مرکزی حزب توده، و معاون کنونی "هوشنگ امیر احمدی"،از سرشناس ترین لابی های رژیم آخوندی در آمریکا،برای ورود مخفیانه به ایران در سال ۱۳۶۶ کارت های شناسایی جعلی صادر کرد.
حسین علوی(امین) در سال های اقامت در افغانستان،و بویژه از مقطع سال ۱۳۶۵ که به عضویت هیئت سیاسی کمیته ی مرکزی حزب خائن توده در آمد،در چارچوب همدستی "احزاب برادر" با یکدیگر،با دولت دست نشانده ی شوروی در افغانستان در زمینه ی شناسایی،شکار و سرکوب مخالفان این دولت همکاری های گسترده داشت و در این راستا،همچون سلف حرامزاده ی حزبی خویش،علیرضا خدایی،بطور منظم ، یکبار در هفته با "دکتر ضمیر"،رییس بخش ضدجاسوسی دولت دست نشانده ی افغانستان دیدار نموده و تازه ترین اطلاعات گردآوری شده از سوی شبکه ی تحت رهبری حزب توده در افغانستان،پاکستان،هندوستان و ایران در باره ی فعالیت های مخالفان این دولت پوشالی در این کشورها را در اختیار وی،و از این راه در اختیار سازمان جاسوسی افغانستان قرار می داد.
افزون بر این،حسین علوی(امین) همچون علیرضا خدایی، این اطلاعات را در جریان دیدارهای منظمی که با مستشاران شوروی در کابل،نیمروز و هرات داشت،در اختیار آنان قرار می داد.
حسین علوی پس از چندی افغانستان را به مقصد آلمان ترک کرد و پس از اخراج شدنش از رهبری حزب توده که در جریان سگ دعواهای درونی این حزب بی آبرو صورت گرفت،"ناگهان" با یک چرخش موضع ۱۸۰ درجه ای،با بخش فارسی "رادیو آزادی" در پراگ،که بودجه ی آن رسما از سوی دولت و کنگره ی آمریکا تامین می شود،به همکاری پرداخت.
حسین علوی(امین) در ادامه ی فعالیت های ضدامپریالیستی!! خود و حزب معلوم الحال اش از"رادیو فردا" سر در آورد و پس از یکچند دریوزگی آشکار برای "امپریالیسم آمریکا"،یعنی همان "امپریالیسم" ی که سران خائن و فریبکار حزب توده به بهانه ی مبارزه با آن، و با چماق مبارزه ی ضدامپریالیستی،بر سر همه ی مخالفان رژیم اشغالگر آخوندی می زدند،و در این راستا،در زمینه ی شناسایی و دستگیری نیروهای میهندوست و مردمی مخالف رژیم،از نیروهای هوادار پادشاهی گرفته تا رهبران،عضاء و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران، با سگان امنیتی ـ نظامی رژیم آخوندی همکاری تنگاتنگ داشتند، به شرکا و همدستان پلید و آخوندصفت خود در"رادیو زمانه" پیوست و امروزه از برنامه سازان این رادیوی آشکارا آخوندی می باشد و همچون بسیاری دیگر از شرکا و همپالگی های توده ای خویش در درون و برونمرز مواضع و خط مشی ضدمیهنی حزب توده را در راستای پشتیبانی عملی و همه سویه از رژیم اشغالگر و انگلیس ساخته ی جمهوری اسلامی تبلیغ می کند.
حسین علوی در راستای پیشبرد این خط ،بگونه ای حساب شده عوامل آشکار و پنهان شبکه ی اختاپوسی حزب توده در درون و برون مرز را بر روی آنتن رادیو آخوندی "زمانه" می آورد تا از زبان آنان،و ظاهرا به بهانه ی جلوگیری از تهاجم نظامی آمریکا و متحدان ا ش علیه "ایران"(بخوان علیه رژیم جنایتکار آخوندی!) به سمپاشی علیه مقاومت،و پشتیبانی از تداوم فرمانروایی رژیم خونریز جمهوری اسلامی بر میهن ما بپردازد!
حسین علوی با حمید احمدی(با نام مستعار"ناخدا انور")،و علیرضا خدایی و بسیاری دیگر از سران و کادرهای حزب خائن توده ،که همچون او از اعضای اخراجی،اما همچنان توده ای و مزدور حزب خائن توده می باشند،تماس دارد.بیهوده نیست که علیرضا خدایی،مزدور شناخته شده ی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی،با خرمرد رندی ویژه ی سران،کادرها و اعضای حزب جاسوس صفت توده،در سایت ساواماساخته ی "پیک نت" ،ضمن دروغ پردازی آشکار در این باره که گویا گردانندگان "رادیو زمانه" را نمی شناسد،به دستور اربابان خود در وزارت اطلاعات رژیم آخوندی، به تبلیغ این رادیو،و در واقع به تبلیغ سربازان گمنام امام زمان در این رادیو می پردازد!تو گویی علیرضا خدایی که پیش از ورود حسین علوی به هیئت سیاسی کمیته ی مرکزی حزب توده مسئولیت تشکیلات این حزب در افغانستان،پاکستان،هندوستان و بخش هایی از ایران را بر عهده داشت،و در این راستا مسئول مستقیم حسین علوی در کابل نیز بود،و با ورود حسین علوی به رهبری حزب توده،مسولیت های خود را با دلخوری و جفتک اندازی به وی تحویل داد،او را نمی شناسد و خبر ندارد که این حسین علوی،همان حسین علوی و "رفیق امین " کذایی کابل است که اکنون همچون بسیاری دیگر از عوامل آشکار و پنهان حزب انگلیسی توده در سال های پیش و پس از فاجعه ی بهمن به مقتضای شرایط پالان عوض کرده تا بهتر و آسانتر بتواند به شستشوی مغزی ایرانیان بپردازد و خط خیانتبار و ضدایرانی حزب توده را در راستای خدمت به آخوندهای معمم و مکلای فراماسون حاکم بر میهن مان و پدرخوانده های انگلیسی شان بیش از پیش جا بیندازد!
حسین علوی(با نام مستعار"امین") در سال ۱۳۶۶ خورشیدی،با "لیلی سلیمی خیاط"،از عوامل مخفی حزب خائن توده و سازمان جاسوسی شوروی ،در کابل چندین دیدار داشت.
لیلی سلیمی خیاط در جریان این دیدارها با حسین علوی،از رهبران پیشین حزب توده و از برنامه سازان امروزه ی رادیو آخوندی" زمانه"،گزارشی از آخرین فعالیت های خویش در دوران پیش از ترک ایران و ورود به افغانستان به وی ارائه داد و رهنمودها و دستورات لازم را از نامیرده گرفت.لیلی سلیمی خیاط در دوران اقامت موقت خود در کابل،همچنین با علیرضا خدایی،علی خاوری،سیاوش کسرایی و محمد حقیقت(با نام مستعار "کریم")،معاون ناخدا بهرام افضلی در نیروی دریایی رژیم آخوندی دیدار داشت و بواسطه ی سابقه ی آشنایی پیشین با محمد حقیقت،در دوران اقامت در کابل،در خانه ی نامبرده مستقر بود و همو بود که زمینه ی دیدار لیلی سلیمی خیاط با مقامات ک.گ.ب در سفارت شوروی در کابل را فراهم نمود.
لیلی سلیمی خیاط که هنرپیشه ی پیشین سینمای ایران در دوران پهلوی در ایران بود و سپس با ناخدا "سیروس حکیمی"،از عوامل شبکه ی مخفی خزب توده ازدواج کرد و به استخدام ک.گ.ب در آمد،در زمینه ی شناسایی،لودادن و دستگیری نظامیان میهن دوست و دلیر مرتبط با "کودتای نوژه" که می خواستند در اقدامی ملی و شجاعانه در ۱۸ تیر سال ۱۳۵۹ رژیم دست نشانده و خونریز جمهوری اسلامی را سرنگون سازند و مردم ایران را از بند این رژیم اهریمنی و واپسگرا برهانند،نقشی بسیار اساسی و کلیدی ایفا نمود.
توجه به پیشینه ی خیانتبار و فعالیت های جانورانی همچون حسین علوی در مراکزی همچون "رادیو زمانه" بویژه از آنروی بایسته می نماید که هم میهنان ما بدانند و آگاه باشند که در سیمای ظاهرا بشردوستانه ی این سیه دلان بیگانه پرست با زشت رویان اهریمن خویی روبرو هستند که از آغاز تا به امروز هدفی جز خدمت به بیگانگان و دشمنی با ایران و ایرانی نداشته و ندارند و هم از اینروست که با بکارگیری همه ی امکانات جهنمی حزب مردم فروش و انگلیس ساخته ی توده از نظام آدمخوار جمهوری اسلامی و آخوندهای معمم و مکلای انگلیسی تبار پشتیبانی می کنند و در این راستا هیچ فرصتی را برای پارس کردن به مقاومت سازمانیافته و سرفراز ایران از دست نمی دهند.
بهوش باشیم و شبکه ی اهریمنی و اختاپوسی حزب خائن توده و عوامل آشکار و پنهان آن،از مسعود بهنود گرفته تا دکتر صدرالدین الهی را بشناسیم و افشا کنیم.
صدرالدین الهی(کلیک کنید)
منظور من از " دکتر صدرالدین الهی " ،همان کسی است که هرچند نان و نمک حکومت پهلوی را خورده و از همه ی امکانات شغلی و ...درآن حکومت برخوردار بوده است،اما نمکدان شکسته و امروزه سمپاتی خویش نسبت به حزب توده و سران ضدایرانی و توطئه گر آن،از جمله رحمان هاتفی،گرداننده ی توطئه گر و هزارچهره ی شبکه ی زیرزمینی "نوید" وابسته به حزب توده، را پنهان نمی کند و در نوشته های خود از جانور مزدوری همچون علیرضا خدایی با عنوان "رفیق علی" یاد می کند!
همان "دکتر صدرالدین الهی" که از یکسو ژست هواداری از واپسین پادشاه ایران می گیرد،اما از سویی دیگر ضمن ستایش و تعریف و تمجید از رحمان هاتفی،از شبکه ی توطئه گر زیر رهبری وی موسوم به"نوید"(کلیک کنید) که همچون رادیو بی بی سی، در براندازی نظام پادشاهی،براه اندازی کارزار ضدمیهنی تبلیغ برای خمینی دجال و خون آشام، و بروی کار آوردن رژیم دست نشانده و ضدمردمی آخوندی نقشی کلیدی بازی کرد،با صفاتی همچون "پوینده" و "فعال" یاد می کند و از این راه خاک به چشم حقیقت می پاشد!
آری!بهوش باشیم و این دشمنان سوگندخورده ی میهن مان را که در تحلیل نهایی هدفی جز تداوم بخشیدن به فرمانروایی ستمگرانه و اسارتبار رژیم اشغالگر آخوندی و اربابان جهانی آن در میهن مان دنبال نمی کنند،در هر کجا و در هر لباسی که هستند،افشا و رسوا کنیم و بکوری چشم سران رژیم آخوندی و مزدوران و لابی های آشکار و پنهان آن در درون و برنمرز، ضمن فشرده تر نمودن صفوف خویش، در راستای تحقق همبستگی ملی و برپایی جبهه ای یگانه از همه ی نیروهای میهن دوست و مردمی خواهان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی،از نیروهای هوادار پادشاهی گرفته تا سازمان مجاهدین خلق ایران ـ که پیشتاز شایسته ی نبرد آزادیبخش و میهنی در راه براندازی این رژیم اهریمنی و برقراری دمکراسی در میهن باستانی مان می باشد ـ گام ها یی مشخص و عملی برداریم!

برگرفته از وبلاگ "روزهای روشن"
بیست و هفتم مرداد ماه 1378

۱۳۸۷ آبان ۱۷, جمعه

پیام دوم احمدی نژاد به باراک اوباما!!

برای خنده!!

دقایقی پیش احمدی نژاد پیام دوم خودشو پس از نخستین مصاحبه مطبوعاتی اوباما براش فرستاد.
متن پیام کوتاه و چنین است:

"حسین جان! حال که تا حالا پیام منو نخوندی منم حرف دلمو به لهجه ی گیلکی برات می خونم:
بشو، بشو من تو ره نخوام، سیاهی من تو ره نخوام!
و ترانه ی ضیا، خواننده ی قدیمی که الان تو آمریکاست را اضافه می کنم:
آهای سیاه زنگی آهای حسین جون! آهای تو هستی کجا منم چو مجنون!"


"**********************

کیانوش رشیدی
شامگاه هفتم نوامبر 2008

۱۳۸۷ آبان ۱۶, پنجشنبه

انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا
و بازی با چند عدد:

انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا در 4 نوامبر برگزار شد و طی آن 44 مین رییس جمهور آمریکا انتخاب شد. این اعداد را کنار هم قرار دهیم عدد 444 به دست می آید و این تعداد روزهایی است که کارمندان سفارت آمریکا در تهران در گروگان رژیم حاکم بر میهن ما بودند. عدد 444 در تورات چندین بار تکرار شده است که از جمله به آزادی قومی از اقوام یهود پس از 444 روز جنگ اشاره می کند.

44 مین رییس جمهور آمریکا در سال 08 انتخاب می شود(2008) و رقم 8 برابر است با 4+4 از عدد 44 .

و در پایان اینکه انتخابات 44-مین رییس جمهور آمریکا درست در 28 -مین سالروز اشغال سفارت آمریکا در تهران صورت گرفته است،که مجموع آن 2+8=10 که این نیز برابر است با مجموع اعداد در سال 2008(2+0+0+8) که برابر با عدد 10 می شود.
آقای اوباما تبریک ، فقط پا جای پای کلینتون و کارتر نگذارید !

جمشید پیمان ـ 6 ـ 11 ت 2008

جناب آقای اوباما ! شما در سال 1357 و در چنین روزهائی احتمالا دانشجوی حقوق بوده اید . احتمالا در همان روزهائی که در کلاس دانشکده درس دیپلماسی می خواندید ، آقای جیمی کارتر در گوادلوپ داشت با سران کشورهای بزرگ آن روزگار بر سر برداشتن شاه ایران و از آن بالاتر، برای نشاندن خمینی به جای شاه بر کرسی قدرت در ایران، کارهای دیپلماتیک می کرد. شما که احتمالا از همان روزها قصد داشته اید وارد فعالیت های سیاسی بشوید ، احتمالا به عملیات محیرالعقول دیپلماتیک آن روزهای رئیس حزبتان و رئیس جمهورتان ، آقای جیمی کارتر ،علاقمندی و توجه نشان می داده اید. به هر حال و از باب یاد آوری خدمتتان عرض می کنم که در آن مانور دیپلماتیک ، آقای کارتر ظاهرا توصیه ی آقای ژیسکاردستن ، رئیس جمهور آن زمان فرانسه برای پایان بخشیدن به پشتیبانی از شاه را می پذیرد ، توصیه ای که مشاوران دیپلماسی خودش هم با رائه ی طرحی دراز مدت ، فکر او را مشغول کرده بودند.

بهتر است شاه را برداریم و خمینی را به جایش بنشانیم
ماحصل طرح از این قرار بود که : شاه در برابر قیام مردم ایران تاب نمی آورد و دیر یا زود شاهد سقوطش خواهند شد. بنا براین باید برنامه ای با عنوان نجات شاه و یا کمک به شاه برای چیره شدن بر انقلاب را از روی میز برداشت و به فکر دوران پس از شاه بود. بر این اساس بهترین گزینه خمینی است و بس. چرا؟ زیرا اگر انقلاب با رهبری میهن پرستان و آزادی خواهان به پیروزی بیانجامد منافع آمریکا و هکذا متحدان مربوطه نه تنها به خطر خواهد افتاد ، بلکه ممکن است کل این بازار پرسود و دارای ارزش های کم نظیر منطقه ای و استراتژیک نابود گردد. اگر هم وابستگان به اتحاد جماهیر شوروی بتوانند سر نخ کارها را به دست گیرند باز هم نتیجه همین خواهد شد که بیان گردید ، با این تفاوت که دیگر هیچ امیدی به بیرون کشیدن طفلی به اسم ایران از بغل خرس شوروی وجود نخواهد داشت. بنا براین با رفتن پشت سر خمینی می توان هم خواست مردم و انقلابیون ایران مبنی بر حذف نظام پادشاهی را تامین کرد و هم با افتادن قدرت به دست نیرو های مرتجع مذهبی به رهبری خمینی ، از دست اندازی احتمالی شوروری جلوگیری کرد و مانع از به خطر افتادن منافع غرب و بخصوص ایالات متحده آمریکا در ایران و منطقه شد. هم آقای جیمی کارتر و هم شرکایش در گوادالوپ طرح را پسندیدند و به میمنت و مبارکی به اجرا در آوردند.

انگشتتان را درسوراخی که آقای کارتر کرد ،نکنید
جناب آقای اوباما ، نتیجه ی کار از همان دو سه ماه آغاز به قدرت رسیدن خمینی ، کاملا معلوم گشت. آقای اوباما ! نمی دانم تا چه حد به زبان و فرهنگ ایرانی تسلط دارید؟ اندازه اش اصلا مهم نیست. حتی اگر دانشتان در این زمینه درحد صفر هم باشد ، یاوران ایرانی زبانتان می توانند برایتان این مثل شیرین فارسی را ترجمه کنند که میگوید ؛ فلانی هم پول راداد و هم چوب را خورد و هم پیاز را . من نمی دانم قیافه ی آقای کارتر بدنبال دماغ سوختگی های پس از به قدرت چسبیدن خمینی ، چقدر شبیه همین فلانی ی مثل ایرانی است. اما این را میدانم که دست کم هردوی آنها از وضع موجود، اشکشان سرازیر شده است. جناب آقای اوباما ! شما در سخنرانی های انتخاباتی خودتان یکی دو بار با آن لبخند دلفریب و نمکینتان گفته اید که اگر رئیس جمهوری آمریکا بشوید با پاسدار احمدی نژاد هم وارد مذاکره ی بی قید و شرط می شودید. نمی دانم شوخی فرموده بودید یا سخنتان جدی بود. نمی دانم شور و فتور مبارزات انتخاباتی بر شما غلبه کرده بود یا علت دیگری داشت که چنین افاضه فرمودید. آقای اوباما ! ایرانی ها یک مثل دیگری هم دارند که می گوید ؛ صلاح مملکت خویش خسروان دانند. شما هم حالا که رئیس جمهور شده اید خود دانید و مملکتتان و صلاح کارهایتان. اما بد نیست در رابطه با گفتگوی با احمدی نژاد و دیگر سران جنایتکار رژیم جمهوری اسلامی مواظب باشید پس از مدتی که یقینا چندان طولانی نخواهد بود، اشک شما هم در نیاید. زیرا باز هم یک مثل شیرین ایرانی می گوید که؛ آدم عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود. بنا براین حواستان جمع باشد انگشتتان را درسوراخی که آقای جیمی کارتر فرو کرد ، دوباره فرو نکنید.

طرز بیرون کشیدن آب از چاه خشک
جناب آقای اوباما ! من از پرداختن به آنچه که آقای رونالد ریگان کرد و چگونه در سر بزنگاه های حیاتی نگذاشت آب در دل آخوندهای حاکم بر ایران تکان بخورد ، میگذرم . ماجراها آنقدر اظهر من الشمس بوده اند و از چنان بویناکی برخودرا بوده اند که تا سالیان سال حتی مشام خوانندگان آنها را می آزارد چه رسد به بینی حاضران و ناظرانش را. شما در آن زمان احتمالا به شغل شریف وکالت اشتغال داشته اید و حد اقل به دلیل ارتباطی که ماجرای معروف به ایران گیت با کارتان داشته است ، چیزهائی از آن را می دانید.پس تکرارشان نمی کنیم. در اینجا قصدم یاد آوری دل و دین از کف دادن یک هم حزبی خودتان است ؛ بله درست حدس زید می خواهم در رابطه با آقای بیل کلینتون چند جمله ای خدمتتان معروض دارم. آقای بیل کلینتون در دوران ریاست جمهوریشان ماجراهای زیادی داشته اند که بسیاری از آنها ، هر اندازه هم که جنجالی بودند ، باز هم به ما مربوط نمی شود. ما یاد گرفته ایم که در امور خصوصی دیگران نه سرک بکشیم و نه مداخله کنیم. اما در اموری که مربوط به خودمان میشوند و مستقیما ما را هدف قرا می دهند، فکر کنم شما هم موافق باشید که خودمان را به مردن نزنیم و یک عکس العملی ولو در حد ناله ضعیف از سینه آتش گرفته مان ، از خودمان نشان دهیم . باری در زمان ریاست جمهوری آقای بیل کلینتون ، رژیم آخوندی در زمینه تروریسم درسطح جهان هل من مبارز می طلبید و هیچ کس جلودارش نبود ( درست مثل همین امروز ) . هر روز در چهارگوشه جهان یا بمبی می ترکاند یا مخالفی را سر می برید و در داخل ایران که واویلا. چه بگویم که بتوانم حق مطلب را ولو یک از صد هزار ادا بکنم؟
دو ماجرای مربوط به هم یعنی قتل های زنجیره ای آزادی خواهان در ایران و ترور مخالفان در رستوران میکونوس در آلمان باعث شد که کشورها ی بزرگ و بویژه آمریکا و ارو پا نارضایتی خودشان را از رژیم آخوندی ابراز دارند. حتی کشورهای اروپائی ظاهرا سفرای خودشان را به عنوان اعتراض از تهران فرا خواندند. تعجب نکنید اگر می گویم ظاهرا. زیرا عقیده دارم که آنها فقط داشتند بازی می کردند. اگر خودشان بازی نمی کردند و مردم ستمدیده ایران را بازی نمی دادند پس چرا یکی دو ماه بعدش در قدوم آخوند خاتمی، نمی دانستند سر و دستار کدام اندازند و در این سر و دستار اندازی به مسابقه و رقابت افتاده بودند و دلوهایشان به چاهی می انداختند که از روز ازل آبی نداشت.

غمزه های شتری اصلاح طلبان آخوندی
باری، در پی این ماجراهای سراسر جنایت آمیز ، رژیم خمینی برای راست و ریس کردن اوضاع ، آخوند خاتمی را به عنوان اصلاح طلب و مبتکر گفتگوی تمدن ها از جعبه شامورتی بازیش بیرون کشید و به جامعه جهانی تحویل داد . آخوند خاتمی یعنی رئیس تبلیغات جنگ و وزیر ارشاد و شریک همیشگی کلیه جنایات رژیم آخوندی حالا شده است اصلاح طلب آن هم در زیر خیمه ی ولایت فقیه ! و هکذا شده است مبتکر گفتگوی تمدن ها آنهم در شرائطی که رژیم حاکم بر ایران تسمه از گرده ی عرب و وفارس و کرد و بلوچ و آذری کشیده است و درکشتار پیروان مذاهبی جز مذهب رایج آخوندی هیچ حد و مرزی را رعایت نمی کند. کشور های بزرگ جهان بر این همه جنایات رژیم و مبلغ و توجیه کننده و چاله چوله پرکنش ، یعنی آخوند خاتمی ، چشم بستند و برای پیش برد کارشان او را روی سر گذاشتند و حلوا حلوایش کردند.
آقا ی اوباما! در همان روزها آقای بیل کلینتون بدون عبرت گرفتن از کار و نتیجه ی کار آقای جیمی کارتر ، رفت دنبال تناول یک پرس چوب و پیاز تازه که دود دمش سرتاسر بازار بین المللی را ، البته در زیر سایه سیاست مماشات ، پرکرده بود. چنین شد که خانم آلبرایت وزیر خارجه ایشان در مجمع عمومی سازمان ملل برای خاتمی چشم و ابرو آمد و نمی دانست که این آخوند جنایت کار اصلا در این باغ ها نیست و از آن گذشته، دلش می خواهد سر به تن هیچ یهودی در جهان نباشد چه رسد به خانم آلبریت ، آنهم در پست وزارت خارجه آمریکا!. پشت بند این بده و بستان چشم و ابرو ، خانم آلبریت یک دست معذرت غلیظ بابت کودتای بیست و هشت مرداد تقدیم آخوند ها کرد که پیشینیانشان جزو مجریان اصلی کودتا بودند و همین آخوندها به آنها تا مغز استخوان افتخار می کنند. بعدش هم برای اینکه وادادگی را به حد اعلا برسانند طبق فرمایش همین آخوندها ، دست به مظلوم آزاری زدند و مجاهدین خلق را در لیست تروریستی وزارت خارجه گذاشتند. البته نمی دانم وقتی که آقای بیل کلینتون می خواست با این عمل شنیع موافقت کند چقدر به یاد پاسخ دوستانه و صمیمانه ای بود که به تبریک آقای مسعود رجوی بابت به ریاست جمهوری رسیدنش ، داده بود.
جناب آقای اوباما. بعدها و بخصوص با کلاه گشادی که رژیم آخوندی هم در افغانستان و هم در عراق بر سر آمریکائی ها گذاشت و دامنه تروریسم دولتی را تا بیخ گوش اسرائیل کشانید ، احتمالا آقای کلینتون نیز از این که هم پول را داده و هم چوب را خورده و هم پیاز را قدری اشکش سرازیر شده است. بخصوص که ایشان بیشتر از حد معمول هم احساساتی هستند! بله ، حواسم جمع است و میدانم که ماجراهای افغانستان و عراق در زمان آقای جرج بوش کوچک رخ داده اند . ولی جناب آقای اوباما قبول بفرمائید اینها در حقیقت همان میوه های نسبتا تلخ نهال مماشاتی هستند که امثال آقای کلینتون کاشته بودند.

اصلا دلم نمی خواهد شما هم به گریه بیفتید!
آقای اوباما پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا گوارای وجودتان باد. امیدوارم بتوانید بر مسائل و مشکلات داخلی و خارجی که گریبان جامعه ی آمریکا را گرفته اند فائق بیائید. اما اجازه بدهید یک خواهش کوچک از شما بکنم. ما ایرانی ها دیگر از این که ببینیم سی سال است در رابطه با مساله رژیم آخوندی در ایران این داستان خوردن چوب و پیاز تکرار می شود نه تنها خسته شده ایم ، بلکه حقیقتش را بخواهید یک طوری دلمان هم برای خورندگان بی وقفه ی این همه چوب و پیاز می سوزد. اما خواهشم این است که در رابطه با جنایتکاران حاکم برایران راهی نروید که اسلافتان رفتند و جز پشیمانی چیزی نصیبشان نشد. در این زمینه اگر فکر میکنید برایتان افت دارد که از آقایان ریگان و بوش های اول و دوم عبرت بگیرید ، لا اقل یک نگاهی به قیافه ی آقایان کارتر و کلینتون در هنگامی که به ماجراهای سر و سرشان با رژیم جمهوری اسلامی می افتند ، بیندازید . و چون خیلی آدم زرنگ و زیرکی هستید یا بنظر می آئید ، از کار آنها و بخصوص از عواقب زیانبار کارشان که امروز دیگر دارد در شکل و شمایل بمب اتمی آخوندی خودش را نمایش می دهد ، پند بگیرید . و اگر هنوز هم دنبال رفتن سر میز مذاکره ی بدون قید و شرط با آخوندهای حاکم بر ایران هستید ، لازمست در خاتمه باز هم یک مثل آموختنی دیگر فارسی را از قول شیخ اجل سعدی خدمتتان عرضه کنم که می فرماید:
تــرسـم نــرسی به کـعـبـه ای اعــرابــی
کاین ره که تو می روی به ترکستانست

۱۳۸۷ آبان ۱۴, سه‌شنبه

حرف آخر
با درود!
به وبلاگ "حرف آخر" خوش آمدید!
نام من علی اکبر رشیدی است.
من در مهرماه سال ۱۳۴۲ خورشیدی در شهر ساری چشم بر جهان گشودم.در بیست سالگی،ودر پنجمین سال بروی کارآمدن رژیم پلید آخوندی ناچار به ترک میهن شدم و با کوله بارغبارآلوده ی کوچ از دیاری به دیاری دیگر رفتم.امروزه در آلمان زندگی می کنم.
در تمامی این سال های پرفراز و فرود در مهاجرت، در حد توان کوشیده ام که فرزندی شایسته برای میهنم باشم و وظیفه ی ملی و میهنی خویش را که امروزه در تلاش برای براندازی رژیم اشغالگر و ضدایرانی جمهوری اسلامی معنا و مفهوم می یابد،انجام دهم.
امروز اما می خواهم حرف آخرم را بزنم:
....

۱۳۸۷ آبان ۱۳, دوشنبه




در ستایش شهید خلق ، عبدالرضا رجبی


سروده ای از آقای جمشید پیمان



طرح: کیانوش رشیدی


دریا نبودی تا بنوشدت خورشید

آفتاب نبودی تا ببلعدت دریا

تو ، باد نبودی تا بخواندت جنگل

جنگل نبودی تا در تو پیچد باد

صحرا نبودی تا بگرید در دامنت باران

باران نبودی تا ببوسدت صحرا

چشمت پراز ستاره نبود

تا پرکنی شب از گل آتش.


عابد نبودی

تا بشنوی شبی زلبی لبیک

صوفی نبودی

تا هو ـ حقت برود تا دل خدا


تو محتسب نبودی

تا بشکنی پیاله ی رندی

سلطان نبودی

تا برکشی لمن الملک در جهان

شاعر نبودی

تا در ستایش چشمی

روزی ترانه ای بسرائی .


تو ،

یک مجاهد خلق بودی

تنها ، مجاهدی ،

با دستی و دلی .

قلب تو کوره ای شد ،

دست تو آفتاب .

در قلب تو گداخت شب بی حصار شهر

از دست تو گرفت

دل خلق ؛ روشنی.

جمشید پیمان، 3 ـ 11 ـ 2008