۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه
۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه
نامه ای کوتاه به شهبانو فرح پهلوی

ترانۀ "شهبانو" با صدای ستار:
با درودهای فراوان.
ساعت 2 بامداد امروز شنبه هفتم شهریورماه 7031 ایرانی(1388 تازی)سرگرم تماشای فیلمی بودم. آنگاه که بانوی بازیگر نقش نخست فیلم، بخاطر عشق بدست نیامده، تصمیم به قطع رگ دست خویش گرفت و درست هنگامی که چاقو را بر روی رگ دست خود قرار داد، چون دلم نمی خواست این صحنه را ببینم، کانال تلویزیونی را عوض کردم. بر روی صفحۀ تلویزیون چهرۀ مهربان، اما غمگین شما را دیدم.
برنامۀ تلویزیونی "فونیکس"(Phoenix)که از آلمان پخش می شود، فیلم" من و شهبانو" ساختۀ خانم "ناهید پرسون" را نشان می داد،گویا ده دقیقه از شروع فیلم گذشته بود. ناگفته پیداست که از دیدن فیلم در کانال دیگر که در آن از مرگ برای عشق به دست نیامده سخن می گفت دست کشیدم و فیلم "من و شهبانو" را تا آخر نگاه کردم که در آن از عشق برای زندگی سخن رفته است:از عشق شما به پادشاه زنده یاد ما، از عشق شما به مردم و میهن ما، از عشق شما به فرزندانتان.
با دیدن فیلم و بویژه آن هنگام که بانوی کارمند رستورانی در پاریس به شما می گوید:" شهبانو! من شما را بیش از سی سال پیش دیدم، از آن هنگام تا کنون تغییری نکرده اید!"، بیاد روزی بهاری در سال 6099 ایرانی( برابر با سال 1356 تازی) ، آنگاه که شما مهمان شهر ما "ساری" و بویژه هنگامه ای که برای بازید کتابخانه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساری، مهمان ما جوانان آن هنگام بودید، افتادم.
شما در آن روز بهاری، به میزی که من و سه نفر دیگر نشسته بودیم، پیوستید. در کنار ما نشستید و مهربانانه با ما سخن گفتید. از وضعیت تحصیل مان پرسیدید و دربارۀ درخواست هایمان از شما، پرسش ها کردید.
گفتۀ بانوی کارمند آن رستوران در بارۀ شما درست است:
"شهبانو! شما هیچ تغییری نکرده اید!".
شما همواره شهبانویی مهربان و میهن دوست بوده و هستید.
بدبختانه ساعت پخش فیلم"من و شهبانو" بسیار دیروقت بود. شاید شبکه" فونیکس"، فیلم را در هنگامه ای دیگر پخش کرده باشد و یا در آینده دوباره در ساعتی مناسب آن را پخش کند.
باور دارم هر بینندۀ نیک اندیش، چه ایرانی و چه غیر ایرانی این فیلم را ببیند، علیرغم آنکه بانو "ناهید پرسون" سازندۀ آن، در بخشی می گوید:"با آشنا شدن با شهبانو، دوستی تازه یافتم، اما هیچگاه از پادشاهی پشتیبانی نخواهم کرد"،دیدگاهی وارون پیدا خواهد کرد و اتفاقا پشتیبان پادشاهی در میهن ما خواهد شد.
شهبانوی گرامی!
شاد، تندرست و پیروز باشید!
کیانوش رشیدی
هفتم شهریورماه 7031 ایرانی(1388 تازی)
یاد شهرم از دل پنهون نمی شه.....
زنده یاد "ویگن دوردوریان"
۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه
اهریمن اعتراف می کند!

عکس از سایت ایران ب ب ب
-در نخستین ساعات بروی کار آمدن رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی در میهن ما در روز بیست و دوم بهمن ماه 1357، فرماندهان میهن دوستِ ارتش شاهنشاهی و بسیاری از پایوران دولت شاهنشاهی ایران، بخاطر "اعتراف" به جنایت!! در حق مردم ایران!! به جوخه های اعدام سپرده شدند؛
-در مرداد ماه 1358، بسیاری از هم میهنان کرد ما، پس از لشگرکشی ارتش خمینی به کردستان بخاطر"اعتراف" به همکاری با سازمانهای جاسوسی بیگانه در راه براندازی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، به جوخه های اعدام سپرده شدند؛
-بسیاری از باورمندان به آیین های غیر از اسلام، بویژه ایرانیان باورمند به آیین بهایی، به خاطر "اعتراف" به همکاری با اسراییل و صهیونیسم بین الملل به جوخه های اعدام سپرده شدند؛
-در تیرماه 1359، صدها تن از افسران میهن دوست ایرانی که عزم کرده بودند طی قیامی بساط رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی در میهن ما را برچینند، دستگیر و سپس در دادگاه هایی که ریاست آن با جلاد "ری شهری" بود، "اعتراف" کردند با بیگانگان در ارتباط بودند و بخاطر همین "اعتراف" ها به جوخه های اعدام سپرده شدند؛
-در بهار و تابستان سال 1360، صدها "چریک فدایی"، ده ها "پیکاری"، ده ها "رنجبری"، ده ها "توفانی" و هزاران "مجاهد" به خاطر "اعتراف" به براندازی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، تیرباران شدند؛
-در تابستان 1361،صادق قطب زاده، وزیر خارجۀ خمینی، بخاطر "اعتراف" به مشارکت در نقشۀ کودتا برای براندازی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، به جوخه اعدام سپرده شد؛
-در زمستان 1361 و بهار 1362، ده ها تن از سران حزب توده که خود در بر سر کار آوردن رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی و برپایی سازمانهای مخوف امنیتی این رژیم در میهن ما نقش داشتند دستگیر شدند و سپس در نمایش های تلویزیونی "اعتراف" کردند که جاسوس شوروی هستند و قصد براندازی رژیم اشغالگر میهن ما را داشتند. به همین خاطر ده تن از کادرهای حزب توده و از جمله بهرام افضلی، فرمانده نیروی دریایی خمینی، در دهم اسفندماه 1362، اعدام شدند؛
-تنی چند از سران و کادرهای حزب توده، از جمله عبدالله شهبازی، که به توطئه علیه رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، "اعتراف"کرده بودند، خود به "اعتراف" گیرنده تبدیل شدند و به همکاری با ارگانهای امنیتی و اطلاعاتی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی پرداختند و با سران حزب توده، از جمله"نورالدین کیانوری" و "احسان طبری"، به "گفتگو"!! پرداختند و این گفتگوها را با نام "اعتراف" چاپ کردند؛
- پس از بروی کار آمدن محمد خاتمی، بعنوان رییس جمهور رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی و آغاز قتل هایی که به "قتل های" زنجیره ای معروف شد، "سعید امامی"، از پایه گذاران دستگاه های شکنجه در زندان های رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، دارودسته اش و از جمله همسر وی را دستگیر کردند.همۀ این دستگیر شدگان "اعتراف" کردند که بدستور سازمانهای جاسوسی بیگانه دست به "قتل های" زنجیره ای زدند؛
-پس از برگزاری انتخابات دورۀ دهم ریاست جمهوری رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، و آغاز اعتراض های میلیونی به نحوۀ برگزاری این انتخابات و اعلام نتایج آن، که رستاخیز نوین مردم ایران بر علیه این رژیم و توطئه بهمن 1357 را در پی داشت، ده ها تن از موسسین سپاه جنایتکار پاسداران، بسیج ضد مردمی، سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی، سازمانهای مطالعاتی – استراتژیکی رژیم که در سی سال گذشته با روش های ضد انسانی- ضد ایرانی خویش، جان هزاران هزار ایرانیِ راستین را در زندان ها،و نیز در جبهه های جنگ ضد ایرانیِ هشت ساله و...گرفته بودند، دستگیر شدند.
این دستگیر شدگان در بیدادگاه های استالینی –اسلامیِ هفته ها و روزهای گذشته، "اعتراف" کردند در چارچوب همکاری با بیگانگان، قصد "براندازی نرم" رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی را داشته اند.
بر همگان روشن است که همۀ این "اعتراف"ها از آغاز بروی کار آمدن رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی تا کنون، نتیجۀ شکنجه های سیستماتیک بدنی، روحی و روانی بر روی قربانیان"اعتراف" ها بوده است و نه چیز دیگر!
امروز اما اهریمن اعتراف می کند!
علی خامنه ای، اهریمن و سرکردۀ جلادِ رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، در دیداری با بسیجی –پاسدارهای موسوم به دانشجو در روز چهارم شهریورماه 1388، اعتراف کرد:
" در حوادث پس از انتخابات تخلفات و جناياتى صورت گرفته است كه به طور قطع با آنها برخورد خواهد شد "
این اعتراف علی خامنه ای به "جنایات صورت گرفته" پس از انتخابات، نه بر اثر شکنجه بوده است و نه بر اثر داروهای روانگردان.
نیروی همبستگی مردم ایران در برابر رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، سرکردۀ این رژیم را وادار به این اعتراف بزرگ کرد.
اعتراف علی خامنه ای به جنایات انجام شده در حق ایرانیان، سخن کارمندی دون پایه از وزارت اطلاعات نیست،بلکه سخنِ جنایتکارِ اصلی است.
اعتراف علی خامنه ای به "جنایت" در حق ایرانیان، سند محکمی برای ارائه دادن به دادگاه های بین المللی "جنایت علیه بشریت" می باشد.
ما ایرانیان باید اعتراف علی خامنه ای به جنایت را به فال نیک بگیریم،چرا که این اعتراف پایان فرمانروایی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی بر میهن ما را نوید می دهد.
کیانوش رشیدی
پنجم شهریورماه 1388
-------------------------------
دستان شما درندگان از جان دکتر محمّد ملکی کوتاه!
اسفندیار منفردزاده
شما با انتصاب رئیس جمهور دلخواه خودتان و درپی آن رسوائی باند مافیائی ـ اسلامی تان،به سرکوب گسترده و کشتارهائی دست زدید که به جای خنثی کردن خیزش های آزادی خواهانه زنان و جوانان ایران ـ برعکس، همه مردمان ایران وجهان را بیش از پیش از درنده خوئی خودتان و یاران تان آگاه کردید و با تجاوزهای جنسی گماشتگان تان به اسیران و با کشتارهای زیر شکنجه، توَهّم «رأفت اسلامی» را هم از مردمان ساده دل زدودید و مهم تر این که آگاهی جوانان امروز ـ کودکان دهه شصت ـ و داغ آزادی خواهان را نسبت به تجاوزات و کشتارهای دهه ی شصت تان و گورهای جمعی تان چون «خاوران» را تازه کردید.
آیا یادتان هست؟ شعار محوری انقلاب پنجاه وهفت،آزادی بود. پیش از انقلاب،نسل ما به استثناء آزادی سیاسی، سایر آزادی های اجتماعی را داشت. ای جوانان! اگر نسل ما فریاد زد «آزادی»، بدانید که ما آزادی سیاسی را می خواستیم. یعنی آزادی مطبوعات و احزاب، آزادی تظاهرات مسالمت آمیز و تشکیل سندیکا ها و اعتصابات تا مردمان ایران بتوانند بدون ایثار جان به قدرت و حکومت برسند و تعیین کننده کلیه امور آموزشی،اقتصادی،نظامی و ... کشور خود باشند.
آزادی سیاسی یعنی برچیده شدن زندان های سیاسی، یعنی آزادی دگراندیشان،مقوله ای که به خاطر آن سال های سال است که همواره عاشقان آزادی و عدالت قربانی شده و می شوند.البته تا آزادی خواهان ما «آزادی دگراندیش خواه» نشوند، در بر همین پاشنه می چرخد. جای شگفتی ست که از انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن هیچ کتاب یا مقاله ای در دفاع از حق آزادی دگراندیشان در دست نداریم. از این روست که دکتر محمّد ملکی در مخالفت با بستن دانشگاه ها در سال پنجاه و نه و اعتراض به سرکوب ها وجنایات شما در دهه شصت و با اعتراض به شما برای سرکوب دانشجویان درسال هشتاد و دو، سربلند سال ها زندان را تحمل کرده است و همچنان خواهان آزادی ست.
آیا ایشان بایستی زندانی شوند چون هر چهار کاندیدای منتخب شمایان را به جرم اعمال شان در پست های ریاست سپاه پاسداران، نخست وزیر، ریاست مجلس و ریاست جمهوری ایران مستوجب محاکمه دانسته است؟ـ آیا توان شرح شفاف «جرم سیاسی» را دارید؟ جرم سیاسی کار دولت مردان حاکم است نه مردم! زندان جای علی کردان، رضائی، توکلی، احمد خاتمی و احمدی نژاد هاست نه جای آزادگانی چون منصور اسانلو، ابراهیم مددی، بهروز جاوید تهرانی و محمّد ملکی!
ای جلّاد ننگت باد!
جمعه، ششم شهریور
2009/08/28
روند فروپاشی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی را تسریع می کند!
خامنه ای جنایتکار در دیدار با شماری از مزدوران رژیم در روز چهارشنبه چهارم شهریورماه برای نخستین بار اعتراف نمود که در حوادث پس از انتخابات تخلفات و جنایاتی از سوی مزدوران و آدمکشان حکومتی صورت گرفته است.
ولی وقیح رژیم با این اعترافِ بسیار حائز اهمیت که بی هیچ تردیدی روند فروپاشی و سرنگونی رژیم اشغالگر و دست نشاندۀ جمهوری اسلامی را بیش از پیش تسریع خواهد نمود،عملا بر تاکیدات پیوستۀ احزاب و سازمان های اپوزیسیون دایر بر شکنجه و کشتار سیستماتیک زندانیان سیاسی،بطور اعم،و بازداشت شدگان حوادث اخیر،بطور اخص، مهر تایید زده و از این راه میخ محکمی را بر تابوت رژیم پوشالی و ضدایرانی جمهوری اسلامی کوبیده است.
علی خامنه ای جنایت پیشه و خون آشام در روز چهارشنبه از جمله اعتراف نمود:
«در حوادث پس از انتخابات تخلفات و جناياتى صورت گرفته است كه به طور قطع با آنها برخورد خواهد شد.»
ولی وقیح خون آشام رژیم افزود:«در حادثه كوى دانشگاه تخلفات بزرگى انجام شده كه پرونده ويژه اى براى آن تشكيل شده تا مجرمان بدون توجه به وابستگى سازمانى، به مجازات برسند.»خامنه ای جنایتکار همچنین برغم تقدیر از نقش ضدایرانیِ سگان امنيتی، انتظامى و بسيج در سرکوب وحشیانه و خونین خیزش نوین و سراسری مردم ایران،ناچار شد اعتراف کند که:
«اين خدمات بزرگ نبايد موجب رسيدگى نكردن به برخى جرائم شود و اگر كسى با وابستگى به هر كدام از اين سازمانها، تخلف و جرمى مرتكب شده، بايد كاملا رسيدگى شود.»
اعتراف آشکار خامنه ای جنایتکار و خون آشام به جنایات انجام شده از سوی مزدوران خونریز رژیم آخوندی علیه مردم ایران بویژه از آنروی حائز اهمیت است که این اعتراف،نه تنها اعتراف سادۀ یک مقام رسمی،بلکه اعتراف مهمترین مقام این رژیم پلید،یعنی ولی وقیح این رژیم دست نشانده و ضدایرانی به جنایاتی است که از نخستین روز برپایی این رژیم اشغالگر و اهریمنی تا به امروز علیه مردم و میهن دربند ما انجام شده و می شود.
ناگفته پیداست که اعتراف آشکار ولی وقیح رژیم به جنایات مزدوران حکومتی علیه مردم ایران،بخودی خود سندی بسیار گویا و مهم در زمینۀ محکومیت این رژیم ضدایرانی بوده و بهمان اندازه که نمایانگر توان و نیروی فزایندۀ جنبش آزادیخواهانۀ مردم ایران در برابر اشغالگران بدکیشِ میهن بزرگ و باستانی ما می باشد،سراسیمگی،هراس،ناتوانی و درماندگی مفرط سران خونریز رژیم اشغالگر آخوندی در مقابله با خیزش نوین و سراسری مردم دلیر و بپاخاستۀ ایران را نیز به نمایش می گذارد!
کوتاه سخن!
اعتراف آشکار خامنه ای به جنایات مزدوران حکومتی علیه مردم ایران نه تنها واقعیتِ مسلمِ از هم گسیختگی،فروپاشی و سرنگونی قریب الوقوع و محتوم رژیم اهریمنی جمهوری اسلامی را در برابر دیدگاه ایرانیان و جهانیان به نمایش می گذارد ،بلکه به روند از هم گسیختگی،فروپاشی و سرنگونی قریب الوقوع و محتوم این رژیم اشغالگر و دست نشانده،شتابی ویژه نیز می بخشد!
علی اکبر رشیدی
پنجم شهریورماه ۱۳۸۸
۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه
جمشید پیمان
از دهه ی اول مرداد 1367 و بفرمان صریح خمینی ،قتل عام زندانیان سیاسی آغاز شد . درنخستین فرمان که بلافاصله پس از عملیات فروغ جاویدان صادرگشت، مشخصا تنها از مجاهدین با عنوان " منافقین" یاد شده است.درآنجا هیچ نکته ای درباره دیگر زندانیان ، از جمله کمونیست ها و یا کافران و یا مشرکان، نیست. آنجا خمینی جنایت خود را فقط وفقط بر روی منافقین( بخوانید مجاهدین ) متمرکز ساخته است. اگر دامنه ی این جنایت به سایر زندانیان سـیاسـی( جدا از تعداد و ابعادش ) نـمی کشید ، هـرچند کـه مفهوم عام " زندانی سیاسی" شامل مجاهدین زندانی هم می شود ولی فکر می کنم ناگزیر بودیم آن کشتار را قتل عام " مجاهدین زندانی " بنامیم. اما دامنه ی جنایت رژیم به مجاهدین محدود نشد و متاسفانه چندی بعد با صدور فرمان دیگری ، سایر زندانیان سیاسی را هم در بر گرفت.
از پس آن رویداد هولناک و کم سابقه در تاریخ جنایات علیه بشریت ، در یاد آوریش تقریبا از جانب همه ، همان مفهوم " زندانیان سیاسی" بکار برده میشود. هیچ عیبی هم ندارد و کاملا هم درست است. اما قضییه از هنگامی بحث انگیز میشود که بعضی نه صرفا بخاطر استفاده از این مفهوم عام ، بلکه برای کمرنگ کردن و احیانا نادیده انگاشتن و بفراموشی سپردن مجاهدین، بر کار برد " قتل عام زندانیان سیاسی" همراه با نام نبردن از مجاهدین ، تاکید و اصرار می ورزند.
پرداختن به حقیقت یا تقسیم نا عادلانه سهم
بسیار بجاست که کشتار مجاهدین بوسیله خمینی در سال 67 را " کشتار زندانیان سیاسی" بنامند. بویژه که این کشتار دامن دیگر زندانیان سیاسی را نیز گرفته و باید همواره یاد تک تک آن جانباختگان را اعم از مجاهد و کمونیست و ملی و مشروطه خواه ( در این مورد ولو دونفر) را زنده نگه داشت . اما این نکته شگفتی آور است که عده ای بکوشند نام مجاهدین را کنار بگذارند. کنار گذاشتن نام مجاهدین و یا تلاش برای کنار گذاشتن نام مجاهدین البته در اصل قضییه تغییری ایجاد نمی کند. اما سوال این است که این امر برای کسانی که به عمد چنین عملی را انجام میدهند چه فایده ای دارد؟ آیا با این کار فقط قصدشان اینست که سهم مظلومیت خودشان را بیشتر کنند؟ آیا میخواهند وانمود کنند که مجاهدین بلحاظ کمی دارای چنان بعد وسیعی نبوده اند؟ آیا وجود زندانی سیاسی بیشتر از یک سازمان در آن مقطع زمانی، بیان وجود پایگاه اجتماعی گسترده تر آن سازمان محسوب میشود که برای پنهان کردنش باید چاره ای اندیشید ویا دست کم، کاری کرد که معلوم نشود از آنهمه زندانی سیاسی که اعدام شدند چه درصدی متعلق به چه تشکیلاتی بوده است؟آیا پنهان و پوشیده ساختن سابقه و کارنامه ی دیگران، برای کسی که این کار را میکند میتواند سابقه و کارنامه برای خودش بشود؟ انصاف ، واقع گرائی و عطف توجه به حقیقت، حکم میکند که در پرداختن به این جنایت رژیم جمهوری اسلامی ، حب و بغض را کنار بگذاریم و واقعیت را آنچنان که اتفاق افتاده است نشان دهیم. داستان اما در نکته ی مزبور خلاصه نمی شود. در همین رابطه تلاش های دیگری نیز صورت میگیرد. از جمله اینکه تاریخ برگزاری سالروز این قتل عام را از مرداد ماه که بزرگترین رقم اعدام شدگان مربوط به آن زمان بوده است، از جانب عده ای به شهریور ماه کشانده شده است. در این مورد نیز اغلب مراسم بدون نام بردن از مجاهدین و یا حتی اشاره صریح به فرمان نخستین خمینی مبنی بر کشتار مجاهدین ، برگزار میشود. برگزاری این مراسم و زنده و تازه نگهداشتن خاطره ی جانباختگان بسیار انسانی و ستودنیست. اما انصاف است که عده ای ، بخصوص در خارج از کشور که هیچگونه مانعی هم از جانب رژیم ندارند، نام و یاد مجاهدین شهید در این رویداد را بفراموشی بسپارند و یا پوشیده نگه دارند؟
طرح کشتار، برنامه کشتار ، اجرای کشتار
روش گریز از بحران در رژیم آخوندی
رویدادهایی خطر را ملموس تر کردند
کابوسی که رژیم را رها نمی کرد
سئوال : اگر ارتش آزادی بخش ملی ایران حضور پر اقتدار خودش را با فتح مهران و در جریان عملیات فروغ جاویدان تا رسیدن به پشت دروازه های کرمانشاه اعلام نمی کرد و با این ترتیب هم ضعف و زبونی رژیم را برای مردم بر ملا نمی ساخت و هم انگیزه مردم را برای سرنگونی حاکمیت آخوندی نقویت نمی کرد ، آیا رژیم باز هم دست یه کشتار زندانیان سیاسی می زد؟ پاسخ علی الاصول نمی تواند مثبت باشد. زیرا اگر رژیم پس از قبول آتش بس در وضعیت محتضرانه بسر نمی برد دلیلی وجود نداشت که بر سر یی درد خود دستمال کشتار زندانیان سیاسی و پیامد های داخلی و بین المللی آن را ببندد. برعکس ، اگر رژیم ذره ای احساس پیروزی در جنگ را می کرد و می توانست آنرا سرمایه و سرپوشی برای خود درمقابل سایر مسائل و مشکلاتش کند، چرا باید دست به حماقت جنایت آمیز کشتار زندانیان سیاسی می زد. برعکس ، اگر برگ برنده ی پیروزی در جنگ را می داشت ، شاید برای بیان عطوفت و مهر و بخشش نداشته ی خود و تظاهر به آنها، نمایش عفو بخشی از زندانیان سیاسی را نیز بشکرانه ی پیروزی هایش اجرا می کرد. اما در کفه ی ترازوی رژیم ذره ای پیروزی نبود . بقول دکتر خانلری : هرچه بود از همه سو خواری بود – ذلت و نکبت و بیزاری بود.
عملیات فروغ جاویدان و پیامدهای احتمالی و متصور آن ، رژیم را بر سر دو راهی مرگ و زندگی قرار داد.* اما ادامه حیات برای آخوندهای حاکم هزینه ای بس گزاف طلب می کرد و رژیم آنرا البته از کیسه ی مردم و با اجرای سرکوب همه جانبه و در صدر آنها کشتار زندانیان سیاسی ، پرداخت. رژیم این بار سرکوب را از داخل زندان ها و بر علیه زندانیان آغاز کرد که توان هیچگونه مقابله ای نداشتند. این اقدام در سیاه ترین و ننگین ترین برگ را بر تاریخ قرن بیستم افزود. آغاز به سرکوب از داخل زندان یک پیام مشخص داشت. رژیم به جامعه و مردم عادی جان به لب رسیده و دارای ظرفیت بالقوه برای قیام، از این طریق اعلام کرد وقتی زندانی بی دفاع را بی توجه به هر پیامد داخلی و جهانی، بکام مرگ می فرستد ، مصمم به حفظ موجودیت، قدرت و حاکمیت خویش به هر قیمتی است. رژیم از این طریق توانست جو خفقان را بر جامعه ی جنگ زده و هستی باخته مسلط کند و بر سر راه خیزش مردم، راه بندانی از اعدام و اعدام و باز هم اعدام ، ایجاد کند.
ارتکاب آگاهانه جنایت یا از سر فریب خوردگی ؟
نکته ی دیگر در این باره مربوط به نقش خمینی در ارتکاب این جنایت است. عده ای معتقدند که گویا احمد خمینی و رفسنجانی و خامنه ای با نیرنگ و ترفند، خمینی را وادار به صدور دستوربرای انجام این جنایت کرده اند . هیچ دلیل منطقی و مستندی نیز برای اثبات چنین ادعائی و جود ندارد. سابقه ی جنایت های قبل از قتل عام زندانیان سیاسی نیز جائی برای تردید در نقش اصلی و آگاهانه ی خمینی باقی نمی گذارد. کافیست به دستور خمینی برای نابودی شرکت کنند گان در رویداد معروف به " کودتای نوژه" توجه کنیم. یا فرمان خمینی مبنی بر اینکه همه ی اعضای خانواده ها برای حفظ نظام موظفند همدیگر را لو بدهند را بیاد بیاوریم. اینگونه نگرش به عملکرد خمینی نادرست است.یا فتوای قتل سلمان رشدی را لحاظ بداریم. خمینی در تمام جنایت های رژیم ، هم آگاهانه بعنوان صدر رژیم و شریک اصلی ، حضور داشته است و هم مسئولیت درجه اول را دارد. اینگونه قضاوت درباره خمینی که مثلا او را بگونه ای فریب داده اند ، در حقیقت نوعی امتیاز دادن به خمینی و کم رنگ کردن نقش او در جنایات متعدد ش بر علیه بشریت و بویژه مردم ایران محسوب می شود. به جای اینکه بگوئیم یا بیندیشیم که دیگران خمینی را به صدور فرمان این جنایت کشاندند ، چرا این فرض از ذهنمان نگذرد که خمینی خودش احمد و دیگران را وادار کرده است که در این مورد از او استفتا کنند؟ بویژه که دررابطه با امر تحت تاثیر قرارگرفتن یا فریب خوردن خمینی در این مورد نیز همانگونه که قبلا اشاره شد، دلایل متقن و مستند و قابل اثبات وجود ندارد، یا دست کم هنوز کسی آنها را نشان نداده است . نه، مواظب باشیم که عمدا یا سهوا بر نقش خمینی رنگ خاکستری نزنیم.
نام تک تک زندانیان سیاسی، اعم از منفردان ویا اعضاء و هواداران هرسازمان و حزب و گروه ، که به فرمان خمینی شهید شدند ، جاودانه گرامی باد .
فراموش نکنیم که آنها نه تنها زندانی بودند ، بلکه هیچگونه امکا نی برای دفاع از خود نداشتند.
* این نکته را هم برای جلوگیری از هرگونه شبهه و یا سوئ استفاده متذکر شوم که کشتار زندانیان سیاسی در حقیقت نه عکس العمل بلاواسطه در برابر عملیات فروغ جاویدان ، بلکه همانگونه که توضیح داده شد دقیقا پاسخ به مساله مرگ و حیات رژیم در آن مقطع حساس بود. این که کسانی اینجا و آنجا ابراز داشته اند که اگر مجاهدین عملیات فروغ جاویدان را انجام نمی دادند و یا اگر سایر مبارزان به مبارزه قهرآمیز روی نمی آوردند ،رژیم هم زندانیان سیاسی را قتل عام نمی کرد، در واقع به تبرئه ی رژیم دست زده اند و در سفید کاری چهره کسانی پرداخته اند که با زیر پا نهادن حقوق اساسی و آزادی های مردم و بستن تمامی راه های مبارزه مسالمت آمیز، در برابر آزادیخواهان جز تسلیم و یا مبارزه قهرآمیز راه دیگری نگذاشته اند. به این ترتیب اگر شبهه را قوی بگیریم و بپذیریم که کشتار زندانیان سیاسی مستقیما واکنش رژیم به عملیات فروغ جاویدان یا مبارزه قهر آمیز دیگر مبارزان بوده است، در آنصورت نیز فقط منش ضد بشری رژیم و ابعاد باور نکردنی جنایتکاری آن را نشان داده ایم . طراح ومبلغ این امر قبل از همه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامیست که هم خود و هم وابستگانش می کوشند از این طریق بار مسئولیت جنایت را از شانه های خود برداشته و بر گرده های قربانی بگذارند. دفاع از این منطق تنها و تنها به این نقطه ختم میشود که در برابر سبعیت و اقدامات ضدبشری رژیم یا باید سکوت پیشه کرد و یا در صورت بروز هرگونه مقاومت و اعتراض و مبارزه ، تاوانش را که همانا زندان و شکنجه و اعدام است، به اضافه ی مسئولیتش ، پذیرا شد .
می تـوان و بـایـد . . . *
جمشید پیمان
گفتی که : می توانم و با ید .
در وا ژه یِ امید که گل دا د بر لبت ،
در غنچه یِ بهار که بشکفت در دلت ،
درآرزویِ پر زده درباغ سینه ات ،
در رفعت نگاه تو خواندم که : می تو ا ن .
گفتی که : می توانم و باید .
در همنوائی یِ دل ما با امیدِ تو ،
در شعله هایِ سرکش خشم و خروش خلق
- آ ندم که می گرفت پیکر دشمن -
در پویه هایِ خیزش مردم ،
در جوشش صدای تو خواندم که : می توان
گفتی که : می توانم و باید .
در لحظه ای که هزاران ستاره سوخت ،
در پاره هایِ دل که فرو ریخت بر زمین ،
در استـقامتی که برآمد ز تیره خاک ،
بر صخره هایِ عزم تو خواندم که : می توان .
* این یک چکامه ی قدیمی است . آن را با الهام از شعار " می توان و باید " مریم رجوی ، سروده ام .
اکنون که دست و دلم کمتر به نوشتن می رود ،به گل های پـرپـر شده در شهر اشرف که با خونشان
بذر آزادی ایران را آبیاری کرده اند ، پیشکش می کنم . با این امید که از من بپذیرندش .
--------------------------------
سقوط نظام جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر!
«خواسته مردم دفاع از جمهوریت نظام در کنار اسلامیت آن است و شعار جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد در بیان این جنبه از مطالبات آنان نقش راهبردی دارد»
مردم باید همچنان کشته شوند تا او که خودش را برنده ی یک انتصابات در اصل باطل ،اعلام کرده است به کرسی ریاست جمهوری اسلامی تکیه بزند تا اندیشه های مترقی! امام راحلشان که دنیا را آلوده کرده است به طور کامل بازسازی شود وجمهوریت به نظام برگردد ونظام مقدس از سقوط نجات بیابد. این فشرده ی افکار موسوی است که بارها برآن تاکید کرده است. حالا کسی می تواند زیر علم سبز موسوی سینه بزند و مدعی باشد سرنگونی طلب است؟مردم به پا خاسته خیلی زود از تفکر عقب مانده موسوی عبور کردند .موسوی خیلی سعی کرد به آنها برسد وقتی با شعار های به قول خودش ساختار شکن مواجه شد دانست که دیگر توان ندارد خودش را با خواست مردم تطبیق دهد این چنین بود که فرمود :
جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد.
وقتی نظامی فاسد باشد فساد برهمه پیکر نظام رخنه می کند.
دزدان ،مامورین امنیتی سابق وشاغل،باز جو ها وقاتلان وعمامه داران در هر دو بال نظام به جان هم افتاده اند ومردم با بهره به جا از این شکاف ترمیم ناپذیرد میرود تا بساط کلیت نظام را برچینند،این چنین است که قاتل ،دزد سرگردنه،تروریست-رفسنجانی -رهبر جناح مغلوب می شود، فرستاده اینها به پارلمان اروپا محسن مخملباف است با آن پیشینه درخشانش! و هادی غفاری فلانژ منفور با رهبر چپ افتاده وبه دار ودسته موسو ی پیوسته ومی گوید:
« مرده شور ترکیب رهبر را ببرند!» باند های حکومتی، 30 سال است مردم راچاپیده اند و مملکت را به فلاکت کشانده اند ومردم سرانحام کاسه صبرشان لبریز شد ،با دستان خالی و با اراده ای مصمم به میدان آمده اند تا بساط آخوند را برچینند. اما بخش خوب ! مافیای قدرت میخواهد با سو ءاستفاده از جو، حرکت های مردمی را که میرود انقلاب نوین ایران را به سامان برساند مهار کند. آقای پرزیدنت موسوی که حکم رئیس جمهوری اش را سازگارا ومخملباف، نوری زاده وچند تای دیگر تنفیذ کرده اند انقدر گستاخ شده است که دستور خمینی گونه صادر می کنند.
«جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد» فرمان جدید اوست .مردم جوابش را با شعار استقلال ،آزادی، جمهوری ایرانی داده اند. این شعار هر نقص وکمبودی که داشته باشد این حسن را دارد که تکلیف بانظام را روشن می کند وخواست سرنگونی کلیت نظام جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر. را فریاد می کشد.
آقای گنجی هم که خودش را به نوعی رهبر می پندارد یک باره از خواب برخواست ویادش افتاد که باید رهبران نظامش ، به داد گاه سپرده شوند وفرمود:
« آیا وظیفه ی اخلاقی ایرانیان مقیم خارج حکم نمی کند که جنایت کاران را به دادگاه های بین المللی بکشانند؟ آیا سکوت در برابر جنایت، مشارکت در جنایت نیست»؟
آقا گنجی،دیگر کار رژیم تمام است اینها ،چه شما پیشنهاد بدهید وچه نه، به دادگاه کشانده خواهند شد، اما آقا ی گنجی به جنایت های گذشته رژیم چه کسی باید رسیدگی کند؟بیش از صد ترور رژیم در خارج کشور به دستور چه کسانی طراحی شد وچه کسانی مجریش بودند؟ جنایت های سالهای نخستین ج. اسلامی و کشتار های دهه 60 و67 را چه کسانی سازماندهی کردند؟آتش زدن سینما رکس آبادان وسوزاندن نزدیک به 300 تماشاگر فیلم ،جنایت هولناک نبود ؟ اخذ اعترافات قلابی در بیدادگاهها به طول عمر ننگین رژیم شما سابقه دارد . آیا آقای خاتمی ،موسوی وکروبی تا حالا معترض این رفتار های وحشیانه با غیر خودی ها بوده ا ند؟ نه ،اما حالا که نوبت خودشان ویارانشان شده به تکاپو افتاده اند .اما مبارزین ضد جمهوری اسلامی از جنس شما نیستند و به شدت نسبت به تشکیل بیدادگاه اخیرواقرار گیری زیر شکنجه معترضند. هر چند که همین ها که اکنون گرفتار بال دیگر رژیمتان شده اند به گفته خود شما طی سالهای گذشته قبل از قیام اخیر حتا اگر فقط سکوت هم کرده باشند در جنایت ها مشارکت داشته اند، چه برسد به اینکه پرونده اکثر آنان که از دل همین حکومت زائیده شده اند آلوده به سرکوب مستقیم مردم است.
7 اوت 2009، زاربروکن/ آلمان
۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه
-پیام شاهزاده رضا پهلوی در مورد بازنگری جنبش آزادیخواهانۀ ملت ایران
-افشاگری شجاعانۀ مهدی کروبی
و افزایش تهدیدات جانی علیه او و میرحسین موسوی!
علی اکبر رشیدی


سی سال سرکوب نتوانست میل به آزادی را در قلب شما فرو کُشد. سی سال ستم، سی سال دروغ، سی سال انحطاط نظام خودکامۀ ولایت، که خود برایندی بوده و هست از یک فریب بزرگ، و امروز نیز، چون همان روز آغازش، دریای ژرف پلیدی هاست، در همۀ عرصه ها شکست خورده است؛
امروز دیگر هیچ آزاده ای در جهان نیست، که در سیمای این نظام واژگونه اندیش بنگرد، و تجسم کژی، تاریکی، و بدی را، در چهره اش نبیند.
ایرانیان،
امروز، جنبش بیداری ما، که برآمدی است از هزاران سال بیداری تمدن پُر شکوه ایرانزمین، جهان را سراپا بیدار کرده است. و این چنین است که جهانِ بیدار شده، به پایداری ما در برابر زور و خشونت برهنه، به «نه ی» بزرگ ما به دروغ، و به «آری» گفتن مان به خِرَد و مِهر و آگاهی، به دیدۀ احترام می نگرد.
امروز دیگر هیچ کس شکی در این ندارد، که ایرانی را نمی توان در تاریکی به بندش کشید و صدایش را کُشت. امروز دیگر از شرق تا غرب، و از شمال تا جنوب، همۀ دولت ها می دانند، که ملتی چنین آزاده و دلیر را، به هیچ بهانه ای نمی توان دور زد و نادیده اش گرفت.
جوانان آزادۀ ایرانزمین،
جنبش دموکراسی خواهی شما، به عنوان یک جنبش اصیل و ملی، به عنوان یک جنبش شاد و خِرَدگرا، و به عنوان یک کوشش روشنگرانۀ بزرگ که از سرچشمۀ والاترین ارزش های ملی سیراب می شود، نه تنها بَری از هرگونه وابستگی به هر نیروی بیگانه است، بلکه در درون نیز، به هیچ کس جز یکایک شما پویندگان راستین راه آزادی که سازندگان ایران خوشبخت فردا هستید، تعلق ندارد.
در این هیچ شکی نداشته باشید که آن آتش مِهر و خِرَدی که امروز از سوی شما روشن شده است، چراغ راه آیندگان تان خواهد بود. در این هیچ شکی نداشته باشید که هزینۀ گرانی که تا به امروز پرداخته اید، سرمایۀ نیک بختی فرزندان تان خواهد بود تا که در جهانی خُـرم تر و پیـرامونی انسانی تر زندگی کنند. ولایت ستم، نیز در برابر شما کمر خم کرده است، و من دور نمی بینم آن فردای خجسته ای را، که این وحشت منظم، در برابر چشمان ما و جهان، در تمامیت اش فرو شکند.
هم میهنانم،
جنایاتی که امروز در بازداشتگاه های نظام انقلابی بر فرزندان این مرز و بوم می رود، جنایاتی که واپسین پرده های شرم را نیز فرو دریده اند و حتی قداست پیکر پسران و دختران جوان این میهن را نیز لگد مال می کنند، حلقه ای است از یک زنجیر ستبر جنایت، که سردمداران رژیم، سی سال است در بافتنش کوشیده اند.
جوانان و روشن اندیشان ایرانزمین،
نظام ولایت مطلقۀ فقیه، نه فقط در این یا آن دولتش، بلکه در گوهرش، یک کودتای ولایی ست علیه شعور آدمیت و خِرَد خودمختار انسان. و اینچنین است که آنچه که در بیدادگاه ها و تاریک خانه های این نظام قرون وسطایی می بینیم، نه یک رویداد غیرعادی، بلکه نتیجۀ منطقی یک دستگاه تام گرا، خِرَد ستیز، و ضد مردمی است.
هم میهنانم،
از درون «هیچ» چیزی جز «هیچ» نزاید، و از درون آن «هیچ بزرگ» که خمینی پایه اش گذاشت، چیزی جز همین «هیچ بزرگ و آلوده به ننگ» که اینک رژیم خامنه ای در اعتراف خانه های انسان شکن اش به نمایش می گذارد، نمی تواند برون آید.
ایرانیان،
راه رهایی ما از دو سو روشن است و به باور من، استوار بر دو «نه »ی بزرگ: نه به جمهوری اسلامی، در تمامیت اش، و نه به هرگونه مبارزه ای که به خشونت آلوده باشد. هر که در این راه بی بازگشت گام بردارد، با هر پیشینه ای، مقدم اش مبارک است، چرا که در فاصلۀ میان این دو «نه ی» بزرگ است، که جنبش آزادی خواهی نسل نوین ایرانزمین، به دو «آری» بزرگ خویش که همانا عالی ترین هدف های اش به شمار می روند، دست خواهد یافت: جدایی دین از حکومت، و برپایی حکومت قانون.
هم میهنانم،
راه رستگاری ما، فارغ از هرگونه پیشینۀ سیاسی و وابستگی عقیدتی، در همبستگی ماست. و همبستگی ما تنها هنگامی می تواند به رستگاری راستین و نیکی همگانی مان بینجامد، که همبستگی ای باشد برآمده از چهار رکن: آگاهی، بخشش خردمندانه، شفافیت در بیان، و پای فشاری بر اصول.
ایرانیان،
پیروزی از آن ماست
خداوند نگهدار ایران باد
رضا پهلوی
********
و افزایش تهدیدات جانی علیه او و میرحسین موسوی!
جامعۀ جهانی نمی تواند و نباید در ارتباط با این تهدیدها بی تفاوت بماند.
باید از رهبران جامعۀ جهانی،و در وهلۀ نخست،از رهبران امریکا،اروپا و سازمان ملل متحد بخواهیم که با اتخاذ گام های مشخص و عملی،سران جنایتکار رژیم آخوندی را به ارائۀ تضمین های مشخص و عملی برای حفظ امنیت و جان مهدی کروبی و میرحسین موسوی وادارند.
۲۳ مردادماه ۱۳۸۸
در دنباله می خوانید:
-گفتگوی شاهزاده رضا پهلوی با "اشپیگل آنلاین"
اشپیگل آنلاین
-این است رژیم پلید ولایت
مسعود رجوی
-چند سوال از اکبر گنجی
حسن داعی

شاهزاده رضا پهلوی: جنبشی که در روز دوازدهم ژوئن [برابر با بیست و دوم خرداد] متولد شد، بیشترین پشتیبانی را از سوی همه مردم ایران دریافت کرده است. من هم به سهم خود از جنبش مردم حمایت کرده و تلاش میکنم صدای آزادیخواهانه آنها را به گوش جهان برسانم.
اشپیگل آنلاین: ولی آیا کار بیشتری از دست آنها بر نمیآید؟
شاهزاده رضا پهلوی: من امیدوارم که آنها سریعتر و بیشتر از دوگانگی ویژه خود فاصله بگیرند و آنچه را غلط است به صراحت بیان کنند. نه تنها فقط در مورد تصمیمات خامنهای، بلکه درباره کل نظامی که در آن یک نفر میتواند شش نفر دیگر را مستقیم و شش نفر دیگر را غیرمستقیم گزینش کند و بعد آن دوازده نفر تصمیم بگیرند که چه کسی میتواند نامزد ریاست جمهوری و یا مجلس بشود یا نشود. همان یک نفر است که میتواند رئوس نیروهای نظامی، قوه قضاییه، رادیو و تلویزیون و هم چنین بسیاری از مسئولیتهای دیگر را تعیین کند.
شاهزاده رضا پهلوی: من همیشه به این موضوع امیدوار بودم! برای من پرسش هرگز این نبود که آیا به میهنم باز می گردم یا نه، بلکه این بود که کی این بازگشت صورت خواهد گرفت.
شاهزاده رضا پهلوی: شما نباید فراموش کنید که حق ایران در استفاده غیرانظامی از برنامه هستهای هرگز از او سلب نشده بود تا زمانی که این رژیم دینی پیدا شد. همان کشورهایی که امروز با تحریم دست به تنبیه ایران زدهاند، در فروش تکنولوژی و رآکتور اتمی به کشور ما با یکدیگر رقابت میکردند. هیچ دولت خارجی واقعا هرگز نگفت که ایران حق برخورداری از تکنولوژی اتمی را برای استفاده غیرنظامی ندارد. مشکل در سرشت این رژیم و اهداف غیرقابل اطمینان آن است. جهان برای اعتماد نکردن به رژیمی که تروریستها را در خارج حمایت کرده و همزمان جامعه خودش را سالهاست سرکوب میکند، دلایل خوبی در دست دارد. اظهارت نگرانکننده برخی از زمامداران کلیدی نظام در ردههای رهبری نیز این آتش را دامن میزنند.
شاهزاده رضا پهلوی: تاریخ تازه باید درباره این دوره از تاریخ قضاوت کند. با توجه به نبود مباحثه همگانی و علنی در این مورد، تا کنون این امکان وجود نداشته است که بتوان نظرات واحساسات را در این باره سنجید. چیزی که من میتوانم به شما بگویم این است که بسیاری از ایرانیان، از جمله نسل جوان، که هرگز آن دوره را تجربه نکرده است، از زاویهای به قضایا نگاه میکند که با آنچه تبلیغات مسموم رژیم تلاش کرده است در سر آنها فرو کند، تفاوت دارد.
شاهزاده رضا پهلوی: با توجه به منابع تدارکاتی و مالی که در یک کشور نفتخیز و انقلابی به کار گرفته شد تا پدر مرا بدنام کنند، به نظر من هیچ انسان منصفی نمیتواند بگوید که دوستان و دشمنان وی تا کنون دسترسی برابر به بارگاه دادگاه افکار عمومی و یا به صفحات تاریخ را داشتهاند. من انتظار ندارم تا زمانی که هر دو طرف حق برابر در اظهار نظر نداشته باشند، قضاوت عادلانهای صورت گیرد.
----------------
اين است رژيم پليد ولايت
مسعود رجوي
18 مرداد1388
و اكنون اين كروبي است كه پس از 10روز نامه يي را كه به رفسنجاني نوشته است، ناگزير منتشر ميكند. از شقاوتها و شناعتهايي ميگويد كه هنوز از آن برخود مي لرزد. به نقل از افرادي كه «داراي پستهاي حساس در اين كشور بودهاند» و به گواهي «نيروهاي نام و نشان دار» در همين رژيم ميگويد.
-ميگويد كه به پسران و دختران اين كشور حتي فرزندان مقامات و همدستان همين رژيم آنچنان وحشيانه در زندانهاي ولايت فقيه تجاوز شده است كه قربانيان «دچار افسردگي و مشكلات جدي روحي و جسمي گرديدهاند و در كنج خانههاي خود خزيدهاند».
- «از دستگيريهاي بيحساب و كتاب، از ضرب و شتم و وارد كردن جراحات، از حمله به خانههاي مردم، برخوردهاي خشن و وحشتانگيز حتي با خانمها در سطح خيابانهاي شهر» سخن ميگويد و «از برخوردهاي خشن و بيمحابا، بر سر مردم باتون را خرد كردن، آنچنان كه بعد از گذشت قريب به 40 روز همچنان اوضاعشان غيرعادي است و عوارض آن روي بدنشان قابل مشاهده است».
-همچنين از «هتاكي و ابراز دشنام و فحاشي ركيك به افراد و نثار نواميس بازداشتشدگان و مردمي كه براي نماز جمعه آمده بودند »سخن ميگويد.
بهراستي كروبي هم ديگر به تنگ آمده و اكنون پس از 21 سال به همانجا مي رسد كه منتظري رسيد. آقاي كروبي بهدرستي و با همان توصيف منتظري پس از قتل عام زندانيان در سال 1367 مينويسد: « اتفاقي در زندانها رخ داده است كه چنانچه حتي اگر يك مورد نيز صدق داشته باشد، فاجعهيي است ... كه روي بسياري از حكومتهاي ديكتاتور از جمله رژيم ستمشاهي را سفيد خواهد كرد».
اي كاش كه آقايان منتظري و كروبي و ديگراني كه از اين پس به آنان ميپيوندند، از سي سال پيش نسبت به همين شقاوتها و شناعتها بيدار و هشيار شده بودند.افسوس...
اما باز هم دير نيست و بنيبشر براي جبران مافات تا لحظه وفات فرصت و امكان بازگشت دارد.تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا . به خدا و خلق باز گرديد و توبه بازگشت نا پذير نصوح به جاي آوريد.
آخر در زندانها و شكنجه گاههاي خميني و لاجوردي و در واحدهاي مسكوني قزل حصار از اول همين بساط بود.
فتواي خون كشيدن از زندانيان قبل از اعدام براي جبهه هاي جنگ ضدميهني را به ياد داريد؟ فتواي تجاوز به دختران قبل از اعدام براي اينكه به بهشت نروند را به ياد داريد؟
گمان ميكنيد پاسدار شكنجه گر احمدي نژاد يا پاسدار شكنجه گر حسين شريعتمداري از كجا و طي چه پروسه يي به قعر جنايت و رذيلت و وقاحت درغلتيدند؟ بسياري شاهدان، هنوز حيّ و حاضرند هر چند كه هزاران و هزاران تن ديگر از آنان تيرباران يا به دار كشيده شدند.
نگاهي هم به صحنههاي جنايت دست آموزان رژيم ولايت در اشرف بيندازيد. باور كنيد كه ميليونها نفر در سراسر جهان به خود لرزيدند، اشك ريختند و خونشان به جوش آمده است. در عين حال در برابر پايداري شگفت فرزندان رشيد ايران براي آزادي، سر تعظيم فرود مي آورند و به حتميت پيروزي مردم ايران يقين مي كنند.
تقريبا چهل روز پيش، كروبي در نهم تير نامه سرگشاده يي به ملت ايران نوشت. صرفنظر از مايه هايي كه هنوز هم براي نظام نجاست ولايت مي گذارد، نوشته بود :
«لازم ميدانم ابتدا از مردم ايران عذرخواهي کنم؛ هم به خاطر چندين ماه اصرار و ابرام براي حضور در انتخابات رياست جمهوري و هم به خاطر همة آن عزيزاني که در اين مدت زحمات زيادي را براي آنها موجب شدم .... اذعان مي کنم که بسياري از شما پيشتر و دقيق تر مي دانستيد که چه خواهد شد و متوجه شده بوديد،همان گاه که ميپرسيديد ”چه تضميني براي آراي ما وجود دارد“، يا زماني که ميگفتيد ”نتيجة انتخابات معلوم است و شما آب در هاون مي کوبيد” ».
واضح است كه تا همين جا هم كه كروبي قدم برداشته، بهاي سنگيني دارد. تا همين جا هم شايسته و ارزشمند است و خدا از معاصي كبيره در خدمت به يزيديان و فرعون و طاغوتهاي عمامه دار زمان مانند خميني و خامنه اي، ميكاهد. اين البته به رابطه او و هركس ديگر، با آفريدگارش برميگردد. آنچه من ميخواهم با آرزوي در امان ماندن كروبي از گزند خامنه اي و دژخيمان و جلادانش بگويم، تنها يك نكته است. نه فقط به او، بلكه خطاب به همة آنهايي كه در درون يا حاشية همين رژيم بهستوه آمده و از كثرت و غلظت فاجعهها و ستم اكنون به خود ميلرزند.
چه خوب كه بخشي از حقيقت تكان دهنده را بيان ميكنيد و به همين ميزان نزد خلق و خالق مأجوريد. اما باور كنيد كه خانه از پاي بست ويران است و خشت ولايت از روز اول كج و برخلاف رأي و حاكميت ملّت و با خنجر و خيانت نسبت به انقلاب ضدسلطنتي كار گذاشته شده است.
جرثومه و امُ الفساد ، همين رژيم ولايت و حاكميت آخونديست. در اوين يا كهريزك يا هزاران زندان و شكنجه گاه و خانههاي امن اطلاعات و سپاه هيچ فرقي نميكند. از كوزه همان برون تراود كه در اوست. دادگاهها و تبليغات و اتهامات و برچسبهاي اين رژيم، از ابتدا، همين بود. كدام كلمه بود كه خميني آن را ذبح نكرده باشد؟ مگر نميگفت كه مجاهدين خرمنهاي روستاييان را آتش مي زنند؟ مگر به تناوب نميگفت جاسوس شوروي و عامل آمريكا و اسرائيل و بعثِ عراق هستند؟
بله، اين رژيم، همان است كه بود. تنها راه، آزادي و حاكميت مردم است. اين تمامي حقيقت است.
بهخدا سوگند كه در بيان اين حقيقت به اندازه دانة ارزني هم منفعت شخصي يا گروهي را در نظر ندارم. با اشرفيان خونفشان و با اشرف نشانان در ايران و سراسر جهان براي چادر زدن در خاوران هم اعلام آمادگي و ثبت نام كردهايم. اگر خواستار آسودگي و خلاصي خود و رها شدن مردم ايران از اين همه ظلم و ستم هستيد، اين تمامي حقيقت است. تنها راه، آزادي و حاكميت مردم ايران است.
درست بههمين دليل، بهخاطر عصمت جسم وجان و روح و روان مردم ايران، و همان پسران و همان دختران، و بهخاطر سعادت و حق حاكميت يك خلق در محنت و زنجير، با تمام وجود فرياد بزنيد :
مرگ بر ديكتاتور مرگ بر خامنه اي
حكومت آخوندي، سرنگون! سرنگون! سرنگون!
مسعود رجوي
18 مرداد 1388
***********
نوشته: حسن داعی
اکبر گنجی در مقاله جدید خود و با لحنی آمرانه خطاب به هموطنان خارج از کشور میگوید: "از همین لحظه به طور شفاف و به صراحت تمام اعلام می کنیم: اول- شعار کمپین "جنایت علیه بشریت" به شرح زیر است: جنگ؟ نه. تحریم اقتصادی؟ نه. محاکمه ی سران رژیم به جرم "جنایت علیه بشریت" ؟ آری. دوم- نماد کمپین "جنایت علیه بشریت"، سبز سبز است و ما هیچ پرچمی، جز نماد سبز بالا نخواهیم برد."1
در اینجا چند سوال ساده که به ذهن من و بسیاری دیگر از هموطنان رسیده را فهرست وار بیان میکنم تا درصورتیکه ایشان ضرورتی به پاسخگوئی دید، اقدام فرمایند:
• منظور اکبر گنجی از "کمپین جنایت علیه بشریت" کدام است و رابطه آن با جنبش سبز در خارج و داخل چیست؟ به بیان دیگر، ایشان دقیقا سخنگوی کدام جریان و کدام دسته از ایرانیان است؟ پاسخ به این سوال از این جهت ضروری است که در جریان اعتصاب غذای نیویورک که به ابتکار گنجی و دوستانش برگزار شد، حمید دباشی یکی از سخنگویان این حرکت، در مصاحبه روز 22 جولای با بی بی سی گفت: "ما به نمایندگی از طرف همه ایرانیان خارج از کشور در اینجا هستیم.... مردم ایران از اوباما هیچ توقعی ندارند جز اینکه فقط ناظر باشه."2چه کسی به ایشان یا حمید دباشی اجازه نمایندگی از طرف همه ایرانیان خارج از کشور را داده و مردم ایران به چه طریق درخواست خود برای بیطرفی اوباما را به ایشان اطلاع داده اند؟
اکبر گنجی در مصاحبه ایکه دو روز پیش با یکی از تلویزیون های چپ آمریکا بنام Democracy Now داشت، ضمن اشاره به کمپین جدید خود و اعتصاب غذای نیویورک، با تحریم اقتصادی مخالفت کرد. بلافاصله پس از این مصاحبه، سایت وابسته به تریتا پارسی، با تیتر درشت نوشت: "اکبر گنجی: اپوزیسیون مخالف تحریم است"3
آیا اکبر گنجی سخنگوی اپوزیسیون جمهوری اسلامی است؟ اگر گنجی خود را نماینده جنبش سبز در خارج از کشور میداند، مشکل بازهم بیشتر میشود. همانظور که میدانیم، محسن مخملباف به نمایندگی از طرف میرحسین موسوی در پارلمان اروپا سخنرانی کرد و از غرب خواست تا جمهوری اسلامی را هم تحریم سیاسی و هم تحریم اقتصادی کند. بنابراین، مواضع گنجی با مخملباف از زمین تا آسمان متفاوت است. بنابراین باید پرسید که ایشان سخنگوی چه کسی در خارج از کشور است؟
اگر میزان شرکت کنندگان در اعتصاب غذای نیویورک را معیار سنجش قرار دهیم، با وجود دهها اعلامیه و بیانیه و با اینکه هنرمندان محبوب ایرانی نیز درآن حضور یافته و برخی از ستارگان هالیوود نیز ازآن حمایت کردند، کل شرکت کنندگان در این گردهم آئی از چند صد نفر تجاوز نمی کرد. تعداد خبرنگاران و نمایندگان رسانه هائی که برای پوشش این حرکت در این سه روز به محل اعتصاب آمدند، بیشتر از تعداد کسانی بود که یا اعلامیه اعتصاب غذا را امضاء کرده یا از آن حمایت کرده بودند. آیا این محبوبیت ناچیز در میان ایرانیان خارج از کشور به اکبر گنجی جسارت بیاناتی چنین آمرانه و بازی کردن نقش سخنگوی ایرانیان خارج از کشور را میدهد؟ ناگفته نماند که محبوبیت گنجی در میان روشنفکران بین المللی بسیار بیشتر از مقبولیت ایشان در میان ایرانیان است.
• ایشان در نامه خود به سازمان ملل و در مقالات و سخنرانی های مکرر، بارها و بارها از جنایات این حکومت سخن گفته اند. شهرت اولیه اکبر گنجی نیز بخاطر شهامت ایشان در افشاگری علیه هاشمی رفسنجانی بود. اگر گنجی روزی بعنوان شاهد یا شاکی در مقابل دادگاه بین المللی قرار گرفت تا علیه جنایات حکومت ایران سخن گوید، آیا حاضر است در مورد جنایات دهه اول انقلاب که سیاه ترین دوران جمهوری اسلامی است سخنی بر زبان آورد؟
در اینصورت، آیا بهتر نیست که قبل از رسیدن به دادگاه فرضی که سالها از آن فاصله داریم، اکبر گنجی یکبار برای همیشه در مورد این بخش از جنایات رژیم ایران سخن گوید و در مورد نقش روح الله خمینی، دوستان دوم خردادی خویش و بخصوص نقش خودش در این جنایات مخوف سخن گوید؟ آیا مردم ایران محرم تر از قضات دادگاه بین المللی نیستند؟ آیا می توان نقش رهبری جنبش را بازی کرد و گذشته خود و دوستان خود را از مردم پنهان نمود؟ آیا میتوان بعنوان شاکی در این دادگاه حضور یافت ولی در بخش هائی از این جنایات شریک بود؟ کمترین انتظار از گنجی این است که ایشان ضمن بازگشائی دوران سیاه دهه شصت، به نقش مستقیم خود و دوستانش اعتراف کرده و از قربانیان این دوره وحشت و ترور (نسل های کنونی و آینده مردم ایران و همچنین مردم منطقه خاورمیانه و جهان اسلام و همه ساکنان کره خاکی که از بنیادگرائی و تروریسم این حکومت صدمه دیده اند) طلب بخشش نماید.
• اکبر گنجی با تحریم اقتصادی علیه حکومت ایران مخالف است. این عقیده ایشان است و برخی دیگر از هموطنان نیز با ایشان هم عقیده اند. آیا ایشان فقط با تحریم اقتصادی مخالف است یا با دادن امتیاز از طرف غرب به حکومت آخوندی نیز مخالفت میکند؟ خود ایشان در سخنرانی معروف خود در شورای روابط خارجی آمریکا، از غرب خواست که برای حل مسئله اتمی، جمهوری اسلامی دست از غنی سازی بردارد و در مقابل، غرب نیز تضمین های امنیتی به جمهوری اسلامی بدهد.4 منظور ایشان از این تضمین ها چیست؟ آیا این امتیاز دادن به جمهوری اسلامی نیست؟ کدامیک بدتر است، تحریم های نفتی که سختی هایی برای هموطنان بوجود میآورد یا تضمین های امنیتی که عمر حکومت را افزایش داده و سختی های طولانی تری را نصیب ملت میکند؟
اکبر گنجی معتقد است که غرب نباید به تحریم نفتی این حکومت اقدام کند. جای این سوال باقی است که آیا حراج سرمایه های مردم ایران، نابود کردن ذخیره های کشور و صرف پول آن برای دستیابی به بمب اتم، تروریسم، رشد بنیادگرائی در منطقه، خرج صدها میلیون دلار برای لابی در آمریکا و در یک کلام تلاش برای بقای حکومت ، خیانت به نسل های کنونی و آینده کشور نیست؟ ضرر کدامیک برای مردم بیشتر است، تحریم نفتی یا بنزینی و سختی های ناشی از آن یا ادامه فروش نفت و کمک به بقای این حکومت؟
• اکبر گنجی در بسیاری از سخنرانی ها و مقالات خویش، با حمایت دولت ها و محافل غربی و بخصوص آمریکایی از جنبش مردم ایران یا کمک احتمالی به هر گروه اپوزیسیون مخالفت کرده است. کافی است به فعالیت های تریتا پارسی و لابی رژیم در کنگره آمریکا نگاه کنیم تا استفاده آنان از نوشته های گنجی در این زمینه را بطور مکرر مشاهده نمائیم. آیا این دستور العمل یعنی حرام بودن دریافت کمک از محافل غربی، شامل خود گنجی و دوستان ایشان نیز میشود یا خیر؟ در اینجا بطور مشخص از ایشان درخواست میکنم که برای شفافیت و پاسخگوئی به هموطنان، لیست افراد، بیناد ها و سازمانهائی که در چند سال گذشته به ایشان کمک مالی و سیاسی کرده اند را به اطلاع مردم ایران برسانند. آنانی که در آمریکا زندگی و فعالیت سیاسی میکنند بخوبی واقفند که شفافیت در مورد روابط سیاسی و مالی، از پایه ای ترین اصول دموکراسی و صداقت با مردم است.
• سیاست اصلی آمریکا در سی سال گذشته، پرهیز از سرنگونی رژیم و بجای آن، حمایت از جناحهای باصطلاح مدره یا اصلاح طلب حکومتی در ایران بوده است. بدین ترتیب، جناح موسوم به دوم خرداد از دوازده سال پیش تا کنون مورد حمایت مستقیم آمریکا و اروپا قرار داشته است. بنظر آقای گنجی آیا این مقوله نیز جزو دخالت آمریکا در امور ایران محسوب میشود و باید محکوم شود یا اینکه فقط باید آن بخش از دخالت های آمریکا را محکوم کنیم که متمایل به سرنگونی حکومت ایران است؟ آیا کمک آمریکا به حفظ و بقای این حکومت، یعنی حمایت از یک جناح حکومتی در ایران، دخالت در سرنوشت ایران و ایرانیان هست یا خیر؟
• بسیاری از همکاران و متحدان اکبر گنجی، منجمله برخی از برگزار کنندگان اعتصاب غذای نیویورک کسانی بوده اند که در چند سال گذشته تحت نام مبارزه با جنگ و تحریم، مشغول کمک به جمهوری اسلامی، فریب و جذب گروههای صلح طلب آمریکا و همچنین دروغگوئی به افکار عمومی در مورد ماهیت حکومت ایران و برنامه هسته ای آن بوده اند. این افراد ضمن کمک به بقای این رژیم قرون وسطائی، باعث شده اند که جمهوری اسلامی چهار سال برای برنامه اتمی اش وقت بخرد. لیلا زند یکی از رهبران این نوع فعالیت های بظاهر صلح طلبانه در آمریکاست که در مقاله چند روز پیش خود به لابی و کمک به حکومت ایران و شخص احمدی نژاد اعتراف میکند:5
"در چند سال گذشته، ما اینجا در آمریکا، از آقای احمدی نژاد و سیاست های وی از هر طریق ممکن که فکر میکردیم به مردم ایران کمک کند حمایت کردیم. ازآنجا که ما انتخاب مردم ایران (انتخاب احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهور) را محترم می شمردیم، طی چهار سال گذشته به مقابله با هر حرکت غیر منصفانه و توهین کننده ای که علیه ایشان بعنوان ریئس جمهور منتخب ایران بود برخاستیم.
ما برای حمایت از احمدی نژاد تظاهرات براه انداختیم. با سناتورها و نمایندگان کنگره ملاقات کردیم تا از ایران و رئیس جمهورش و سخنرانی های وی دفاع کنیم. ما مقالات زیادی در دفاع از وی نوشتیم بخصوص هنگامیکه وی در سال 2007 در دانشگاه کلمبیا رفت و مورد حمله بی ادبانه رئیس دانشگاه کلمبیا قرار گرفت. هنگامیکه وی سال بعد به آمریکا آمد و با لاری کینگ در تلویزیون سی ان ان مصاحبه کرد برایش دست زدیم. ما برای وی یک جلسه دیدار بسیار محترمانه با بسیاری از گروههای صلح طلب برگزار کردیم تا دیالوگ را ترویج دهیم.
ما دلمان میخواست که همه بدانند که ما از سیاست های تهدید آمیز آمریکا علیه ایران حمایت نمی کنیم. ما با احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهور ایران به گفتگو نشستیم. ما همه این اقدامات را فقط به این خاطر که به آقای احمدی نژاد مربوط میشد انجام دادیم بلکه ما در کنار کسی نشتستیم که رئیس جمهور یک کشوری است که مردمش مورد تهدید قرار گرفته اند. ما این کار را برای هر ایرانی که در داخل کشور است انجام دادیم زیرا ما هوش و انتخاب ایرانیان (انتخاب احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهور) را محترم می شماریم.”
نظر اکبر گنجی در مورد لابی چهار ساله دوستان و متحدان سیاسی اش برای کمک به جمهوری اسلامی چیست؟ آیا این گونه دخیل بستن به آمریکا برای برداشتن فشار از روی جمهوری اسلامی وطن پرستانه است؟ آیا آندسته از محافل و بنیادهای آمریکائی که حامی این لابی باصطلاح ضد جنگ و تحریم هستند، همانهائی نیستند که در این سالها از اکبر گنجی حمایت کرده اند؟
-----------------------
پاورقی:
1. مقاله اکبر گنجی در سایت اخبار روز http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=23200
2. مصاحبه تلویزیونی حمید دباشی با بی بی سی
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/07/090722_ir88_hunger_strike_ny.shtml
http://niacblog.wordpress.com/2009/08/12/ganji-opposition-opposes-economic-sanctions/#comment-2986
4. مقاله اکبر گنجی به انگلیسی
http://bostonreview.net/BR32.3/ganji.html
5. مقاله لیلا زند به انگلیسی
http://forpeace.net/blog/leila-zand/irans-crisis-does-it-feel-velvet
-----------------------
۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه
من،مجاهد نیستم.با کیش اهریمنی و واپسگرای اسلام نیز که از آغاز تا به امروز جز بدبختی و سیه روزی برای ایرانی و ایرانی چیز دیگری به ارمغان نیاورده است، هیج میانه ای ندارم.با این حال باید از میر حسین موسوی بپرسم:
آقای میرحسین موسوی!
شما از کدام "منافقین منفور" سخن می گویید؟!
از همان "منافقینی" که جنابعالی و آن امام منفور و گوربگور شده اتان ـ که راست یا دروغ، هنوز هم سنگش را بسینه می زنید ـ بهمراه همین ولی وقیح و پاسدار احمدی نژاد و دیگر شرکا و مزدوران آدمخوارتان،در سیاهچال ها و شکنجه گاه های مخوفتان، هزار هزار از آن ها کشتید و با بیشرمی و شقاوتی بی نظیر حتی پول فشنگ هایی را که برای تیرباران این عزیزان بخون خفته مصرف کردید،از پدران و مادران داغدارشان گرفتید؟!
از همان "منافقینی" که امروزه، دوش بدوش و همصدا با دیگر نیروهای اپوزیسیون برانداز رژیم خونریز جمهوری اسلامی،از هوارداران پادشاهی گرفته تا کمونیست ها و دیگر جمهوریخواهان،برغم پیشینۀ سیاه،جنایتبار و ننگین شما و همپالگی های امروزه اصلاح طلب شده اتان،آنقدر درایت،بزرگی،صداقت،شهامت و سعۀ صدر دارند که در راستای پیشبرد نبرد آزادیبخش و میهنی علیه تمامیت رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی،قاطعانه از شما و یاران تان در برابر سگان هار ولی وقیح پشتیبانی می کنند،و شما بهتر از هر کسی می دانید که چنانچه همین پشتیبانی ها در پهنۀ داخلی و جهانی نمی بود،ولی وقیح و سگان هارش تاکنون هزار بار شما و یاران تان را دریده بودند و بر سر قبرتان فاتحه خوانده بودند؟!
آقای میرحسین موسوی!
براستی چه کسی در میان مردم بپاخاستۀ ما منفور است:"منافقین" و دیگر نیروهای اپوزیسیون برانداز رژیم آخوندی،و یا گردانندگان و مزدوران نظام اهریمنی و رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی و آن امام خون آشام و گوربگور شده تان؟!
در دیزی باز است،حیای گربه کجاست؟!
۲۲ مردادماه ۱۳۸۸