۱۳۸۷ اسفند ۱۰, شنبه

سفرای فرهنگی!! آمریکا در ایران!


در پی سفر گرهارد شرودر ، صدراعظم پیشین آلمان به تهران و دیدارهایش با سران رژیم جمهوری اسلامی، قول وقرارهای باراک اوباماا، رییس جمهور آمریکا به سران رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، در چارچوب مماشات همه جانبه با این رژیم، هیتئتی از هالیوود به تهران سفر کرده است.

ولادیمیر پوتین و شرودر


باراک اوباما و همسرش

کارخانۀ فیلمسازی "یونیورسال" مبتکر ارسال سفرای فرهنگی!! ایالات متحدۀ آمریکا به تهران است.



کارل لِمِل،بنیانگذار "یونیورسال"

در جمع این سفرای فرهنگی!! نام هنرپیشۀ هالیوود، آنِت بِنینگ که از جمله در فیلم "زیبایی آمریکایی" بازی کرد، نیز بچشم می خورد.



آنت بنینگ

آنت بنینگ به همراه همسر دومش وارن بیتی که او نیز از هنرپیشگان معروف هالیوود است، از فعالین حزب دمکرات آمریکا هستند و حتی وارن بیتی چندین بار تصمیم داشت خود را از سوی این حزب نامزد ریاست جمهوری آمریکا کند.


وارن بیتی و همسر چهارمش آنت بنینگ


وقتی از وارن بیتی می گوییم، سخن بر سر هنرپیشه ای است که از اوان کودکی به همراه خواهرش شرلی مک لین، روبروی دوربین های سینمایی قرار گرفت و از جمله در فیلمهای "شامپو" و "برادر ولگرد من" بازی کرد. او فیلم های زیادی نیز کارگردانی نموده است.

وارن بیتی که زمانی او را نیز متهم به فعالیت برای حزب کمونیست آمریکا می کردند، در مراسم اسکار سال 1999، هنگامی که آکادمی اسکار، جایزه ای را نیز برای الیا کازان، کارگردان معروف هالیوود و سازندۀ فیلمهایی همچون " زنده باد زاپاتا " و"مشتی در گردن" در نظر گرفته بود، به شدت به این تصمیم هالیوود اعتراض کرد و به همراه همسر چهارمش آنت بنینگ، با آنکه در سالن حضور داشت، نه تنها به هنگام اعلام نام الیا کازان، بعنوان برندۀ جایزه اسکار از جای برنخاستند، بلکه حتی ثانیه ای هم او را مورد تشویق قرار ندادند.

File:Viva Zapata movie trailer screenshot lighter.jpg

الیا کازان هنگام دریافت اسکار و صحنه ای از فیلم "زنده باد زاپاتا"

از دید وارن بیتی، آنت بنینگ و تنی چند دیگر از هنرپیشگان هالیوود، آقای الیا کازان متهم است که دوران"مک کارتیسم"، با کمیته ی ضد کمونیستی همکاری نمود و دیگر هنرپیشگان کمونیست هالیوود را لو داده است.

حال همین خانم آنت بنینگ در جمع هیئتی از سوی هالیود، به تهران رفت.

خانم آنت بنینگ و همراهان، پس از اعلام سیاست "تغییر" از سوی باراک اوباما، براستی "بوی کباب" را از تهران شنیده اند و به همین خاطر برای دستبوسی سران بسیار هنرمند!!! رژیم اشغالگر جمهوری که تنها هنرشان کشتار مردم ایران و غارت سرزمین ما می باشد، در تهران بسر می برند.

آنت بنینگ و همراهان گمان می کنند، در ایران همه جا از "طعم گیلاس" اشباع شده است!

اینان به عمد نمی دانند، تنها طعمی که مردم سرزمین ما می چشند، طعم تلخ زندگی روزمرۀ آنان است و طعم خونی است که زندانیان در زندانهای مخوف رژیم اشغالگر با لت و پار شدن صورت و دندان های خویش مزه می کنند.

آنت بنینگ و همراهان گمان می کنند، در ایران می توان"زیر درختان زیتون" لحظاتی دل به طبیعت و زندگی داد!

اینان به عمد نمی دانند، امروزه در ایران ،مخالفان رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی و اصولا همۀ مردم ایران زیر چوبۀ دار ایستاده اند.

آنت بنینگ و همراهان برای دیدن"رنگ خدا" به ایران رفته اند.

آنت بننیگ و همراهان به عمد نمی دانند آنچه که بر ایران فرمانروایی می کند رنگ اهرمن و شیطان است، رنگ خدا در ایران از بین رفته و پیروان همۀ ادیان، حتی دراویشی که مسلمان هستند، زیر شدیدترین فشارهای حکومتی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی روزگار تلخ و تیره را سپری می کنند.

آنت بننینگ و همراهان با بستن چشم، گوش و دهان خویش به عمد آنچه را که در ایران، از سوی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی بر مردم ما روا می شود را نمی دانند.

آنت بننیگ و همراهان می خواهند ببینند در ایران "خانۀ دوست کجاست؟" و به همین خاطر به سرزمین اشغال شدۀ ما سفر کردند تا در میان سران جنایتکار رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی برای خود دوست بیابند.
و پیداست که نخستین دوست آنها سردار سپاه، وزیر ارشاد و گوبلز رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، یعنی صفار هرندی است، که سرِ صدها ایرانی میهن دوست را بر سرِ دار کرده است.


دنیا را چه دیدی؟ شاید آنت بنینگ و همراهان به حضور!! احمدی نژاد و خامنه ای برسند تا از سوی آنها دستور بگیرند چگونه می توان هالیوودی اسلامی درست کرد.

آنت بنینگ و همراهانشان باید بدانند که رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی رفتنی است. این دیر یا زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد.

سفر آنت بنینگ و همراهان به تهران تنها عِرض آنها می برد و زحمت ما ایرانیان می دارد.

زهی بیشرمی!



کیانوش رشیدی

نهم اسفند ماه ۱۳۸۷


--------------------------------


۱۳۸۷ اسفند ۷, چهارشنبه

احمدی نژاد در آفریقا:

ahamdidamagh

برای دیدن تصویر بزرگتر، روی آن کلیک کنید!

----------------------------------

ترانه- سرود در پشتیبانی از دانشجویان دانشگاه پلی تکنیک:


">

-------------------------------------------------


ز پایِ رفتنم بگشا ، غل و زنجیر ِ ماندن را


جمشید پیمان



تـو را درجـانِ خود جویم، کـه در جـانـم تو پنهانـی
چـو دریـابم تـو را در جــان ، رهـم از بـنـدِ حیرانـی

ز پـایِ رفـتـنـم بـگشـا ، غـل و زنــجـیـر مــانـدن را
مــلــولـم مـی کـنـد مـانـدن ، ازآن گیرم گرانجانی

به هرجائی تو را جستم ، که بازت یابم ای درجـان
نـدانـستـم که ایـنجائی، بجز در جان ، نمی مانـی

ز هر چـون و چـرا بیرون ، نه ای افسانه و افسون
نـه دانـش پـاسـخـت دانـد ، نـه مـدلـولاتِ نادانـی

عـقـالِ عـقـل و بنـدِ عشق، نبندد دست و پایـت را
برون از عـقـل و از عشقی ، ورایِ کـفـر و ایمانی

پــیــامـت را نـیـوشـیـدم ، شـدم پــر از پــر پـــرواز
بـه زیــر بـالِ خـود دیــدم ، شـکـوه و فـر کـیـهـانی

به دریـاهای پـر توفان ، اگر بـاشی تـو کشتی بان
نـتـرسـم از سفـر دیگر ، درین شب هایِ ظلمانی

دلـم را چـون بـه دسـتِ تـو ، سپـارم ای امـین دل
رها گردم هم از ظـلـمـت ، هـم از دردِ پـریـشـانـی

جـز " آزادی " چـه خوانـیـمت ، که بنماید ترا گوهر
بـه نـام پـر فـروغ تـو ، چه جـان ها گشته قربـانی

نـشانی هایـت ای زیـبـا ، بـه هر دار و چـلـیـپـائی
به لب نام تو می جوشد، چه در پـیـدا، چه پنهانی

اگـر شـب در زمـیـن مـن ، گشـوده بـالِ تــاریـکـی
ز هم بگسل سیـاهی را ، به چشمـم مـهـر تابانی

تـوئی سیـمـرغ الـبـرزم ، خـجسته نـام و رائی تـو
بـکن بـایـستـه تـدبـیـری، زحـد بـگذشـتـه ویـرانـی

--------------------------------------

۱۳۸۷ اسفند ۴, یکشنبه



سی سالگی رژیم اشغالگر خمینی و آیت الله بی بی سی!

طرح از "اصغرآقا(هادی خورسندی خودمون) "


بسی رنج بردم در این سال سـی


آخوند زنده کردم بدین بی بی سی


۱۳۸۷ بهمن ۲۵, جمعه


یاد باد آن روزگاران یادباد!



عکسی از دانشجویان دانشگاه صنعتی آریامهر،


پیش از بروی کار آمدن رژیم جنایتکار خمینی!


ننگ و نفرین بر رژیم آخوندی!

ننگ و نفرین بر پشتیبانان رژیم خمینی در هر رنگ و لباسی، از توده ای -اکثریتهای خائن به میهن گرفته تا ضد ملی-مذهبی ها!

رژیم آخوندی سرنگون خواهد شد!

این دیر یا زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد!

پیروز می شویم!

کیانوش رشیدی

25 بهمن ماه 1387

۱۳۸۷ بهمن ۲۱, دوشنبه


۲۲ بهمن


روز فاجعه ی ملی برای ایران و ایرانیان



" روز شوم ۲۲ بهمن"




پیشکش به همه ی قربانیان رژیم جنایتکار خمینی از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا کنون


پیشکش به همه ی قربانیان رژیم جنایتکار خمینی از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا کنون


قصیده ای از"سیف فرغانی" شاعر قرن هفتم خطاب به اشغالگران مغول که زبان حال امروز مردم ایران خطاب به رژیم اشغالگر آخوندی می باشد:



هم مرگ بر جهانِ شما نیز بـــگذرد
هم رونق زمـــــان شما نیز بگذرد

وین بومِ مِحنَت ازپی آن تا کند خراب

بر دولــــت آشیان شما نیز بگذرد


باد خزان نکبت ایّام ناگــــــــــهان

بر بــــاغ وبوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیرخاص وعام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغتان چو نیزه برای سـتـــم دراز
این تیـــــــزی سنان شما نیزبگذرد

چون داد عادلان به جهان دربقا نکرد
بـــــیداد ظالمــــــان شما نیز بگذرد

در مملکت چوغُرّشِ شیران گذشت ورفت
این عوعوِ سـگان شما نیز بگذرد

آنکس که اسب داشت غُبارش فرونشست
گَرد سُم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمع ها بکُشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت

ناچار کاروان شما نیز بگذرد

ای مُفتَخَر به طالع مَسعود خویشتن
تاثیر اختـــــــران شما نیزبگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

بیش از دوروز بود ازآن دگرکسان
بعد از دوروزازآن شما نیز بگذرد

بر تیر جورتان ز تحمّل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در باغ دولت دگران بود مدّتی
این گُل، زگُلسِتان شما نیز بگذرد

آبی ست ایستاده در این خانه مال وجاه
این آب نا رَوانِ شما نیز بگذرد

ای تو رَمِه سپُرده به چوپان گُرگ طبع
این گُرگی ِشبان
ِشما نیز بگذرد

پیل فَنا که شاه بَقا مات حُکم ِاوست
هم بر پیادگانِ شما نیز بگذرد

ای دوستان خواهم که به نیکی دعای سیف
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد


سیف فرغانی

شاعر قرن هفتم

-----------------------------------------

*نقاشی ها از من است.-کیانوش رشیدی

در کوچه های برفی بهمن

جمشید پیمان

درکوچه های برفی بهمن
درباغ خاطر پاییز ما که عشق ،
مثل حریر سبز، دامن خود را گشاده بود،
نام تو بر سر هر شاخه ای نشست .
هرکس به جست و جوی تو چشمی گشوده بود ،
بر بام های ظلمت دیرین شهر ما ،
نام تو خلوت شب را ز هم گسست .

در کوچه های برفی بهمن
آنجا که معبر همیشگی دیدگانِ ماست ،
آوای سبز بهاران شنیده شد ،
اما تو ، نا رسیده ، گذشتی
یعـنی که این بهار، چه غمگین زما گذشت .
درکوچه ها برفی بهمن
در انتظار روی تو بودیم و دیدنت
ـ یعنی ستاره ای که سحر را دهد نوید ،
یعنی که دست عاطفه آغوش وا کند ـ
اما صدای " هیچ " *
یعنی که جمله پوچ،
از بامداد کاذب این شهر بی فروغ ،
بر روی و موی خلق هراسان ، فرو نشست
ـ یعنی که شب دوباره گره میخورد به شب ـ

در کوچه های برفی بهمن
هر چند تار و پود عاطفه از هم گسسته شد ،
نام خجسته ات اما ز دل نرفت،
ما همچنان به جست و جوی بهاران روان شد یم :
این کاروان سبز
از معبر ضخیم زمستان گذر نمود
در این گذار صعب ،
هر ما شه ای که رو به شب تازه می چکید ،
نام ترا به سینه ی تاریخ می نوشت ،
یعنی که باز هم ،
آوای سبز بهاران نمرده است .

در کوچه های برفی بهمن
بر هر صلیب،
پیکری از عشق می گداخت ،
از قطره قطره خونِ مسیحانِ روزگار ،
نام تو می چکید:
یعنی به باغ خاطر پاییز ما که عشق ،
مثل حریر سبز
دامن خود را گشاده بود ،
نام خجسته ات به خاطر هر شاخه ای نشست .
------------------------
*در دوازدهم بهمن پنجاه وهفت،قطب زاده از خمینی پرسید:
اکنون که پس از پانزده سال دوری ، به وطن باز میگردی چه
احساسی داری؟
باپوز خندی زهرآگین گفت : هیچ !

۱۳۸۷ بهمن ۱۸, جمعه




سروده ای زیبا از آقای جمشید پیمان:


مـثـنـوی خـواند ، نـه افـسانه ی خاتون و کنیز

چـه بـگویـم ز دلـم کایـن هـمـه نـاکـام افـتـاد

بـا یـکی وعـده چـه سـان در طمع خام افـتاد

پـنـدِ پـیـران ، همه از خاطـر حیرت زده شست

اهــرمــن ، روح خــدا دیــد و در ایـن دام افـتاد

روز اول چـه بـگویـم که چـه ها در سر داشت

خــام حـرفـش شـد و آخـر به چه فرجام افتاد

دانــه را دیــد و شـتـابـان شد و غـافل ز قضـا

رفـت و در چـنـبـر آن شـیـخکِ بــد نــام افـتـاد

شب و روزش کـه گهی تیره و گه روشـن بود

شـد غروب و مه و سالش همه در شام افتاد

باورش شد که در این شیـخ ، خـدا جلوه نمود

به هــوایِ رخ حــق ، سـخـت در اوهـام افـتاد

در رخ مــاه شـبـی عـکس چنین شـیـخ بدیـد

چــون نـقـاب از رخـش افکند به سرسام افتاد

مـثـنـوی خـواند ، نـه افـسانه ی خاتون و کنیز

چـشـم خـود بـسـت ودر ایـن دوزخ ایـام افـتاد

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

۱۳۸۷ بهمن ۱۶, چهارشنبه



وبلاگ "حرف آخر":

علیرضا خدایی،دکتر آریان پور

و
کودتا علیه رهبری وقت حزب
توده!


علیرضا خدایی،مزدور شناخته شده ی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی،و گرداننده ی ورق پاره های اینترنتی ساواماساخته ی "پیک نت" و "راه توده" بیش از آن درمانده و رسوا است که نیازی به معرفی دیگرباره داشته باشد. در اثبات رسوایی و نگونبختی و درماندگی این جانور هزارچهره که نه تنها در شناسایی،لودادن،دستگیری و اعدام مخالفان رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی،از جمله
شناسایی،دستگیری و اعدام نظامیان دلیر و آزاده ی مرتبط با قیام ملی ۱۸ تیر ۱۳۵۹(موسوم به "کودتای نوژه")نقشی کلیدی بازی کرده،بلکه حتی در دستگیری شماری از همکاران خود در رهبری حزب توده،از جمله رحمان هاتفی،فرج الله میزانی(جوانشیر) و احسان طبری نقشی مستقیم داشته است،همین بس که اخیرا حتی رهبری حزب توده نیز با انتشار سندی از سوی هیئت سیاسی کمیته ی مرکزی این حزب او را رسما به همکاری و همدستی با وزارت اطلاعات رژیم آخوندی متهم نموده و اعلام کرده است که علیرضا خدایی ورق پاره ی "راه توده" را اساسا به دستور و با بودجه ی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی براه انداخته است.

آنچه اما علی خاوری و دیگر سران حزب توده تاکنون از آن خبر ندارند،این نکته است که علیرضا خدایی،در سال ۱۳۶۶ خورشیدی، درهنگامی که در افغانستان مستقر بود و با مقامات "کا.گ. ب" و"جی. آر. یو"(سرویس اطلاعات نظامی شوروی پیشین) تماس و همکاری مستقیم و تنگاتنگ داشت،نقشه ی دقیق یک کودتای درون حزبی را با هدف کنارزدن خاوری از رهبری وقت حزب توده،و سپردن سکان رهبری این حزب بدست دکتر "امیر حسین آریان پور" که در ایران زندگی می کرد،تدارک دیده بود.نقشه ی حیله گرانه ای که در واقع از سوی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی و با هدف همسو ساختن سیاست رهبری وقت حزب توده با رژیم جنایتکار آخوندی،و انتقال عملی سکان رهبری حزب توده به علیرضا خدایی،بمثابه ی جاسوس دیرینه وزارت اطلاعات رژیم آخوندی طرح ریزی شده بود،اما بدلیل عدم تایید از سوی مقامات اطلاعاتی شوروی در افغانستان،از جمله آندری ولادیمیروویچ ویربانول،معاون وقت آتاشه ی نظامی شوروی در افغانستان،که علیرضا خدایی را از نزدیک می شناخت و بدور از چشم علی خاوری،دبیر اول وقت حزب توده،مستقیما با او و همسرش،ناتالیا(ناتاشا) ورنیس،در ارتباط بود،عملی نشد و با شکست روبرو گشت.

آندری ولادیمیروویچ ویربانول کیست؟

آندری ولادیمیروویچ ویربانول یکی از افسران سرویس اطلاعات نظامی شوروی پیشین(جی.آر.یو) می باشد که پیش از اخراج ۱۸ دیپلمات شوروی از ایران،در کنسولگری شوروی در تهران انجام وظیفه می کرد.وی پس از آنکه همراه با هفده دیپلمات دیگر شوروی از ایران اخراج گشت،بعنوان معاون آتاشه ی نظامی شوروی در سفارت این کشور در پایتخت افغانستان آغاز بکار کرد و در سال ۱۳۶۷ خورشیدی،پس از پایان یافتن ماموریت اش در افغانستان به شوروی بازگشت.

آندری ولادیمیروویچ ویربانول که سرهنگ نیروی هوایی ارتش شوروی بود،در دوران اقامت در کابل در منطقه ی میکرورایون کهنه،بلوک ۱۴،آپارتمان شماره ی ۲ زندگی می کرد. گفتنی است علیرضا خدایی نیز در همین دوران همراه با همسرش،ناتالیا(ناتاشا) ورنیس و دو دخترش بنامهای لاریسا(لارا) و لودمیلا(میلا) در میکرورایون کهنه،بلوک ۳۵ـ الف زندگی می کرد.

اعتراف ضمنی علیرضا خدایی به داشتن رابطه با آندری ویربانول!

علیرضا خدایی بدنبال افشاگری هایی که علیه وی و مناسباتش با سازمان جاسوسی شوروی در افغانستان صورت گرفت،در یک مورد بطور ضمنی به وجود این مناسبات اعتراف نموده است.

علیرضا خدایی در شماره ی ۹۰ ورق پاره ساواماساخته ی "راه توده" در واکنش به افشاگری هایی که علیه او صورت گرفته بود،از جمله چنین نوشت:
" ...بعدها،در افغانستان یکی از ۱۸ کارمند و نظامیان عضو "آتاشه نظامی" سفارت اتحاد شوروی که از ایران و همزمان با یورش به حزب[توده] اخراج شده بود،اطلاعات تازه ای را در باره "گوزچگین" مطرح کرد.(نام دقیق و درست این مامور اطلاعاتی شوروی ولادیمیر کوزیچکین است ـ علی اکبر رشیدی)این فرد نظامی که همدوره و همدرجه گوزچگین(سروان ارتش) بوده و همراه با وی به ماموریت سفارت اتحاد شوروی به ایران اعزام شده بود،این اطلاعات شخصی را از "گوزچگین" داشت...")ورق پاره "راه توده"،شمازه ۹۰،رویه ۱۷)

اکنون علیرضا خدایی باید پاسخ دهد که این دیپلمات شوروی که "فرد نظامی" و " یکی از ۱۸ کارمند و نظامیان عضو "آتاشه نظامی" سفارت اتحاد شوروی که از ایران و همزمان با یورش به حزب[توده] اخراج شده بود"، کی، در کجا و در حضور چه کسی "اطلاعات تازه ای را در باره "گوزچگین" مطرح کرد"؟و علیرضا خدایی چگونه در جریان اظهارات این دیپلمات نظامی شوروی در افغانستان قرار گرفت؟ من با اطمینان کامل می توانم بگویم که این دیپلمات همدوره ی ولادیمیر گوزیچکین کسی نبود جز آندری ولادیمیروویچ ویربانول،معاون آتاشه ی نظامی سفارت شوروی در افغانستان، که علیرضا خدایی با وی در ارتباط بود.

گفتنی است که در اغلب دیدارها و گفتگوهایی که میان علیرضا خدایی و آندری ویربانول،معاون آتاشه ی نظامی سفارت شوروی در افغانستان انجام می گرفت،ناتالیا ورنیس،همسر علیرضا خدایی،که در یک خانواده ی مهاجر روس زبان در ایران زاده شده است،نیز بعنوان مترجم حضور داشت.این دیدارها و گفتگوها در خانه ی آندری ویربانول انجام می گرفت.

در همین ارتباط شاید ذکر خاطره ای خالی از فایده نباشد:

یکروز علیرضا خدایی و همسرش در جریان یکی از این دیدارها با آندری ویربانول،هنگامی که وارد خانه اش می شوند،مشاهده می کنند که تلویزیون و ویدئو روشن بوده و نامبرده سرگرم تماشای یک فیلم پورنو می باشد! علیرضا خدایی که همسرش در کنارش ایستاده بود،نه جرات آن را داشت که به ولی نعمتش،یعنی آندری ویربانول بگوید ویدئو را خاموش کند،و نه غیرتش!!! به او اجازه می داد که نمایش فیلم هیجان انگیز سکسی در حضور همسرش ادامه یابد.در یک کلام مانند خر در گل گیر کرده بود. تا اینکه بالاخره بخت با او یاری کرد و برق ناگهان قطع شد و بدین ترتیب شوهر باغیرت از خجالت همسرش بیرون آمد!

========================================================