۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

در دنباله می خوانید:
-هزار باضافه یک می شود هزار و یک
جمشید پیمان
-می توان و باید...
سروده ای از جمشید پیمان
-سقوط نظام جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر!
بصیر نصیبی
هزا ر باضافه یک میشود هزا ر و یک

جمشید پیمان


از دهه ی اول مرداد 1367 و بفرمان صریح خمینی ،قتل عام زندانیان سیاسی آغاز شد . درنخستین فرمان که بلافاصله پس از عملیات فروغ جاویدان صادرگشت، مشخصا تنها از مجاهدین با عنوان " منافقین" یاد شده است.درآنجا هیچ نکته ای درباره دیگر زندانیان ، از جمله کمونیست ها و یا کافران و یا مشرکان، نیست. آنجا خمینی جنایت خود را فقط وفقط بر روی منافقین( بخوانید مجاهدین ) متمرکز ساخته است. اگر دامنه ی این جنایت به سایر زندانیان سـیاسـی( جدا از تعداد و ابعادش ) نـمی کشید ، هـرچند کـه مفهوم عام " زندانی سیاسی" شامل مجاهدین زندانی هم می شود ولی فکر می کنم ناگزیر بودیم آن کشتار را قتل عام " مجاهدین زندانی " بنامیم. اما دامنه ی جنایت رژیم به مجاهدین محدود نشد و متاسفانه چندی بعد با صدور فرمان دیگری ، سایر زندانیان سیاسی را هم در بر گرفت.
جدا سازی اسم از مسما

از پس آن رویداد هولناک و کم سابقه در تاریخ جنایات علیه بشریت ، در یاد آوریش تقریبا از جانب همه ، همان مفهوم " زندانیان سیاسی" بکار برده میشود. هیچ عیبی هم ندارد و کاملا هم درست است. اما قضییه از هنگامی بحث انگیز میشود که بعضی نه صرفا بخاطر استفاده از این مفهوم عام ، بلکه برای کمرنگ کردن و احیانا نادیده انگاشتن و بفراموشی سپردن مجاهدین، بر کار برد " قتل عام زندانیان سیاسی" همراه با نام نبردن از مجاهدین ، تاکید و اصرار می ورزند.
اجازه بدهید یک مثال بزنم. هیتلر در دوره ی حاکمیت ناسیونال سوسیالیسم بر آلمان ، شش ملیون یهودی را نابود کرد . نه آنروز و نه پس از آن تا امروز به بهانه یا دلیل کشتار کمونیست ها و دیگر مخالفان نازی ها ، که احتمالا تعدادی از آنها در همان اردوگاه هائی بوده اند که یهودیان را نگه می داشتند و حتی با یهودیان به قتل گاه برده شده اند، کسی نتوانسته است جنایت علیه یهودیان را با یک کاسه کردن آن با دیگر جنایات نازیها ، عمدا یا به سهو به کم رنگ کردن این جنایت علیه یهودیان بپردازد. بسیار کوشیده اند که در باره رقم شش ملیون، سوال یا شبهه بپراکنند و رقم را غیر واقعی یا آگراندیسمان شده معرفی کنند. ولی کسی دراصل وقوع جنایت نه تردید داشته و نه توانسته است آنرا بطور مستدل و مستند انکار کند. بنا براین امروز پس از گذشت سال های بسیار از آن رویداد، در یاد آوریش عنوان " قتل عام یهودیان " بکار برده میشود. از این مثال بگذریم و به مطلب خودمان بازگردیم.

پرداختن به حقیقت یا تقسیم نا عادلانه سهم

بسیار بجاست که کشتار مجاهدین بوسیله خمینی در سال 67 را " کشتار زندانیان سیاسی" بنامند. بویژه که این کشتار دامن دیگر زندانیان سیاسی را نیز گرفته و باید همواره یاد تک تک آن جانباختگان را اعم از مجاهد و کمونیست و ملی و مشروطه خواه ( در این مورد ولو دونفر) را زنده نگه داشت . اما این نکته شگفتی آور است که عده ای بکوشند نام مجاهدین را کنار بگذارند. کنار گذاشتن نام مجاهدین و یا تلاش برای کنار گذاشتن نام مجاهدین البته در اصل قضییه تغییری ایجاد نمی کند. اما سوال این است که این امر برای کسانی که به عمد چنین عملی را انجام میدهند چه فایده ای دارد؟ آیا با این کار فقط قصدشان اینست که سهم مظلومیت خودشان را بیشتر کنند؟ آیا میخواهند وانمود کنند که مجاهدین بلحاظ کمی دارای چنان بعد وسیعی نبوده اند؟ آیا وجود زندانی سیاسی بیشتر از یک سازمان در آن مقطع زمانی، بیان وجود پایگاه اجتماعی گسترده تر آن سازمان محسوب میشود که برای پنهان کردنش باید چاره ای اندیشید ویا دست کم، کاری کرد که معلوم نشود از آنهمه زندانی سیاسی که اعدام شدند چه درصدی متعلق به چه تشکیلاتی بوده است؟آیا پنهان و پوشیده ساختن سابقه و کارنامه ی دیگران، برای کسی که این کار را میکند میتواند سابقه و کارنامه برای خودش بشود؟ انصاف ، واقع گرائی و عطف توجه به حقیقت، حکم میکند که در پرداختن به این جنایت رژیم جمهوری اسلامی ، حب و بغض را کنار بگذاریم و واقعیت را آنچنان که اتفاق افتاده است نشان دهیم. داستان اما در نکته ی مزبور خلاصه نمی شود. در همین رابطه تلاش های دیگری نیز صورت میگیرد. از جمله اینکه تاریخ برگزاری سالروز این قتل عام را از مرداد ماه که بزرگترین رقم اعدام شدگان مربوط به آن زمان بوده است، از جانب عده ای به شهریور ماه کشانده شده است. در این مورد نیز اغلب مراسم بدون نام بردن از مجاهدین و یا حتی اشاره صریح به فرمان نخستین خمینی مبنی بر کشتار مجاهدین ، برگزار میشود. برگزاری این مراسم و زنده و تازه نگهداشتن خاطره ی جانباختگان بسیار انسانی و ستودنیست. اما انصاف است که عده ای ، بخصوص در خارج از کشور که هیچگونه مانعی هم از جانب رژیم ندارند، نام و یاد مجاهدین شهید در این رویداد را بفراموشی بسپارند و یا پوشیده نگه دارند؟

طرح کشتار، برنامه کشتار ، اجرای کشتار
نکته دیگر این که عده ای میکوشند کشتار زندان یان سیاسی را حاصل برنامه ای ازپیش تدارک دیده شده معرفی کنند. این موضوع می تواند درست باشد . اما برای قبولاندنش باید دلایل منطقی و مستند ارائه شود. فرضیٌات گوناگون و حدس و گمان ها را نمی توان به جای دلایل منطقی و مستند گذاشت. هیچ دلیل قانع کننده و مدرک معتبری در این مورد وجود ندارد. تهدیدات از جانب این یا آن زندانبان و باز جو شکنجه گر و یا جابجائی زندانیان در مدتی قبل از وقوع این جنایت و حتی ابراز تمایل سردمداران رده اول رژیم مبنی بر حذف زندانیان سیاسی را نمیتوان بصورت قطعی به عنوان دلیل قابل قبول برای این امر دانست که جنایت کاران حاکم اگر چنین چیزی هم در ذهنشان بوده است ( که برای این دشمنان بشریت ، امری عادی محسوب می شود) ، برای انجام آن از مدتها پیش از تابستان 67 برنامه ریزی کرده بوده اند. با توجه به رویدادهای آنروزها، در این مورد نظر منطقی و پذیرفتنی تری را میتوان ارائه کرد .سعی میکنم به اختصار درباره آن بگویم. پیش از پرداختن به آن، این نکته را تمام کنم که در همان چارچوب کمرنگ کردن جایگاه مجاهدین، وقتی عنوان میشود ازمدتها پیش از پذیرش آتش بس و عملیات فروغ جاویدان، رژیم در تدارک کشتار زندانیان سیاسی بوده است، این معنا را در ذهن متبادر میسازد که هدف نه سر به نیست کردن مجاهدین بعنوان بزرگترین و موثرترین نیروی معارض رژیم ، بلکه پایان بخشیدن به مساله ای بنام زندانیان سیاسی بوده است. در حالی که واقعیت آنچه از خرداد 1360 تا مرداد 1367 بر زندانیان سیاسی گذشته است، حاکی از اینست که رژیم در رابطه با این امر از شیوه قرنطینه و منزوی کردن زندانیان پابرجا استفاده کرده بود و در کنار این روش، سر سخت ترین زندانیان را به جوخه های اعدام سپرد و ضعیف ترین آنها را یا به افراد تحت امرخود ویا به منفعلین تبدیل کرد..نمیتوان گفت تصادفی بوده است که در همان برهه ی طولانی نیز بزرگترین رقم کشته شدگان را مجاهدین و هواداران آنها تشکیل میدادند. اخبار مقاومت در داخل زندان نیز اگر هم بخارج راه می یافت به دلیل جو رعب و وحشت حاکم ،نمیتوانست در سظح گسترده ای پراکنده شود ویا تا اعماق لایه های اجتماعی رسوخ یابد. این شیوه اتفاقا برای رژیم کار ساز تر میبود تا برنامه ریزی برای کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی .

روش گریز از بحران در رژیم آخوندی
رژیم هم از تجارب خودش و هم از تجارب دوران نظام پیشین و هم از تجربه تاریخی و معاصر در دیگر جوامع، آموخته است که باکشتار زندانیان نمی تواند اصل موضوع را که بر سر آن زندانی سیاسی وجود دارد، از میان ببرد. باز تولید مبارزان علیرغم همه ی سرکوبها، دلیلی روشن برای این امر دربرابر رژیم میگذاشت. بنا براین، فکر سر به نیست کردن زندانیان سیاسی در این ابعاد، اگر هم از مدتهای طولانی پیش از اجرایش در بین جنایتکاران حاکم وجود داشته، طرح و برنامه ریزیش مربوط به تابستان 1367 و در چارچوب ضرورتی بوده است که شرائط آن زمان بر ایشان تحمیل کرده بود و آنها برای برون رفت از بن بست به این اقدام ضدانسانی پرداختند.ممکن است پرسیده شود اگر رژیم می داند که با کشتار نمی تواند صورت مساله را پاک کند ، این امر در مورد مجاهدین هم صادق است، پس چرا دست به قتل عام مجاهدین زندانی زد؟ این سئوال بجا و منطقی موضوع همان فرضییه ایست که اینک به آن می پردازم و سعی می کنم به آن پاسخ گویم.

رویدادهایی خطر را ملموس تر کردند
سئوال : اگر جنگ با عراق ادامه می یافت و در این تداوم ، رژیم بطور نسبی دست برتر را می داشت ، آیا باز هم به قتل عام زندانیان سیاسی می پرداخت؟ اگر بزرگترین مساله اش زندانیان سیاسی می بود احتمالا اینکار را می کرد . اما واقعیت این است که تا قبل از قبول آتش بس، مساله اصلی رژیم وجود زندانیان سیاسی نبوده است. زیرا با توجه به سبعیت و درجه بسیار بالای کیفیت ضد بشری رژیم، اگر در رابطه با زندانیان سیاسی مساله مرگ و زندگیش مطرح می بود ، در جریان جنگ راحت تر و با عوارض عکس العملی کمتر، این جنایت را مرتکب می شد. اما رژیم در ماه های آخر پیش از نوشیدن جام زهر آتش بس توسط خمینی، در جبهه های جنگ از نابسامانی مرگباری برخوردار بود. مخالفت با ادامه جنگ هم در داخل کشورو جامعه و هم در حلقه های نزدیک به رهبری رژیم روز به روز گسترده تر می شد. ریزش نیروها در جبهه ها قابل کنترل نبود. برای سربازان و پاسدارانی که از میدان های نبرد می گریختند، نیروی جایگزینی نبود. نیرو های باقیمانده در جبهه ها نیز از روحیه و انگیزه برای جنگیدن برخوردار نبودند. باز پس گیری سریع مناطق تحت اشغال، بوسیله نیروهای عراقی، بخصوص جزایر مجنون و فاو ، علیرغم شبکه های دفاعی وسیعی که رژیم در این مناطق مستقر کرده بود، نشانه بارز نبودن انگیزه وروحیه در میان نیروهای رژیم برای ادامه ی جنگ بود. آخرین ضربه را در حساس ترین شرایط ، ارتش آزادی بخش ملی ایران با فتح مهران بر رژیم وارد ساخت و او را ناگزیر از پذیرش آتش بس کرد. پس از پذیرش ناگزیر آتش بس ، رژیم با مشکلی اساسی روبو بود و برای آن بایستی راه حل پیدا میکرد. رژیم باید به جامعه پاسخ میداد که چرا طی هشت سال جنگ صدها هزار ایرانی را به کشتن داده است . باز ماندگان این قربانیان باضافه ی ملیون ها آوراره باضافه ی ویرانی اقتصاد کشور باضافه ی از هم پاشیدگی شیرازه ی امنیت اجتماعی و بالاخره باز گشت صدها هزار بسیجی و پاسدار از جبهه ها ، و عدم توانائی رژیم در پاسخگوئی به مطالبات کوچک و بزرگ متکاثف شده مردم طی هشت سال جنگ بیهوده، شرایط را برای یک انفجار آماده ساخته بود. رژیم سایه ی انقلاب را همه جا بدنبال خویش میدیدو اگر در آن شرائط کاری نمیکرد بی تردید ناقوس مرگش بصدا در میآمد.


کابوسی که رژیم را رها نمی کرد

سئوال : اگر ارتش آزادی بخش ملی ایران حضور پر اقتدار خودش را با فتح مهران و در جریان عملیات فروغ جاویدان تا رسیدن به پشت دروازه های کرمانشاه اعلام نمی کرد و با این ترتیب هم ضعف و زبونی رژیم را برای مردم بر ملا نمی ساخت و هم انگیزه مردم را برای سرنگونی حاکمیت آخوندی نقویت نمی کرد ، آیا رژیم باز هم دست یه کشتار زندانیان سیاسی می زد؟ پاسخ علی الاصول نمی تواند مثبت باشد. زیرا اگر رژیم پس از قبول آتش بس در وضعیت محتضرانه بسر نمی برد دلیلی وجود نداشت که بر سر یی درد خود دستمال کشتار زندانیان سیاسی و پیامد های داخلی و بین المللی آن را ببندد. برعکس ، اگر رژیم ذره ای احساس پیروزی در جنگ را می کرد و می توانست آنرا سرمایه و سرپوشی برای خود درمقابل سایر مسائل و مشکلاتش کند، چرا باید دست به حماقت جنایت آمیز کشتار زندانیان سیاسی می زد. برعکس ، اگر برگ برنده ی پیروزی در جنگ را می داشت ، شاید برای بیان عطوفت و مهر و بخشش نداشته ی خود و تظاهر به آنها، نمایش عفو بخشی از زندانیان سیاسی را نیز بشکرانه ی پیروزی هایش اجرا می کرد. اما در کفه ی ترازوی رژیم ذره ای پیروزی نبود . بقول دکتر خانلری : هرچه بود از همه سو خواری بود – ذلت و نکبت و بیزاری بود.
عملیات فروغ جاویدان و پیامدهای احتمالی و متصور آن ، رژیم را بر سر دو راهی مرگ و زندگی قرار داد.* اما ادامه حیات برای آخوندهای حاکم هزینه ای بس گزاف طلب می کرد و رژیم آنرا البته از کیسه ی مردم و با اجرای سرکوب همه جانبه و در صدر آنها کشتار زندانیان سیاسی ، پرداخت. رژیم این بار سرکوب را از داخل زندان ها و بر علیه زندانیان آغاز کرد که توان هیچگونه مقابله ای نداشتند. این اقدام در سیاه ترین و ننگین ترین برگ را بر تاریخ قرن بیستم افزود. آغاز به سرکوب از داخل زندان یک پیام مشخص داشت. رژیم به جامعه و مردم عادی جان به لب رسیده و دارای ظرفیت بالقوه برای قیام، از این طریق اعلام کرد وقتی زندانی بی دفاع را بی توجه به هر پیامد داخلی و جهانی، بکام مرگ می فرستد ، مصمم به حفظ موجودیت، قدرت و حاکمیت خویش به هر قیمتی است. رژیم از این طریق توانست جو خفقان را بر جامعه ی جنگ زده و هستی باخته مسلط کند و بر سر راه خیزش مردم، راه بندانی از اعدام و اعدام و باز هم اعدام ، ایجاد کند.
نه بخشش ، نه انتقام ، فقط احقاق حق
بنظر من علت اصلی ( ونه احتمالا همه ی علل) کشتار مجاهدین و دیگر زندانیان سیاسی در تابستان و پائیز 1367، درنکته هائی که گفته شدند، جای دارد، که البته با چاشنی کینه ی کور وقدیمی خمینی و یارانش نسبت به مجاهدین ، عجین بود . این کینه که سابقه ای دیرین داشت با موضع گیری ها و مبارزه مجاهدین بر علیه ارتجاع حاکم پس از انقلاب بهمن ، توام با ترس از سرنگونی ، سردمداران رژیم را وادار به ارتکاب جنایات بی سابقه در وسعتی باور نکردنی و از جمله قتل عام زندانیان سیاسی کرد. جنایتی که هرگز نباید بر آمران و عاملانش نقشی از بخشش زد. زیرا هرگونه صبغه ی بخشش در این مورد خود جنایتی بر علیه بشریت محسوب میشود. اشتباه نشود. نبخشیدن و احقاق حق کردن با کینه کشی و انتقام فرق دارد. فکر نکنم هیچ ایرنی آزادیخواه و معتقد به موازین حقوق بشر دنبال کینه جوئی و انتقام گیری باشد. در این مورد بویژه عملکرد مجاهدین و ارتش آزادی بخش ملی ایران بعنوان بزرگترین و زیبا ترین سرمشق در برابر ما قرار دارد. در باره ی همه ی جنایاتی که رژیم مرتکب شده است البته که باید محاکمه ی عادلانه و کاملا انسانی و منطبق با موازین حقوق بشری انجام گیرد.تاریخ ، نه شاهد بیطرف، بلکه داور است.

ارتکاب آگاهانه جنایت یا از سر فریب خوردگی ؟

نکته ی دیگر در این باره مربوط به نقش خمینی در ارتکاب این جنایت است. عده ای معتقدند که گویا احمد خمینی و رفسنجانی و خامنه ای با نیرنگ و ترفند، خمینی را وادار به صدور دستوربرای انجام این جنایت کرده اند . هیچ دلیل منطقی و مستندی نیز برای اثبات چنین ادعائی و جود ندارد. سابقه ی جنایت های قبل از قتل عام زندانیان سیاسی نیز جائی برای تردید در نقش اصلی و آگاهانه ی خمینی باقی نمی گذارد. کافیست به دستور خمینی برای نابودی شرکت کنند گان در رویداد معروف به " کودتای نوژه" توجه کنیم. یا فرمان خمینی مبنی بر اینکه همه ی اعضای خانواده ها برای حفظ نظام موظفند همدیگر را لو بدهند را بیاد بیاوریم. اینگونه نگرش به عملکرد خمینی نادرست است.یا فتوای قتل سلمان رشدی را لحاظ بداریم. خمینی در تمام جنایت های رژیم ، هم آگاهانه بعنوان صدر رژیم و شریک اصلی ، حضور داشته است و هم مسئولیت درجه اول را دارد. اینگونه قضاوت درباره خمینی که مثلا او را بگونه ای فریب داده اند ، در حقیقت نوعی امتیاز دادن به خمینی و کم رنگ کردن نقش او در جنایات متعدد ش بر علیه بشریت و بویژه مردم ایران محسوب می شود. به جای اینکه بگوئیم یا بیندیشیم که دیگران خمینی را به صدور فرمان این جنایت کشاندند ، چرا این فرض از ذهنمان نگذرد که خمینی خودش احمد و دیگران را وادار کرده است که در این مورد از او استفتا کنند؟ بویژه که دررابطه با امر تحت تاثیر قرارگرفتن یا فریب خوردن خمینی در این مورد نیز همانگونه که قبلا اشاره شد، دلایل متقن و مستند و قابل اثبات وجود ندارد، یا دست کم هنوز کسی آنها را نشان نداده است . نه، مواظب باشیم که عمدا یا سهوا بر نقش خمینی رنگ خاکستری نزنیم.

نام تک تک زندانیان سیاسی، اعم از منفردان ویا اعضاء و هواداران هرسازمان و حزب و گروه ، که به فرمان خمینی شهید شدند ، جاودانه گرامی باد .
فراموش نکنیم که آنها نه تنها زندانی بودند ، بلکه هیچگونه امکا نی برای دفاع از خود نداشتند.

* این نکته را هم برای جلوگیری از هرگونه شبهه و یا سوئ استفاده متذکر شوم که کشتار زندانیان سیاسی در حقیقت نه عکس العمل بلاواسطه در برابر عملیات فروغ جاویدان ، بلکه همانگونه که توضیح داده شد دقیقا پاسخ به مساله مرگ و حیات رژیم در آن مقطع حساس بود. این که کسانی اینجا و آنجا ابراز داشته اند که اگر مجاهدین عملیات فروغ جاویدان را انجام نمی دادند و یا اگر سایر مبارزان به مبارزه قهرآمیز روی نمی آوردند ،رژیم هم زندانیان سیاسی را قتل عام نمی کرد، در واقع به تبرئه ی رژیم دست زده اند و در سفید کاری چهره کسانی پرداخته اند که با زیر پا نهادن حقوق اساسی و آزادی های مردم و بستن تمامی راه های مبارزه مسالمت آمیز، در برابر آزادیخواهان جز تسلیم و یا مبارزه قهرآمیز راه دیگری نگذاشته اند. به این ترتیب اگر شبهه را قوی بگیریم و بپذیریم که کشتار زندانیان سیاسی مستقیما واکنش رژیم به عملیات فروغ جاویدان یا مبارزه قهر آمیز دیگر مبارزان بوده است، در آنصورت نیز فقط منش ضد بشری رژیم و ابعاد باور نکردنی جنایتکاری آن را نشان داده ایم . طراح ومبلغ این امر قبل از همه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامیست که هم خود و هم وابستگانش می کوشند از این طریق بار مسئولیت جنایت را از شانه های خود برداشته و بر گرده های قربانی بگذارند. دفاع از این منطق تنها و تنها به این نقطه ختم میشود که در برابر سبعیت و اقدامات ضدبشری رژیم یا باید سکوت پیشه کرد و یا در صورت بروز هرگونه مقاومت و اعتراض و مبارزه ، تاوانش را که همانا زندان و شکنجه و اعدام است، به اضافه ی مسئولیتش ، پذیرا شد .
------------------

می تـوان و بـایـد . . . *


جمشید پیمان



گفتی که : می توانم و با ید .
در وا ژه یِ امید که گل دا د بر لبت ،
در غنچه یِ بهار که بشکفت در دلت ،
درآرزویِ پر زده درباغ سینه ات ،
در رفعت نگاه تو خواندم که : می تو ا ن .

گفتی که : می توانم و باید .
در همنوائی یِ دل ما با امیدِ تو ،
در شعله هایِ سرکش خشم و خروش خلق
- آ ندم که می گرفت پیکر دشمن -
در پویه هایِ خیزش مردم ،
در جوشش صدای تو خواندم که : می توان

گفتی که : می توانم و باید .
در لحظه ای که هزاران ستاره سوخت ،
در پاره هایِ دل که فرو ریخت بر زمین ،
در استـقامتی که برآمد ز تیره خاک ،
بر صخره هایِ عزم تو خواندم که : می توان .

* این یک چکامه ی قدیمی است . آن را با الهام از شعار " می توان و باید " مریم رجوی ، سروده ام .
اکنون که دست و دلم کمتر به نوشتن می رود ،به گل های پـرپـر شده در شهر اشرف که با خونشان
بذر آزادی ایران را آبیاری کرده اند ، پیشکش می کنم . با این امید که از من بپذیرندش .

--------------------------------


سقوط نظام جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر!
بصیر نصیبی
جمهوری اسلامی یک رژیم مافیایی، امنیتی/ فاشیستی است وکلیت نظام چنین بافت وچهار چوبی دارد. وقتی پایه های نظامی پوسید دیگر نمی شود چنین ادعا کرد که بخشی از آن زنده وفعال است( شبه اطلاح طلبان) و بخش دیگر آن کهنه واز کار افتاده( اصول گرایان و...). دنیای سرمایه داری هم در سال 78 همین گول را خورد. کلی هزینه هم تقبل کرد( البته نگرانش نباشید هزار برابر هزینه ، به جیبش برگشت) یک ماسک ترقی خواهی روی چهره کریه ج. اسلامی گذاشتند با این هدف که از درون همین رژیم ،بخش خوبش را دست چین کنند تا از طریق آنان منافعشان تامین شودبی آنکه مهر همکاری با یک نظام خودکامه وآدمخوار برپیشانیشان هک شود. سازمان های مدافع حقوق بشر ،خبرنگاران بدون مرز،موسسات ریز ودرشت مشابه هم به تقویت این تصور غیر واقعی دامن زدند که رژیم به دو بخش نیک وبد تقسیم شده است.قتل ها وجنایت ها را می انداختند گردن تمامیت خواهان ووعده می دادند که گام بگام ،بخش بد رژیم پس می کشد. هر کس با هر سابقه ای کافی بودخودش را بچسباند به باند خاتمی تا در نعمت به رویش گشوده شود وموسسات حقوق بشری جایزه بارانش کنند، یک نمونه همن الان یادم آمد - جایزه ی دولت فخیمه هلند به ابراهیم نبوی چماقدار سروش در انقلاب فرهنگی – این توهم در جهان پراکنده شد که از دل مافیا یک حکومت مدرن امروزی ودمکراتیک متولد می شود .اما دردوران 8 ساله دولت خاتمی ریا کار نتنها ماشین جنایت رژیم از کار نیفتاد بلکه بسیار برنامه ریزی شده وسیستماتیک طرح حذف دگر اندیشان پیاده شد. در همان دوران وازدل همان دولت خاتمی بود که فرزند راستین والبته ناقص الخلقه انقلاب اسلامی- دکتر محمود !احمدی نژاد زائیده شد. به گفته خودشان درانتصابات دوره قبل هم دامنه تقلب بسیار گسترده بود .گونی، گونی رای از یک حوزه به حوزه ی دیگر جا بجا شد به دروغ شایع شد که کروبی به اعتراض از همه مناصبش استعفا داده ورفسنجانی هم که به خدا پناه برد ولی نمیدانم چرا تقلب گسترده در آن افتضاحات زیر عنوان انتخابات ،کودتا محسوب نشد؟ لابد به این دلیل که مجریش خاتمی ویاران شبه اصلاح طلبش بودند. دکتر احمدی نژاد هر چه کرده باشد به یک وعده اش وفا کرد، بازگرداندن رژیم به دوران درخشان! ظهور امام خمینی ،الحق در این راه قصور نکرده است به میزان بلاهت او دقت کنید، تصویرامام امت بیادتان نمی آید؟بلوف زدن هایش، فحاشی هایش به غرب ،ادعای جهانی شدن انقلاب اسلامیشان ، ریختن اشک تمساح برای مردم فلسطین. توسل به شعار های امت حزب الهی رنگ کن؛ -مرگ بر امریکا ومرگ براسرائیل و... - البته اما م خودش رهبر بودو فرمانده، این بیچاره فرمانبر وگماشته است که باید گو ش به فرمان مافق باشد. حالا من نمی دانم مهندس تصور می کند چه بخش از اندیشه والای اما م را دکتر خوب پیاده نکرده که وی میخواهد زنده اش کند؟ خب این که دیگر نیاز به این همه سر وصدا وداد وفریاد نداشت به خود احمدی نژاد توجه می داد ویا از ولی امر مسلمین یاری می جست تا برنامه های دولت خدمتگذار ومهر ورزباخط امام هماهنگ حرکت کند. دیگر چرا صد ها جوان به دست مامورین گشتاپوی اسلامی با بیرحمانه ترین شیوه جان ببازند، هزاران نفر اسیر شکنجه گاههای جمهوری اسلامی و شکنجه گاه مخوف کهریزک شوند تاپاسداری تفکر امام وبازگشت به دوران شکوفای اوایل انقلاب به انجام برسد؟یک کار نیک! دیگراحمدک هم این بود که ماسک از چهره رژیم برداشت وماهیت جمهوری اسلامی واقعا مو جود را عیان کرد. الان موسوی به رای العین می بیند که مردم با شجاعت تحسین برانگیزی به میدان آمده اند تا اتفاقا پیروان اندیشه امام را به زباله دانی بسپارند اما میر حسین دست بردار نیست و ادعا دارد جمهوریت نظام لطمه دیده فقط هم او می تواند احیایش کند و میافزاید:
«خواسته مردم دفاع از جمهوریت نظام در کنار اسلامیت آن است و شعار جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد در بیان این جنبه از مطالبات آنان نقش راهبردی دارد»
مردم باید همچنان کشته شوند تا او که خودش را برنده ی یک انتصابات در اصل باطل ،اعلام کرده است به کرسی ریاست جمهوری اسلامی تکیه بزند تا اندیشه های مترقی! امام راحلشان که دنیا را آلوده کرده است به طور کامل بازسازی شود وجمهوریت به نظام برگردد ونظام مقدس از سقوط نجات بیابد. این فشرده ی افکار موسوی است که بارها برآن تاکید کرده است. حالا کسی می تواند زیر علم سبز موسوی سینه بزند و مدعی باشد سرنگونی طلب است؟مردم به پا خاسته خیلی زود از تفکر عقب مانده موسوی عبور کردند .موسوی خیلی سعی کرد به آنها برسد وقتی با شعار های به قول خودش ساختار شکن مواجه شد دانست که دیگر توان ندارد خودش را با خواست مردم تطبیق دهد این چنین بود که فرمود :
جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد.
وقتی نظامی فاسد باشد فساد برهمه پیکر نظام رخنه می کند.
دزدان ،مامورین امنیتی سابق وشاغل،باز جو ها وقاتلان وعمامه داران در هر دو بال نظام به جان هم افتاده اند ومردم با بهره به جا از این شکاف ترمیم ناپذیرد میرود تا بساط کلیت نظام را برچینند،این چنین است که قاتل ،دزد سرگردنه،تروریست-رفسنجانی -رهبر جناح مغلوب می شود، فرستاده اینها به پارلمان اروپا محسن مخملباف است با آن پیشینه درخشانش! و هادی غفاری فلانژ منفور با رهبر چپ افتاده وبه دار ودسته موسو ی پیوسته ومی گوید:
« مرده شور ترکیب رهبر را ببرند!» باند های حکومتی، 30 سال است مردم راچاپیده اند و مملکت را به فلاکت کشانده اند ومردم سرانحام کاسه صبرشان لبریز شد ،با دستان خالی و با اراده ای مصمم به میدان آمده اند تا بساط آخوند را برچینند. اما بخش خوب ! مافیای قدرت میخواهد با سو ءاستفاده از جو، حرکت های مردمی را که میرود انقلاب نوین ایران را به سامان برساند مهار کند. آقای پرزیدنت موسوی که حکم رئیس جمهوری اش را سازگارا ومخملباف، نوری زاده وچند تای دیگر تنفیذ کرده اند انقدر گستاخ شده است که دستور خمینی گونه صادر می کنند.
«جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد» فرمان جدید اوست .مردم جوابش را با شعار استقلال ،آزادی، جمهوری ایرانی داده اند. این شعار هر نقص وکمبودی که داشته باشد این حسن را دارد که تکلیف بانظام را روشن می کند وخواست سرنگونی کلیت نظام جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر. را فریاد می کشد.
آقای گنجی هم که خودش را به نوعی رهبر می پندارد یک باره از خواب برخواست ویادش افتاد که باید رهبران نظامش ، به داد گاه سپرده شوند وفرمود:
« آیا وظیفه ی اخلاقی ایرانیان مقیم خارج حکم نمی کند که جنایت کاران را به دادگاه های بین المللی بکشانند؟ آیا سکوت در برابر جنایت، مشارکت در جنایت نیست»؟
آقا گنجی،دیگر کار رژیم تمام است اینها ،چه شما پیشنهاد بدهید وچه نه، به دادگاه کشانده خواهند شد، اما آقا ی گنجی به جنایت های گذشته رژیم چه کسی باید رسیدگی کند؟بیش از صد ترور رژیم در خارج کشور به دستور چه کسانی طراحی شد وچه کسانی مجریش بودند؟ جنایت های سالهای نخستین ج. اسلامی و کشتار های دهه 60 و67 را چه کسانی سازماندهی کردند؟آتش زدن سینما رکس آبادان وسوزاندن نزدیک به 300 تماشاگر فیلم ،جنایت هولناک نبود ؟ اخذ اعترافات قلابی در بیدادگاهها به طول عمر ننگین رژیم شما سابقه دارد . آیا آقای خاتمی ،موسوی وکروبی تا حالا معترض این رفتار های وحشیانه با غیر خودی ها بوده ا ند؟ نه ،اما حالا که نوبت خودشان ویارانشان شده به تکاپو افتاده اند .اما مبارزین ضد جمهوری اسلامی از جنس شما نیستند و به شدت نسبت به تشکیل بیدادگاه اخیرواقرار گیری زیر شکنجه معترضند. هر چند که همین ها که اکنون گرفتار بال دیگر رژیمتان شده اند به گفته خود شما طی سالهای گذشته قبل از قیام اخیر حتا اگر فقط سکوت هم کرده باشند در جنایت ها مشارکت داشته اند، چه برسد به اینکه پرونده اکثر آنان که از دل همین حکومت زائیده شده اند آلوده به سرکوب مستقیم مردم است.
بصیر نصیبی
7 اوت 2009، زاربروکن/ آلمان
برگرفته از سایت "سینمای آزاد" شمارۀ 34

هیچ نظری موجود نیست: